تکنولوژي ديجيتال و رفقاي ساختار شکناش
حیرت و ترس، شگفتی و شیفتگی، تغییر جهانبینی و ساختار شكنی، مهمترین ویژگی پیدایش و اختراع تصویرمتحرك در سالهای پایانی قرن نوزدهم بود و بهرغم ناباوری بسیاری از تحلیلگران علوم انسانی، هنوز هم هست. وقتی برای نخستین بار، در 28 آگوست 1895، برادران لومیر در گراندكافهی شهر پاریس اولین ساختهشان ورود قطار به ایستگاه را نشان دادند، تعدادی از تماشاگران از حیرت برجا میخكوب شدند و عدهای از ترسِ تصادف با قطار از سالن گریختند. شاه ایران، مظفرالدین شاه قاجار، با دیدن همین فیلم در نمایشگاه جهانی پاریس (اكسپو) 1900، شیفتهی آن شد و دستور خرید یك دستگاه «سینماتوگراف» را به عكاس دربارش، میرزا ابراهیمخان داد.
تاریخ سینمای ایران همچون تاریخ سینمای جهان، با فیلم مستند آغاز شد. چند ماه پس از بازگشت از این سفر و چند سال پیش از انقلاب مشروطهخواهان علیه شیوهی حكومت مستبدانهی قاجاریه، فیلمهایی از زندگی روزمرهی درباریان و مردم كوچهوبازار برداشته شد كه اینك اسناد مهمی از درون دربار قاجاریه و شهر تهران در بیش از یك قرن پیش محسوب میشوند. از آنجا كه تاریخ عكاسی در ایران پنجدهه پیش از ورود سینماتوگراف آغاز شده بود، ایرانیان آشنایی كاملی با ظهور و چاپ فیلم داشتند. فیلمهایی كه توسط میرزا ابراهیمخانِ عكاسباشی و حتی خود مظفرالدین شاه گرفته میشد، با شور و شوق و شعف در عكاسخانهی دربار ظاهر میشد و شبها در سرسرای كاخ برای اهالی دربار كه تعدادشان كم هم نبود، به نمایش در میآمد. تاثیر نمایش این فیلمهای حداكثر یك دقیقهای بر تماشاگرانش، حسوحالی آخرالزمانی بود؛ هلهلهای از شوق توام با وحشت طنینانداز میشد و وردهایی به زبانها جاری میگشت. صدای هلهلهها از دیوارها و حصار كاخ گذشت و به كوچهوبازار رسید. نجوا و گفتوگو دربارهی حضور این پدیدهی نوظهورِ شیطانی، مدتها خوراك شب و روز مردم بود، تا روزی كه خود یكسره مفتون وشیدایش شدند.
هنگام سقوط سلسلهی قاجار و اسقرار حكومت پهلوی (1357- 1304)، فیلم و سینما جذابترین و فاخرترین سرگمی مردم بود. بهجز فیلمهای صامت داستانی، بهخاطر نبود رسانههایی چون رادیو و مطبوعات (در آنزمان فقط دو روزنامهی دولتی منتشر میشد) نمایش فیلمهای مستند خبری از رونق بیشتری برخوردار بود؛ فیلمهایی چون جنگ روس و ژاپن (1905) با دو نسخهی روسی و ژاپنی (برای دو گروه مخاطب)! شاخصترین فیلمهای مستند سینمای ایران در دورهی پهلوی اول، رضا شاه، فیلمهایی است كه از خانبابا معتضدی بهجا مانده؛ تاجگذاری رضاشاه، افتتاح ایستگاه رادیو، آغاز احداث خط راهآهن سراسری و مراسمهایی از این دست. این مستندها قبل از شروع فیلمهای سینمایی نمایش داده میشد و كاركردی كاملاً خبری و تبلیغاتی داشت. با اشغال ایران توسط متفقین (1320)، رضا شاه كه گرایشهایی به هیتلر و آلمان نازی داشت تبعید و پسرش محمدرضا جانشین او شد. همراه ارتش متفقین، تعدادی فیلمبردار كه از جبههها فیلمخبری - Newsreal - تهیه میكردند به ایران وارد شدند. آنها در مسیرشان از شهرها و چگونگی زندگی مردم نیز فیلمهایی گرفتند كه مهمترین سندهای تصویری به جا مانده از یك دوران ملتهب سیاسی و اجتماعی در ایران محسوب میشوند. در سالهای حضور متفقین، اغلب سینماهای تهران و بعضی از شهرهای بزرگ، فیلمهای مستندِ خبری نشان میدادند و مردم به تنگ آمده از قحطی، با دهانی باز - از حیرت و گرسنگی - به تماشای آنها میشتافتند تا دریابند آیا بعد از شكست فاشیسم، خبری از نان و آزادی هست.
