جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۲۲ فروردين ۱۳۹۱

گفت‌و‌گو با ماهنامه اقتصاد و زندگی

ماهنامه اقتصاد و زندگی - سال هفتم، شماره 88 - نوروز 1391

با مسعود مهرابی به بهانه انتشار آخرین و متفاوت‌ترین اثرش:
ايكاش اعلان و پوسترهای اوليه از جنس فلز و سفال بودند!

سحر رکنی‌نژاد









نام مسعود مهرابی از همان سال‌های کودکی در ذهن من حک شده بود؛ از دورانی که در قفسه‌ کتابخانه پدرم، «تاریخ سینمای ایران» محبوب‌ترین کتابم بود که با قد کوتاهِ کودکانه به سختی در دستانم قرار می‌گرفت. با آن سن‌و‌سال جذب عکس‌هایش می‌شدم و تصاویری که از فیلم‌های ‌«شب‌نشینی در جهنم» و «اسرار گنج دره‌ی جنی»... در ذهنم نقش گرفته بود و باعث شد عشق به سینما در من بالنده شود. و از آن پس، اولین علاقه زندگی‌ام یافتن این فیلم‌ها بود.
از زمانی که کتاب «صدسال اعلان و پوستر فيلم در ايران» رونمایی شد، من به پیشنهاد سردبیر برای مصاحبه با مسعود مهرابی در تلاش بودم. سرانجام این اتفاق برایم رخ داد. این یک کار دل بود؛ مصاحبه با مهرابی برای من‌که با تمام وجود علاقه‌مند به انجامش بودم، کاری بود که سختی‌های خودش را داشت از گرفتن وقت از مهرابی تا شکستن پای من! که باعث شد دو- سه هفته‌ای این مصاحبه به تعویق بیفتد، تا بالاخره در یکی از روزهای سرد در یک محفل گرم، ساعتی را کنار مرد فعال و پژوهشگر محبوب سینمای ایران گذراندم.
كتاب «صدسال اعلان و پوستر فيلم در ايران» که به عنوان گران‌ترين كتاب تاريخ سينماي ايران با استقبال بی‌نظیری (در نهم آبان ماه  سال جاری) در خانه هنرمندان ايران رونمايي شد، بهانه‌ای بود که بتوانم از نزدیک نویسنده دوران کودکی‌ام را از نزدیک ببینم و بتوانم از او مطالب تازه بیاموزم.

همان ابتدا مهرابی در پاسخ کنجکاوی من که از ایشان پرسیدم شما همیشه با سماجت خاص خودتان روی سوژه‌های ویژه‌ای کار می‌کنید، گفت: عمده‌ترین دلیل آن علاقه‌ای است که به سینمای ایران دارم. از شروع كارم به عنوان سينمایی‌نويس، بین تحولات سینمای ایران و سینمای جهان، سینمای ایران را انتخاب کردم و حتی پايان‌نامه‌ای که برای دانشکده‌ام بعد از انقلاب فرهنگی کار کردم (1361) بررسی تاریخ سینمای ایران بود.
تاریخ سینمای ایران و تولد چند آثار از آن
 کتاب «تاریخ سینمای ایران» اولین کار پژوهشی بود که از مهرابی به چاپ رسید، خودش در این زمینه گفت: وقتی این پايان‌نامه را به دانشگاه ارائه كردم، بسیار علاقه‌مند شدم که هر چه زودتر به صورت كتاب منتشر شود. بنابراين دو سال ديگر هم روی آن كار كردم تا بالاخره در سال 1363 چاپ و منتشر شد و اكنون هم برای اجازه چاپ يازدهم به وزارت ارشاد فرستاده شده است.
