
چشمتان به نوروز روشن،
روزگارتان مانند بهار سرسبز
سینمای ایران
بهاریه: خیابان شكرچیان/ نمرهی اخلاق صفر!/ بهار در تاریكی/ سنگر و قمقمههای خالی/ قصههای مادربزرگ: غم از دل برود چون تو بیایی.../ دم عید در كلانتری/ مزهی تام، مزهی كلودیا/ موی سفیدو توی آینه دیدم، آهی بلند از ته دل كشیدم/ شاگرد كلاس اول گیلاس/ زنده است، نفس میكشد!/ مدرسهای كه میرفتیم.../ دو زمستان/ خوابگردهای عاشق كوچهی دلگشا
بهارخوانی: پنجرهای رو به جهان شعر: بررسی طراحی گرافیك و مضمون در عنوانبندی فیلمهای عباس كیارستمی
ریشه در خاك طلایی: گفتوگو با فاطمه معتمدآریا
چهرهها: اصغر فرهادی/ پرویز پرستویی/ مسعود كیمیایی/ مصطفی كیایی/ كیانوش عیاری/ محمدحسین مهدویان/ حمید نعمتالله/ حمید فرخنژاد/ ابوالفضل پورعرب/ هادی حجازیفر/ پیمان معادی/ پریناز ایزدیار/ نوید محمدزاده/ سعید ملكان/ سعید روستایی/ امیر آقایی/ امیر جدیدی/ رامبد جوان/ میلاد كیمرام/ شهاب حسینی/ یادی از مهدی سماكار
سهراب در غربت: پروندهای به مناسبت مرور بر فیلمهای خارجی سهراب شهیدثالث در سینماتك موزهی هنرهای معاصر
نگاهی گذرا به كارنامهی سهراب شهیدثالث: راوی انسانهای ضعیف و یكه و وامانده/ بلوغ: كوههایی در كف اقیانوس/ آخرین تابستان گرابه: آنچه كه درد مینامندش/ نظم: نظم ضدنظم؛ نظم ملالتبار زندگی/ زبان در فیلمهای آلمانی شهیدثالث: كاش تصویرهایش «حرف» میزدند/ آنتون پاولوویچ چخوف، یك زندگی: كنش كم و یك عشق مختصر/ گیرندهی ناشناس: جغرافیای زوال/ درخت بید: بار هستی/ هانس، نوجوانی از آلمان: بدون شور زندگی در این جهان بیامید/ فرزندخواندهی ویرانگر: میراث شوم فاشیسم/ گفتوگو با محمد حقیقت: فیلمهایی كاملاً آلمانی
نقد فیلم: دو نقد بر خوب، بد، جلف (پیمان قاسمخانی)
سینمای جهان
نمای دور: ایناریتو و نخستین تجربهی سریالسازی/ هزینهی یك میلیاردی دو «انتقامجویان»ِ بعدی/ اقتباس سینمایی از فیلمنامهی امپراتور كوروساوا/ سریال «فرار از زندان»: هفت سال بعد/ ضبط تصاویر به سادگی و سرعت چشم بر هم زدن!/ «رؤیاهای رادیویی» بابك جلالی/ مرور كارنامهی طولانی یك تكنیك: اسلو موشن
گزارش اسكار هشتاد و نهم: شایستهها، شایستهترها، شایستهترینها/ لبخند ملیح آكادمی اسكار به سینماگران سیاهپوست/ در توضیح شرایط اسكارگیری «فروشنده»: بهانهی خوب همبستگی/ خرس طلا این بار بیشتر سینمایی، كمتر سیاسی: گزارش شصتوهفتمین جشنوارهی برلین
سبد نوروزی: منچستر کنار دریا (كِنِت لونرگان)،زیر سایه (بابك انوری)، شیر (گارْث دیویس)، مهتاب (بَری جنكینز)،كوبو و دو تار (تراویس نایت)، حصارها (دنزل واشنگتن)، جانوران شبانه (تام فورد)،لاکپشت قرمز (میشاییل دودُک دِویت)، ورود (دنی ویلنوو)، یافتن دوری (اندرو استَنتن)، شیون (نا هونگ-جین)، آنچه در پیش است/ آینده (میا هانسن-لوو)، ددپول (تیم میلر)، دنگال (نیتِش تیواری)، بهم خطر بده (جیم جارموش)، لا لا لند (دیمین شیزل)، پترسن (جیم جارموش)، خرچنگ (یورگوس لانتیموس)/ نگاهی به برخی از مستندهای سینمایی برتر 2016: اینك ترجمان حیات