رژیم محمدرضا پهلوی همان كاركردی را از فیلم مستند توقع داشت كه پدرش؛ مستند تبلیغاتی. با الگوبرداری از فیلمبرداران ارتش متفقین، در ادارهی هنرهای زیبای كشور (كه بعداً تبدیل به وزارت فرهنگ و هنر شد) بخشی برای تولید چنین فیلمهایی ایجاد شد. در دههی 1330 نسل جدیدی از فیلمسازان كه به سینمای غیر داستانی علاقمند داشتند، خارج از این اداره شروع به كار كردند. از میان آنها میتوان به ابراهیم گلستان، فرخغفاری و مصطفی فرزانه اشاره كرد كه برای شركت ملی نفت ایران فیلم ساختند. در دهه 1340، تعدادی از فارغالتحصیلان سینما از اروپا بازگشتند و به بخش مستندسازی اداره هنرهای زیبا پیوستند. هژیر داریوش، منوچهر طیاب، احمد فاروقی، كامران شیردل، خسرو سینایی و چندتن دیگر كه حضورشان باعث تحولی چشمگیر در مستندهای این اداره شد. بهرغم افزوده شدن تعداد دیگری از مستندسازان فهیم به بخش مستند سازی تلویزیون ملی ایران كه اواخر دههی 1340 آغاز به كار كرد، سینمای مستند ایران همچنان در سیطرهی فیلمهای تبلیغاتی بود؛ سینماهای سراسر كشور پیش از نمایش فیلم بلند سینمایی، مستندی از مراحل پیشرفت و آبادانی مملكت نمایش میدادند! طی سه دهه، تا پیش از انقلاب، مستندهای غیر تبلیغاتی كه در میانشان آثاری زیبا، ماندگار وشاعرانه كم نبود، فقط در محافل كوچك هنری نمایش داده میشد و هیچ بُرد و تاثیر اجتماعی نداشتند.
در روزهای انقلاب جای مستندسازان واقعاً خالی بود؛ رژیم شاه اجازهی هیچگونه فیلمبرداری از تظاهرات و جنگ وگریز خیابانی نمیداد و فیلمبرداران نیز شناخت و شهامت لازم را نداشتند. آنچه امروز از انقلاب سیسال پیش مانده، تصاویر پراكندهایست كه به زحمت از آن یكیدو فیلم بلندمستند تهیه شده است. كمبود تصاویر چنان است كه فیلمسازانی كه به آن روزها میپردازند، مجبور به بازسازی صحنههایشان از روی عكسها هستند. با آغاز جنگ عراق علیه ایران (1359) مستندسازان فرصت چندانی برای خلق آثاری مستقل و متفاوت نیافتند و همهی امكانات سختافزاری به خدمت جبههها و تولید مستندهای جنگی درآمد. این مستندها به ضرورت زمانه كاركرد تبلیغاتی و تهیجی داشتند و كمتر میشد در بینشان فیلمهایی با سبكها متنوع و دیدگاههای متفاوت یافت. با پایان جنگ (1367) دست مستندسازان تا اندازهای در پرداختن به مضامین اجتماعی و انتقادی باز شد و بهرغم توقع متولیان دولتی سینما كه همچنان خواستار فیلمهایی تبلیغاتی بودند، مستندهای نقادانه نیز امكان ساخت و عرضه پیدا كردند. دگرگونیها در این حد باقی نماند و تحول برقآسای تكنولوژی دیجیتال، عرصهای وسیع و بدون قیدوبند برای مستندسازان فراهم كرد.
فیلم مستند ایرانی از اواخر دههی 1370 دستخوش تغییر شد. دوربینهای سبك و قابل حمل دیجیتال، در خدمت سینمای بیواسطه در آمد و نسل جدید مستندسازان فیلمهايی متفاوت و متنوع عرضه كردند. این تغیر شرایط، کاربُرد فیلم مستند در فضاهای خصوصی و عمومی را خارج از كنترل ناظران فراهم کرد. با چنین امكاناتی، مستندسازان ایرانی نیز وارد دوران جدیدی از فرهنگ شفاهی همهفهم شدند؛ با چالشهای جدید و البته مخاطرات تجربه نشده. به این ترتیب، به نظر میرسید فصل تازهای از تاریخ سینمای مستند ایران از آغاز دههی اول هزارهی سوم شروع شد، چنین است. اما، در پی حوادث غیرمنتظرهی بعداز انتخابات دهمین ریاستجمهوری، نه تنها تاریخ انقلاب كه تاریخ سینمای مستند ایران نیز ورق خورد. دیجیتال و رفقای ساختار شكناش همچون YouTube، RapidShare، Last.fm ، Facebook، Twitter و... دستبهدست هم دادند و مستندهایی از خیل تصویربرداران آماتور و بینامونشان ایرانی نمایش دادند كه باعث شگفتی شد. پس از گذشت بیش از یك قرن، حیرت و ترس، شگفتی و شیفتگی ناشی از دیدن این تصاویر، بس قدرتمندتر از تاثیر نمایش فیلمهای برادران لومیر در گراندكافه و فیلمهای میرزا ابراهیمخان عكاسباشی در دربار بود.
ادامه دارد