در کتاب «تاریخ سینمای ایران» با فصل‌بندهای متفاوتی روبه‌رو هستیم. از جمله فصل‌بندی‌ها متنوعی مانند مطبوعات سینمایی، کانون پرورش فکری کودکان، سانسور فیلم در ایران، تلویزیون در ایران، فیلم‌های مستند، فیلم‌های کوتاه و ... بعد از چاپ كتاب به تحقيقاتم ادامه دادم و نتيجه‌اش در قالب کتاب‌های دیگر به چاپ رسید. برای مثال در کتاب تاریخ سینما ايران فصلی هست به نام «سینمای مستند ایران» که بعد از 12 سال كار ناپيوسته، تبدیل شد به کتاب «فرهنگ فيلم‌های مستند سينمای ايران» (از آغاز تا سال 1375) که شامل مشخصات و خلاصه داستان 1400 فیلم مستند 16 و 35 ميليمتری است. كاری سخت و دشوار بود. برخلاف سینمای داستانی ما که می‌توان به راحتی اطلاعاتی درباره‌اش در منابع مكتوب پیدا کرد، سینمای مستند تقريباً هیچ منبع مكتوبی نداشت. برای انجام این کار به آرشيو تلویزیون و وزارت فرهنگ و ارشاد مراجعه کردم و مستندهایی که موجود بود را ديدم و از تیتراژ‌هایش به عنوان منابع استفاده کردم. همچنین یک فرم چاپ کردم و به طور زنجیره‌ای بین فیلمسازانی که کار مستند داشتند پخش کردم. مثلا از خانم بنی‌اعتماد خواستم که مشخصات كامل فیلم‌های مستندش را بنویسد و این فرم را به هر فيلمسازی که کار مستند کرده‌ است، بدهد. فرم را برای افرادی مثل آقای ابراهیم گلستان هم كه در خارج از كشور بودند ‌فرستادم و اطلاعات خود را با آن‌ها چک کردم تا کتاب مرجعی قابل اطمينان و استناد باشد. همین مسير را برای چاپ کتاب‌های «فرهنگ فیلم‌های کوتاه»، «فرهنگ فيلم‌های كودكان و نوجوانان»، «كتابشناسی سينمای ايران» و... طی كردم.
داستان تولد«صدسال اعلان و پوستر فيلم در ايران»
مهرابی به گفته خودش از سال 1355 پوستر جمع می‌کرده و بیش‌ترین علاقه‌اش به پوسترهای تالار رودکی بوده که آقای صادق بریرانی طراحی می‌کرده است. هم‌چنین پوسترهای سازمان ایرانگردی و جهانگردی که موضوع و طراحی زیبایی داشتند.
نحوه شکل‌گیری کتاب در مقدمه آن به طور مفصل آمده است، اما او برای ما توضیح داد:
سال 1358 به اتفاق دكتر اکبرعالمی برای ديدن فیلمی كه از طراحی‌ها و کاریکاتورهایم بر اساس شعری از پُل الوار آماده کرده بود به استودیو «پارس‌فیلم» رفتیم. آن موقع پارس‌فیلم یک امپراتوری سقوط کرده بود و در حال مصادره شدن. در سرسرای استوديو تعداد زيادی از پوستر فیلم‌ها قرار داشت. از پوستر هر فيلم 500، 600 تا روی هم تلنبار شده بود که آماده‌ی حمل برای سوزاندن بود. من همان‌جا شروع کردم دوتا، سه‌تا، چهارتا، و یک بغل پوستر جمع کردم.
آقای محمود کوشان، پسر اسماعیل کوشان، پرسید: این پوستر فیلم‌های فارسی را برای چه می‌خواهی؟ گفتم برای سندسازی!. بعد از آن دنبال بقیه پوسترها رفتم. به خیلی‌ها مراجعه کردم و پوسترهای مختلفی فراهم شد. از سال 1362 که انتشار مجله فیلم مستمر شد، به واسطه آشنایی با فیلمسازان از هر کسی که فیلم می‌ساخت تقاضا می‌كردم پوسترش را بفرستد، که این کار هنوز هم ادامه دارد.