همکاران این شماره: آیدین آغداشلو، نرگس آبیار، آرامه اعتمادی، احمد امینی، عباس بهارلو، محسن بیگآقا، كیومرث پوراحمد، فرزاد پورخوشبخت، امیر پوریا، مسعود ثابتی، محمد جعفری، محسن جعفریراد، شهرام جعفرینژاد، مصطفی جلالیفخر، محمود حسینیزاد، مهرزاد دانش، پرویز دوایی، پوریا ذوالفقاری، مهناز راوند، جواد رهبر، سیروس سلیمی، امیرحسین سیادت، محمد شهرزاد، رامین صادقخانجانی، سروش صحت، نیوشا صدر، تهماسب صلحجو، محمد صنعتی، جواد طوسی، بهزاد عشقی، مازیار فکریارشاد، مهراب قاسمخانی، دامون قنبرزاده، رضا كاظمی، پیروز كلانتری، مرتضی مؤمنی، هدیه ناصری، جهانبخش نورایی، پرویز نوری، كیومرث وجدانی
چشمانداز ۵۲۳
بهاریه - خیابان شكرچیان
پرویز دوایی: لحظههایی هست که آنقدر در تطابق گذشته با آدمیزاد آشنا درمیآید که چند لحظه به آدم وهم هراسناک و در عین حال دلپذیری دست میدهد که نکند تمامی آنچه که در این سالهای عمر بر او گذشته خوابی بوده و الآن است که کنار آن میدان خلوت سرسبز بیدار شود، چشم به انتهای خیابان دوخته تا پیکر «ایشان» در پالتوی سرمهای بهاریاش، شالی صورتی دور گردن پیچیده، پیدا شود، سوغات لبخند روشنی در چهرهاش...
یخبستگیهای زمستان طولانی
آیدین آغداشلو: سال سختی گذشت. تمامش برای من زمستان بود. دوستان زیادی مرا تنها گذاشتند و رفتند؛ از عباس کیارستمی تا مسعود معصومی، بیشتر از پانزده نفر، و ورقهایی که کم یا بیش از دفتر روزهای عمر من دستشان سپرده بود که همراهشان رفت و گم و ناپدید شد و تنهاتر ماندم و حافظه و تاریخ گذشتهی من، گنگ و کمرنگ ماند... و این همان «سال بد، سال باد» بود...
نمرهی اخلاق صفر!
جهانبخش نورایی: به گذشته که نگاه میکنم میبینم کودکی و نوجوانی من، مثل خیلیهای دیگر، پر از رویدادها و کشوقوسهایی بود که هرکدامشان میتواند دستمایهی یک داستان بلند باشد. کنجکاوی و شیطنت و درافتادن با هنجارها و اخلاقیاتی که چون دیواری به دورمان کشیده شده بود، تقریباً هر کار ناپسندی را در دنیای تنگ ما مباح میکرد. مانند چارلی چاپلین و باستر کیتن و هرولد لوید و ژان ویگو نظمی را که بزرگترها و عاقلترها برایمان درست کرده بودند به هم میزدیم و با شور و شوق و ترس و لرز از هرجومرج لذت میبردیم. حالا...
بهار در تاریكی
عباس یاری: به چند روز قبل برمیگردم و به یاد میآورم که مدتیست بیقرار شدهام، احساس گیجی و سردرد دارم و چشمهایم میسوزد. تصویرهای جلوی رویم به رقص درمیآیند و دوتایی میشوند، فوکوس نمیدهند! حالا دیگر متوجه شدهام كه اشكال از عینك نیست، چون تا به حال چند بار عینكم را عوض كردهام، با شیشهها و طلقهای مختلف، تولیدهایی از آسیا تا اروپا. سروکارم افتاده به چشمپزشکانی از این سوی شهر تا آن سوی شهر و مغازههای عینکسازی که خوشبختانه اکثرشان در حوالی همین مجلهی «فیلم» کسبوکار میکنند...
سنگر و قمقمههای خالی
کیومرث پوراحمد: چهار صبح تاکسی فرودگاه میآید. چمدان را میکشانم تا دمِ در حیاط. راننده میگذاردش صندوق عقب و همسرم میرود که هفتسین دخترمان را با سلیقهی کامل بچیند. سمنو و سنجد و... چه میدانم، چیزهایی هم که آنجا پیدا نمیشود با خودش برده است. بعدش هم مدتی پیش دخترمان باشد که از تنهایی دربیاید دخترک توی ولایت غربت. وقتی تاکسی از کوچه میاندازد توی خیابان اصلی و از نظر ناپدید میشود برمیگردم توی خانه. حالا منم و من...
قصههای مادربزرگ: غم از دل برود چون تو بیایی...
محمد شهرزاد: این روزها، مانند هر سال پیاز گلهای سنبل را در گلدان برای سفرهی هفتسین کاشتهایم و بوتههای گل بنفشه را هم از بازار گلفروشان خریدهام. و راهورسم و روش آن جور نانشیرینیها و پختن مرباهای مادربزرگم را در این دیار، در دوران دانشجویی و هم در این سالهای پر از کار و مسئولیتهای گوناگون زنده نگه داشتهام. پرویز میگوید ما به این بستگان عزیز که بیصدا و بدون گذاشتن اثری از خودشان از این دنیا رفتند، همیشه بسیار مدیونیم.
دمعید در كلانتری
پرویز نوری: آن روزِ نزدیکیهای عید با رفقای «ستارهسینما»یی تصمیم گرفتیم برویم گشتی بزنیم. هوا نسبتاً ملس بود و یکی از روزهای سوگواری و همهجا تعطیل؛ بهخصوص سینماها. با پرویز دوایی، منوچهر جوانفر و کیومرث وجدانی قدمزنان رد شدیم از مقابل سینما تاج که عکسهای ویترین را برداشته بود و همین طور پوسترها را، و قرار بود بعد از تعطیلات پنجهیعدالترا نشان دهد، همان طور که سلانهسلانه از سر لالهزارنو گذشتیم و میرفتیم به سمت پیچ شمیران، و...
موی سفید و توی آینه دیدم، آهی بلند از ته دل كشیدم
سروش صحت: واقعاً از کی موهایم شروع به سفید شدن کرد؟ رفتم سراغ عکسهای قدیمی. عکسهای پارسال، پیرارسال، سالهای قبلتر... در همهی عکسها موی سفید داشتم. باید عقبتر میرفتم. رفتم سراغ عکسهای قدیمیتر. عکسهای خانوادگی، کنار پدر و مادرم. عکس با عموها و عمهها، عکس با داییها و خالهها. عکس با مسعود که پسرعمویم بود و خیلی با هم صمیمی بودیم. در عکسها همه بودند. چهقدر عکس خوب است. در لابهلای عکسها، عکسی دیدم از سفری که با پدر و مادر و داییام از اصفهان آمده بودیم تهران که...
شاگرد كلاس اول گیلاس
محمد جعفری: به نیت ساخت اولین فیلم کوتاه داستانیام سال 66 با سرکشی روزانه به دبستان پسرانهی کوثر واقع در منطقهی 4 تهران که آن موقع یکی از دوستان قدیمیام، مرتضی زرینکیا، ناظم آن بود یادداشتهایی از رفتار معلمها و شاگردان در حیاط و مدرسه برمیداشتم و بهاصطلاح تحقیق و پژوهش میکردم تا بلکه از پروندهی بچهها، سوژهای برای ساخت فیلم دستوپا کنم. در یکی از روزها به موضوع جذابی برخوردم که...
مدرسهای كه میرفتیم...