سال 1371 از این مجموعه 150 پوستر در یک کتاب آماده چاپ شد که از طرف ممیزی با مشکل برخورد کرد. البته ناشر کتاب که یک وابستگی با ارشاد داشت توانست اجازه یک نوبت چاپ را بگیرد. به گفته‌ی گرافيست‌ها این کتاب بسیار تاثیرگذار بود و غنيمتی براي‌شان در آن زمان.
چند سال بعد كه اعلان نمايش فيلم در سينمای روسی‌خان (1288) به دست آمد، تصمیم گرفتم در سال 1388 در صدمين سال آن، كتاب «صد سال اعلان و پوستر فيلم در ايران» را منتشر كنم. تدريجاً تعداد زيادی از پوسترها زیر نورآفتاب (نور 5000 كلوين) عکاسی و بخشی هم اسکن شد. برای چاپ کتاب هم با نشر «نظر» قرار داد بستم كه همراهی‌ و همدلی‌های بسياری با من كردند. البته سال 88 به دلیل مشکلات فنی، کتاب به مرحله‌ی چاپ نرسید. بخشی از سال 89 هم درگير دريافت مجوز انتشار بوديم - هرچند که در این مدت پوسترهای دیگری را اضافه ‌کردم طوری که الان پوسترهای آخر این کتاب مربوط به فیلم‌های سال 91-90 است - و بالاخره كتاب در آبان ماه امسال رونمایی شد.
جرقه تولد این کتاب
جالب است بدانید مسعود مهرابی که تقریبا از 16-17 سالگی به عنوان کاریکاتوريست در مجله کاریکاتور کار می‌کرده، در دوران مدرسه ساده‌ترین نقاشی‌ها را هم نمی‌توانسته ترسیم کند، خودش در این زمینه گفت:
 اولین بار که جذب طراحی شدم، ديدن یک سری كار از یک کاریکاتوریست ژاپنی بود که در عین سادگی بسیار ظریف و زیبا طراحی شده بودند.‌ این کاریکاتورهای ساده و بسیار پرمحتوا مرا به سمت طراحی کشاند. شروع كردم به تقليد از آن‌ها و بعد از چند هفته سوژه‌هایی كه به ذهنم می‌آمد را كشيدم و كم‌كم  - به‌اصطلاح - دستم راه افتاد و شروع كردم به طرح‌های مفصل‌تر كشيدن. برخلاف تصورم كار چندان سختی نبود. حافظه تصویری خوبی دارم، برخلاف حافظه اسمی. اسم‌ها را فراموش می‌کنم ولی تصویرها در ذهنم پايدارند. شاید به همین دلیل به سمت کارهای تصویری کشیده شدم. در دوران مدرسه روزنامه دیواری که درست می‌کردم بیش‌تر جذب عکس‌ها و چسباندن آن‌ها روی کاغذ می‌شدم، بعد چيزی برای‌شان می‌نوشتم.
زمان صرف شده برای تولد کتاب
مسعود مهرابی می‌گوید:
سه سال آخر تا آبان امسال، بیش‌ترین وقت و انرژی من صرف تهيه و تحقيق و طبقه‌بندی و کارهای فنی و گزینش پوسترها از میان حدود 2600 پوستر شد. در مرحله صفحه‌آرایی، ابتدا پوسترها را در صفحه خاص خودشان گذاشتم، قطع‌شان را اندازه کردم و شرح هر پوستر را هم كنارشان آوردم و بعد با نظارت خودم صفحه‌آرا کتاب انجام شد. انجام این‌ کتاب بر خلاف ظاهرش، كار بسیار طاقت‌فرسایی بود. كاری نيازمند وسواس و دقت زياد. در اين كتاب ما با نام و آثار صدها فيلم‌ساز و پوسترساز طرف هستيم؛ كاری‌ست كاملاً زير ذربين همه‌ی اين‌ها. و به غير از آن‌ها، زير ذربين آدم‌هایی كه كارشان فقط پيدا كردن اشكال است و منتظرند چنين اثری چاپ شود و دوسه اشتباه سهوی را در بوق و كرنا كنند. كسانی هستند که فقط دیکته صحیح می‌کنند، بدون این‌که خودشان اصلاً دیکته بنویسند. شما اگر یک صفحه دیکته بنویسيد که در آن یک غلط باشد، می‌شويد 19، اما اگر 500 صفحه دیکته بنویسید و 2 غلط داشته باشد، دیگر 18 نمی‌شويد؛ می‌شويد مثلاً 98/19.