سیروس سلیمی: شب عید را چه وقت سرماخوردگی است؟ آن هم با گلودرد و سرفه و تب. ولی حتماً باید بروم. چند کوچه آنطرفتر باید عزیزی را ملاقات کنم. 28 اسفند و در تکاپوی آخرین ساعتهای سال کهنه که میرود تا نو شود و نوروز بیاید. جایی در پسکوچههای باغ فردوس که همیشه نامش برای من و بسیاری دیگر از همنسلانم یادآور هنر هفتم و یادگاریهای آن است و اتفاقاً قرار من جایی در
دو زمستان
احمد امینی: اهل آیهی یأس خواندن نیستم، اما واقعیت تلخ این روزهایمان این است که به سنوسالی رسیدهایم که کمکم کسانی را دور و نزدیک از دست میدهیم، هر کدام به دلیلی و این روزها بیشتر به بهانهی بیماریهای سخت. و این سالی که گذشت ازین بابت سال بدی بود برایم. برادر کوچکترم را از دست دادم، یک سال دوری دوست عزیزی مانند ایرج کریمی را تحمل کردیم، از رفتن عباس کیارستمی درد کشیدیم، و این آخرسری هم که رفتن حسن علیزاده...
خوابگردهای عاشق كوچهی دلگشا
جواد طوسی: اسفند که میشود میافتم در هول و وَلا. تا میخواهم دلم را به شنیدن صدای پای بهار خوش کنم، اندوه و حسرت و دلتنگی و یاد دوستان و عزیزان ازدسترفته به سراغم میآید. هر سال که میگذرد و بیشتر در سراشیبی عمر میافتم، خودم را تنهاتر حس میکنم. در این شلوغی و تصویر بیقوارهی شهر در آخر سال، انگار آدمهای دوروبرم را نمیشناسم. اصلاً این حضور انبوهِ شلخته را نمیفهمم و خیلی وقت است که دیگر کسی بوی رفاقت و همدلی نمیدهد...
بهارخوانی - پنجرهای رو به جهان شعر:
بررسی طراحی گرافیك و مضمون در عنوانبندی فیلمهای عباس كیارستمی
مسعود مهرابی: عباس کیارستمی همچون درخت همیشهبهار بود، هست؛ نیمقرن بیوقفه بار و بر و بشارت داشت، دارد. آثار اغلب جهانشمولش ماندگار و همچنان تأثیرگذار خواهد بود. آنچه دغدغهبرانگیز است، چگونگی حفظ و تازه نگه داشتن این درخت تناورِ شکوهمند است. درختی نشاندهی دست کسی که درخت را خواهر انسان میدانست و عاشقانه به تماشای گیسوان بلند و فروریختهاش در باد مینشست. کیارستمی بر خلاف بسیاری از طراحان گرافیک که خلاقیتی در مضمون ندارند و کپیکارند، همیشه ایدهای نو داشت. اهل تقلید نبود و جهانی خودساخته داشت؛ و این ویژگی او بود در همهی آنچه خلق میکرد...
ریشه در خاك طلایی: گفتوگو با فاطمه معتمدآریا
گفتوگو کنندگان: عباس یاری/ تهماسب صلحجو - معتمدآریا: اگر بگویم به شوهرم گفتم بیا با من ازدواج کن، باورتان میشود؟/ دشوارترین نقشی که بازی کردم دختر لر در فیلم «ناصرالدینشاه آکتور سینما» بود چون باید از روحانگیز سامینژاد تقلید میکردم / پدرم فرمانده آتشنشانی و رییس ایستگاه دزاشیب بود. پدرم عاشق بازیگری بود. او در «اول هیکل» هم بازی کرده است / فکر میکنم آدم همیشه به دنبال چیزیست که ندارد. من همیشه دنبال چیزی بودم غیر از آنی که برایم وجود داشت...
سهراب در غربت: پروندهای به مناسبت مرور بر فیلمهای خارجی سهراب شهیدثالث
در سینماتك موزهی هنرهای معاصر
امیرحسین سیادت: ...فیلمهای آلمانیاش آن طور که باید در ایران دیده نشدند و کسی چندان از آنها نگفت. مرگ تراژیکش در غربت ولی بهانهای بود تا دوباره باب بحث دربارهاش باز شود اما آنچه از آن بحثها باقی مانده گویای آن است که در ایران هرگز به عنوان «فیلمساز اروپایی» پذیرفته نشده (همان طور که برای اروپاییها نشد.) او را کماکان با آن دو فیلم بزرگ به یاد میآوردند: یک اتفاق ساده و طبیعت بیجان؛ شاید به این خاطر که آثار آلمانی را خوب ندیده بودند... امسال پس از مدتها انتظار بالأخره بخش عمدهای از آثار او با حمایت بخش فرهنگی سفارت آلمان در تهران در آرشیوهای پراکندهی گوشه و کنارِ آلمان پیدا شدند و در اسفندماه در سالنِ دنجِ سینماتک موزهی هنرهای معاصر تهران به نمایش درآمدند. این نمایش ویژه کوچکترین قدمی بود که میشد برای شناختِ بهترِ سینمای شهیدثالث برداشت. قدم بزرگتر پرداختن به این بخشِ ازقلمافتادهی کارنامهی اوست در قالب متون تحلیلی، و پروندهی پیش رو تلاشیست در همین راستا.
نقد فیلم - خوب، بد، جلف (پیمان قاسمخانی): آداببلاهت!
شهرام جعفرینژاد: از دیدگاه شوخیشناسی، آثار قاسمخانی بسیار متنوع و وامدار - توأم با شناخت - بسیاری از گونهها و مکاتب و کمدینهای کلاسیک و مدرن است. بسیاری از بلاهتهای دونفرهی آثار او، لورل و هاردی را به یاد میآورد (شیشوبش)؛ موقعیتهای مخاطرهآمیز شخصیتهایش یادآور آثاری از کیتن، چاپلین و لوید است، در حالی که معمولاً پشتکارِ کیتن، زیرکی چاپلین و اقبالِ لوید را توأمان دارند (بر صدر همه، شخصیت ممتاز رضا عطاران در ورود آقایان ممنوع)؛ شوخیهای کلامی و کنایههای اجتماعیاش به برخی آثار وودی آلن پهلو میزند (نگاه کنیم به هجو تاریخ روسیه در سن پترزبورگ و گفتوگوهای درخشان بسیار، از جمله...
پژمان آرتیست میشود
محمد محمدیان: قاسمخانی با دو بازیگر و تهیهكنندهی فیلم، متلكهایی نیز به مسائل پشت پردهی سینما میزند. آن قدر كارگردان آن «فیلم در فیلم» (با بازی خوب مانی حقیقی)) را حرص میدهند كه سكته میكند. سروكلهزدنهای بیجای پژمان جمشیدی و سام درخشانی با سرگرد) حمید فرخنژاد) را در جریان آمادهسازیشان برای اجرای نقششان هم ببینید. فیلمساز حتی با یادی از قهرمانان فیلمها و سریالهای قدیمی، به نفس فراموشکار سینما کنایه زده است. صرفنظر از شخصیت حقیقی مجید مظفری و رضا رویگری كه...
سینمای جهان - گزارش اسكار هشتاد و نهم: شایستهها، شایستهترها، شایستهترینها
کیومرث وجدانی: رقابت اصلی برای دریافت جایزهی بهترین فیلم بین لا لا لند و مهتاب بود. در این میان لا لا لند با نامزدی در چهارده رشته و به دست آوردن شش اسکار در حالی شانس اول دریافت این جایزه به نظر میرسید که مهتاب برای نشان دادن ارزش و اهمیت خود مسیری طولانی را طی کرده بود. اگرچه لا لا لند با رقص طوفانیاش جهان را درنوردید اما مهتاب بود که با نیروی جادویی جزر و مد، جایزهی اسکار بهترین فیلم را در آغوش کشید. نُه نامزد نهایی این رشته از این قرار بودند...
لبخند ملیح آكادمی اسكار به سینماگران سیاهپوست: برخورد تبعیضآمیز در توجه به تبعیضها!
آكادمی علوم و هنرهای سینمایی در دورهی قبل اهدای جایزههای اسكار بیش از همیشه با انگ تبعیضهای جنسیتی و نژادی در اهدای جایزهها مواجه شد. این ماجرا البته برای آكادمی تازگی نداشت ولی این بار ظاهراً كاسهی خشم خیلیها لبریز شده بود و این اعتراضها چنان پردامنه و خشمگینانه بود كه آكادمی خواهناخواه باید در این زمینه دست به تجدید نظر میزد. در طول سال، آكادمی با دعوت از اعضای تازه و بالا بردن تنوع جنسیتی و نژادی در تركیب كلی داوران، سعی كرد دامانش را از این اتهامها پاك كند و البته همه میدانستند كه معیار اصلی قضاوت در این زمینه، فهرست نامزدها و بهخصوص برندگان جایزهها خواهد بود. با این اوصاف كاملاً قابلپیشبینی بود كه دورهی جدید اسكار همان مسیر اصلاحگرانه و پوزشخواهانه را...