در کتاب یک اعلان روزنامه‌ای چاپ شده كه در متن آن نوشته شده است: «نمایش فیلم در خیابان مریضخانه، بالاخانه‌ی دواخانه‌.» خُب خواننده‌ی پرسش‌گر می‌پرسد نمایش این فیلم کجا بوده؟ زمان زیادی صرف كشف مكان همين يك نشانی كوچك شد‌. اول گشتم تا يافتم که خیابان مریضخانه همان خیابان سپه (امام‌خمینی فعلی) است كه در آن زمان به دلیل احداث بیمارستان سینای امروزی – که بنای اوليه‌اش توسط امیرکبیر ساخته شده بود - به آن می‌گفتند خیابان مریضخانه. در نزديكی مريضخانه، داروخانه‌ای بوده كه داروهای آن را عرضه می‌كرده و در بالای آن هم اطاق‌هایی بوده كه آن‌جا فيلم‌های كوتاه اوليه را نشان می‌دادند؛ معما چون حل شود آسان شود. اين يك نمونه از ده‌ها مورد در كتاب است. اعلان‌ و پوستر فيلم‌های خارجی در دوران قاجار و يك دهه بعد از انقراض اين سلسله، در تركيبی از زبان‌های فارسی، روسی، فرانسه، ارمنی و گاهی انگليسی‌ چاپ می‌شد. اسم فیلم‌ها در خط فارسی ربط چندانی به اسم اصلی فيلم نداشت و نشانی هم از اسم كارگردان و سال ساخت‌شان در اعلان نبود. برای پيدا كردن نام فيلم‌ها و كارگردان‌ و سال ساخت‌شان، چه مسيرها – گاهی با رمل اسطرلاب – كه طی نشد.
ارشاد و چاپ کتاب
معمولا هر کتابی باید از صافی ارشاد بگذرد تا به چاپ برسد و این بخشی از سختی‌هایی هست که هرناشری از آن گله‌مند است،‌ درباره مشکلات ممیزی از مهرابی پرسیدم، وی گفت:
مشکل كم نبود، اما توانستيم متقاعدشان کنيم. تجربه‌ی آن زمان که تک شماره مجوز مجله را می‌گرفتم هم به كارم آمد. در تاريخ و فرهنگ هر سرزمينی هم زیبایی وجود دارد و هم زشتی. همان‌طور كه در مقدمه كتاب آمده است، اگر بخواهیم فقط به زیبایی‌ها بپردازیم، تاريخی جعلی ساخته‌ايم و اگر فقط تاريخ زشتی‌ها را بیاوریم باز هم جعلی است. با اين حال امكان چاپ تعدادی از پوسترها فراهم نشد.
علت کنار گذاشتن 2000 پوستر
نگران پوسترهایی بودم که کنار گذاشته شده بود، در طول مصاحبه منتظر بودم که بپرسم آن 2000 تای دیگر چه شد؟ مهرابی در ادامه گفت:
 یک دليل آن حجم کتاب بود كه نمی‌توانست از اين بيش‌تر شود و دلیل دیگر هم این‌که 90 درصد پوستر فيلمفارسی‌های – موسوم به آبگوشتی (!) - قبل از انقلاب با معیارهای امروزی، قابل چاپ نیستند. هر چند بخش‌هایی از اين نوع پوسترها و چند نمونه‌ی كامل از طراحی آن‌ها در كتاب موجود است (كه حتی تعدادی از گرافيست‌های نخبه‌گرا به حضور آن‌ها در كتاب معترض‌اند!)، اما خُب اغلب آن‌ پوسترها، پوسترهای مبتذلی‌اند؛ بسيار بد طراحی شده‌اند، عوام فريبانه‌اند و اغلب هم ضد زن و زن ستیز هستند. در بیش‌تر این پوسترها زن‌ها یا هتک حرمت می‌شوند یا دارند کتک می‌خوردند. حتی اگر دست‌مان هم باز بود، برای گذاشتن این پوسترها 5-6 نمونه کافی بود.