در توضیح شرایط اسكارگیری «فروشنده»: رونالدو مهمتر است یا غضنفر؟
هوشنگ گلمکانی: اسکار دوم اصغر فرهادی بحثها و جنجالهایی در رسانههای رسمی و غیررسمی، و بهخصوص فضای مجازی در میان ایرانیان برانگیخت. اگر پنج سال پیش که فرهادی برای جدایی نادر از سیمین اولین اسکارش را گرفت عمدهی واکنشها مثبت و حاکی از شادمانی بود، این بار انتقادها، اعتراضها، نارضایتیها، کنایهها و انتظارها به میزان قابلتوجهی افزایش یافته است؛ به دو دلیل عمده: یکی اینکه عدهای معتقدند فروشنده نسبت به جدایی... فیلم ضعیفتری است و بنابراین اسکار حقش نبوده، و دوم به دلیل غلبهی فضای سیاسی بر فضای سینمایی که...
گزارش شصتوهفتمین جشنوارهی برلین: خرس طلا این بار بیشتر سینمایی، كمتر سیاسی
محمد حقیقت: حالا که جو ضدترامپ همهجا را پر کرده، طبیعیست که جشنوارهی سیاسی برلین در افتتاحیه، در این هوای زیر صفر بازار خود را گرم کند. مجری برنامه در برابر دوربینهای تلویزیون از مهمانان جشنواره میپرسد: «شما برای شرکت در جشنوارهی ما آمدهاید، یا اینکه از کشورتان بیرون رانده شدهاید؟» البته واضح است که این کنایه به حرف ناپختهی دانلد ترامپ است که صحبتهایش در رسانههای دنیا بلوا بهپا کرده است. موضوع بسیاری از فیلمهای امسال به طور مستقیم سیاسی هستند. پرداختن به مسألهی مهاجران، بیخانمانها، اقلیتها و غیره هستهی بسیاری از هجده فیلم بخش مسابقه و سایر بخشهای گوناگون را متأثر کرده است...
مروری بر تعدادی از مهمترین فیلمهای سالی كه گذشت: سبد 95
شهزادرحمتی: آیین پسندیدهی «سبد» از سالها پیش چنان با نظمی خاص همچون سنتی باستانی برگزار شده كه دیگر كمتر كسی به یاد میآورد كه آیا از ابتدا فرا رسیدن موسم نوروز بود كه بهانهای برای گنجاندن این بخش در مجلهی «فیلم» شد یا اینكه در واقع گنجاندن این بخش در مجله بود كه در نهایت باعث شد نوروز هر سال به این مناسبت فرخنده، جشن گرفته شود؟ اعتراف كنید كه هرگز با لاف و گزافی بزرگتر از این مواجه نشده بودید!
بههرحال امسال نیز مثل چندین و چند نوروز پیشین، نویسندگان مجله گرد هم آمدهاند تا مهمترین فیلمهای سال سینمای جهان را مرور كنند. فیلمهایی كه همگی با تحسین اكثریت قابلتوجهی از منتقدان جهان مواجه شدهاند. امسال هم چند فیلم شایسته كه در طول سال - بهخصوص درچندشمارهیاخیر - دربخشهایی جز «روی پرده» به آنها پرداختهایم كنار گذاشته شدند. در مطلبی مفصلتر به چند مستند سینمایی برتر سال پرداخته شده كه بهراستی انصاف نبود در جمع سبدیها نباشند. مستندهای دیگری هم شایستگی حضور در «سبد» امسال (حتی در كنار گلهای سرسبد) را داشتند؛ از جمله: آتش در دریا، بیا و بنگر: مصیبتهای عصر ارتباط، به درون دوزخ، وینر، كمراپرسن، و... چندتای دیگر هم در دسترس نبودند كه شخصاً از این میان بیشتر از همه بابت بار دیگر با احساس حسرت میخورم ولی باید از من كاكاسیاه تو نیستم، بهیموث/غولآسا و زندگی جانبخشیشده هم نام برد.