بنابراین دل نسوزانیم که حالا چرا 2000 پوستر کنار مانده است. هر چند از اين 2000 پوستر، حدود 700 تاي آن مربوط به قبل از انقلاب است و بقيه بعد از انقلاب منتشر شده‌اند و مشكلی برای چاپ نداشته‌اند، اما به‌خاطر حجم كتاب و پرهيز از تكرار، كنار گذاشته شده‌اند. البته ای کاش جایی بود که می‌شد آن پوسترها قبل از انقلاب را به نمایش گذاشت و تحلیل کرد که چرا پوستر فيلم‌های فارسی قبل از انقلاب، آن‌قدر زن‌ستيز و غیر هنری هستند.
حس اتمام کار
برای من خیلی مهم بود که بدانم برای کسی که یکی از دل‌مشغولی‌هایش جمع کردن پوسترها و تصاویر پر از معنی و مفهوم بوده حسش پس از چاپ کتاب چیست، وی گفت:
حس بسیار خوبی داشتم، نه‌تنها به‌عنوان مولف آن‌، بلكه به عنوان يك علاقه‌مند به تاريخ سینما ايران و گرافيك‌اش، جای اين كتاب بسيار خالی بود . الان در زمینه‌ی كتاب‌های مرجع سينمای ايران، تقریبا کسری نداریم. نه این‌که جای خالی نداشته باشیم، هنوز در پاره‌ای زمينه‌های فرعی محتاج يكی‌دو كتاب مرجع هستيم، اما به اندازه كافی كتاب برای تحليل گذشته‌ی سينمای ايران در اختيار داريم. برخلاف تئاتر که از سینمای‌مان قدیمی‌تر است و از سینما زودتر در این مملکت آغاز شده است، اما متاسفانه منبع درست و حسابی در اختيار نداریم. يك نمونه‌اش فيلم‌شناسی كامل سينما ايران است در حالی كه منبعی كه در آن نام و نشان تئاتر‌هایی كه در يك‌صد سال گذشته به صحنه رفته است را نداريم.
بازخورد کتاب
واکنش علاقه‌مندان سینما و گرافیست‌ها یکی دیگر از سوالاتی بود که دوست داشتم از زبان خود مهرابی بشنوم. او گفت:
بسیار عالی بود. بدون اغراق کمتر رسانه‌ای است که به این کتاب نپرداخته باشد. به شکل وسیعی حتی در خارج از کشور به این کتاب پرداخته شده است که در نوع خودش كم ‌سابقه بوده است. تیراژ1۶00 نسخه بود که 1200 آن فروخته شده است. در شهرستان‌ها هم استقبال خوبی شده است. یک کتاب‌فروشی اینترنتی در آمستردام تا حالا 50 جلد از این کتاب را فروخته است. به احتمال زیاد تا نمایشگاه کتاب، بقیه‌ی نسخه‌های موجودی تمام خواهد شد.
تاثیر اولین فیلم
برایم لذت‌بخش بود هم‌صحبتی با مردی که همه دنیایش را تصویر فراگرفته است، پس حتما خاطره اولین تصویری که در پرده سینما دیده است را به خاطر دارد، می‌دانستم که بی‌انصافی است اگر بپرسم، ولی جوابی که مسعود مهرابی در این زمینه داد مرا با سکانس‌های فیلم «سینما پارادیزو» پیوند زد. وی گفت:
سینما یک دنیای بزرگ است و وقتی بچه‌باشی، این دنیا بسیار بزرگ‌تر به‌نظرت می‌آيد؛ نور، بازی، حرکت و... جادو. خیلی كم‌سن و سال بودم که پدرم مرا به سينما برد. سايه روشنی از مجید محسنی در ذهنم مانده است، شاید فیلم «بلبل مزرعه» یا «دختر چوپان» بود، اما بيش از آن، جهان روی پرده بود كه جادويم كرد.
تاثیرگذاری
فکر می‌کردم که بیشترین تاثیری که فیلم‌ها در ذهن مسعود مهرابی گذشته باشد،‌ تصویر و حرکت باشد، اما پاسخی که گرفتم بسیار جالب بود، او گفت:
نسل ما نسل رادیو بود و بیش‌تر دنبال قصه بوديم.‌ اهمیت و ارزش و جایگاهی که رادیو برای ما داشت، سینما نداشت. سينما بعد از راديو و کتاب‌های قصه و‌ کیهان بچه‌ها قرار داشت. قصه‌ی راديو و كتاب‌ها را آن‌طور كه دل‌مان می‌خواست در ذهن‌مان تجسم می‌كرديم و لذت می‌برديم، اما وقتی به سینما می‌رفتيم، تجسم حاضر و آماده بود و دیگر نیازی به کشف ذهنی نداشتیم.
تولد کتاب دیگر
به نظرم آمد ممکن است که مهرابی بخواهد جلد دوم پوسترهایش را به چاپ برساند اما خودش نظری دیگر داشت:
 سخت است، اما شاید روزی پوسترهای سياسی، اجتماعی و فرهنگی سال‌های 56 تا 66 منتشر كنم. محدوده شروع انقلاب تا پایان جنگ که دوران بسیار مهمی برای کشور ما است؛ دورانی پرتلاطم و سرنوشت‌ساز. البته اگر همه‌ی پوسترها را بشود چاپ كرد و هیچ سانسوری انجام نشود.
دلتنگی‌های مهرابی
جالب است بدانید که به قول خود مهرابی ایشان بیماری آرشیو کردن دارد، مثلا کارت‌های دبستان، دانشگاه و حتی تنها کتابخانه دوران خودش را (کتابخانه پارک‌شهر) هنوز دارد، او حتی پوسترهای نهضت سوادآموزی، کمیته‌های انقلاب اسلامی و حتی پوستر‌هایی که در خیابان می‌ديده را هم جمع می‌کرده. او در این زمینه گفت:
هر کارت و پوستری که به دست من برسد آرشیو می‌کنم. به نظر من این‌ها سندهایی هستند که در آينده فرهنگ تصویری یک ملت را از ابعاد گوناگون‌اش برای نسل‌های بعد به نمایش می‌گذارد. چقدر دلم می‌سوزد بابت این دوره‌های اول ورود سینما به ایران که ما چیزی از آن دوران نداریم. هیچ‌کس هیچ چیزی را نگه نمی‌دارد. مثلا می‌روید سینما آزادی يك بروشور به شما می‌دهند، می‌خوانید و می‌اندازید دور. همه چیز را به راحتی دور می‌ریزیم و هیچ‌کس در هیچ‌جایی جمع نمی‌کند. شما تا دلتان بخواهد از دوره‌ی قاجاريه قباله ازدواج حفظ شده، در این زمینه کتاب هم به چاپ رسیده است، به دلیل این‌که در آن مادیات نقش دارد. تا دلتان بخواهد قباله زمین از اين دوره و حتی پيش از آن حفظ شده – چه خوب، اما  اعلان‌های سينمایی دوره قاجاریه را - به جز همين‌هایی كه در كتاب است - در اختیار نداریم در حالی كه همه اعلان‌ها در دفتری ثبت می‌شدند تا اجازه چاپ بگیرند. متاسفانه اين‌طور مواد تبليغاتی از جنس فلز و سفال نبودند كه بشود با كاوش از زير خاك بيرون آورد و در موزه گذاشت! ایكاش بودند.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO