
چشمتان به نوروز روشن
روزگارتان همانند بهار
سرسبز
سینمای ایران
بهاریهها: نوشتههایی از پرویز دوایی، بهروز تورانی، محمد شهرزاد، کیومرث پوراحمد، رضا کیانیان، مریم زندی، سروش صحت، جواد طوسی، محمد شكیبی، مصطفی جلالیفخر، سیروس سلیمی و عباس یاری
چهرهها: تكنگاریهایی دربارهی چند سینماگر برجستهی سال: صابر ابر، فرهاد اصلانی، مهناز افشار، رخشان بنیاعتماد، ساره بیات، كیومرث پوراحمد، پوران درخشنده، مریلا زارعی، كیانوش عیاری، اصغر فرهادی، مسعود كیمیایی، علی مصفا، شهرام مكری، حمید نعمتالله
ایستگاه: نكتههایی دربارهی برخی از سینماگران فعال سالی كه گذشت: حمیدرضا آذرنگ، سعید ابراهیمیفر، بهروز افخمی، مهشید افشارزاده، عباس بلوندی، هومن بهمنش، نازنین بیاتی، تینا پاكروان، شهین تسلیمی، امیرحسین ثقفی، حسین جعفریان، نگار جواهریان، ابراهیم حاتمیكیا، حسن حسندوست، مصطفی خرقهپوش، اشكان خطیبی، محسن دارسنج، علیرضا داودنژاد، احمدرضا درویش، هما روستا، بهاره رهنما، جمال ساداتیان، هومن سیدی، بهروز شعیبی، مهراوه شریفینیا، مرجان شیرمحمدی، هایده صفییاری، بهنوش طباطبایی، سیدعلیرضا علویان، مهدی فخیمزاده، علیمحمد قاسمی، فرامرز قریبیان، بابك كریمی، مهران مدیری، كیوان مقدم، آزیتا موگویی، داریوش مهرجویی
فلاشبك: پیامهایی از خوانندگان و پاسخ به برخی از آنها
رویدادها: فیلمهای تازه: دلم میخواد (بهمن فرمانآرا)، ارغوان (كیوان علیمحمدی، امید بنكدار)، آزادی مشروط (حسین مهكام)/نخستین دورهی جشنوارهی فیلم مهرگان در افغانستان: بوی جنگ، عطر سینما/ بزرگداشت پنج پیشكسوت بازیگری: شب ماندگار، چهرههای ماندگار/ یازدهمین جشن «تصویر سال» برگزار شد: تصویر آخر سال/ جشن بیستسالگی هیلاج و یك جشنوارهی جدید: داستان تناور شدن یك نهال/ شبكهی خانگی در ماه آخر سال: آیتم، بازیگر، مصاحبه/ یك مصاحبهی جنجالی: پنجرهای به سرزمین خیالی
در تلویزیون: جنجال آخر سال: سرزمین كهن، مهمترین چالش تلویزیون در اسفند 92/ سریالهای 92: جام بیرونق جم
سینمایی كه بود، سینمایی كه هست: مروری بر مهمترین رویدادهای سینمای ایران در سالی که گذشت
یادها و خاطرهها: عیدهایی كه سینما پربهار بود...
جشنوارهی کوچک من:نسلهای جشنوارهی سیودوم: سه نسل و یك مشكل
مظهر صبر و تحمل و مقاومت و پشتكار: یادی از یك سریال محبوب: اوشین واقعی و بازیگران و نسخهی سینمایی
سینمای جهان
نمای دور: به بهانهی حوادث مرگبار سر صحنه در فیلمی خارجی و فیلمی داخلی: چرا هیچكس نگفت نه؟/ وینس گیلیگان و كار روی دو سریال: حضور در كتاب ركوردهای گینس!/ بازگشتی خوشایند به سینمای مستقل راستین: برندگان جایزههای روح مستقل و ملاحظاتی در این باب/ نمایش فیلم به عنوان رویدادی یكشبه: چهگونه یك فیلم مستقل را به نمایش بگذاریم؟/ تمهیدهایی برای جلب پروژههای خارجی: بخشهایی از انتقامجویان؛ عصر اولترون در كرهی جنوبی/ بازگشت به حالوهوای ماتریس: ژوپیتر در فرادست در مراحل فنی/ دیوید اُ. راسل سریال نمیسازد: مگر عقلم كم شده؟!/ آغاز فیلمبرداری ترمیناتور جدید: بازگشت آرنولد/ جشنوارهی كاخ سفید!/ سومین فیلم یكمیلیاردی چین
اسکار هشتادوششم: سنتهایی كه حفظ شد/ مراسم اسکار و برندگانش: بردهها، فضانوردها و ایدز/ برندگان اسكار/ نكتههایی در حاشیه
جایزهها فیلم را زیباتر نمیكنند: گفتوگو با آلفونسو كوآرون برندهی اسكار بهترین كارگردانی برای فیلم جاذبه
سبد نوروزی: از هر باغی گلی
برخی از بهترینهای سال 2013: احضار (جیمز ون)/ ارنست و سلستین (استفان اوبیه، ونسان پاتار، بنژامَن رنه)/ جاذبه (آلفونسو كوآرون)/ این آخرشه (ست روگن، اوان گلدبرگ)/ استاد اعظم (وُنگ كار-وای)/ باشگاه مشتریان دالاس (ژانمارك وَله)/ بازیهای گرسنگی: آتش گرفتن (فرانسیس لارنس)/ چند قدم تا ستاره شدن (مورگان نویل) / شكار (توماس وینتربرگ)/ داستانهایی كه میگوییم (سارا پالی)/ دوازده سال بردگی (استیو مككویین)/ درون لویین دیویس (جویل و ایتن كویین)/ نبراسكا (الكساندر پین)/ رنگ سرچشمه (شین كاروت)/ نشانی از گناه (جیا ژانگكه)/ زیبایی عظیم (پائولو سورنتینو)/ Her (اسپایك جونز)/ عمل كشتن (جاشوا اوپنهایمر، كریستین سین، ناشناس)/ هیاهوی بسیار بر سر هیچ (جاس ودون)/ گوشبری آمریكایی (دیوید اُ. راسل)/ نجات دادن آقای بنكس (جان لی هنكاك)/ فصلی از زندگی یك اوراقچی (دانیس تانوویچ)/ و نگاهی گذرا به مستندهای برتر سینمایی سال: سر كشیدن به درون مغاكها
نقد فیلم
طبقهی حساس: گفتوگو با كمال تبریزی كارگردان فیلم
روز روشن: دو نقد بر فیلم و گفتوگو با حسین شهابی كارگردان و مهران احمدی بازیگر فیلم
دو ساعت بعد، مهرآباد: چهار نقد و یادداشت بر فیلم همراه با یك گفتوگوی جمعی با: علیرضا فرید (نویسنده و كارگردان)، محمد احمدی (تهیهكننده و مدیر فیلمبرداری) و اندیشه فولادوند بازیگر فیلم
نامهها: پاسخهای کوتاه
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شمارهی 156 (فروردین 1373) ماهنامهی «فیلم»
همکاران این شماره: آرمین ابراهیمی، آرامه اعتمادی، محسن بیگآقا، کیومرث پوراحمد، امیر پوریا، بهروز تورانی، مصطفی جلالیفخر، محسن جعفریراد، علیرضا حسنخانی، رضا حسینی، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، پرویز دوایی، پوریا ذوالفقاری، هوشنگ راستی، جواد رهبر، مریم زندی، سیروس سلیمی، محمد شهرزاد، رامین صادقخانجانی، سروش صحت، ساناز صفایی، احمد طالبینژاد، شاهد طاهری، جواد طوسی، نیما عباسپور، شاهپور عظیمی، رضا کیانیان، غزل گلمكانی، مازیار معاونی، احسان ناظمبکایی، یاشار نورایی، پرویز نوری، کیومرث وجدانی| عكس: امیرمحصصیفر | طراح جلد و صفحهآرا: علیرضا امكچی
چشمانداز ۴۷۲
بهاریه
«تا سَحَرگه...»
پرویز دوایی: ... رفتم خیابان درختآذین و رنگآكند را تا انتهایش، با قدمهاى كند و چشمهاى تشنه، روح را، مثل ردایى یا شنلى كه دكمههایش را مىگشایى با تمامى نیازى كه پشتش سالهاى دراز قشنگى بوده، به روى این بساط، مه و رنگ و برگ و پرواز این پروانههاى رنگین گشوده، یك جورى آن تهها، موسیقى متن آن فیلم جادویى در سرم بیدار شده، رفتم در این خیابان برگبرگ زرد و سرخ را، آفتابهاى كوچك رنگین، چشمكزنان بالاى سر آدم آویخته، این را به التماس روحم، رنگهایش را بر چشم و سر و سرشانهی لباس كهنه كشیدم، و شفا و شفاعت طلب كردم و در یك جاهایى، ضربههاى قلب كه تندتر شد، كه به آدم یك حس هولناك زیبایى مىداد از بریده شدن از واقعیت، و یك لحظه تردید كه نكند كه خواب باشد...
بوى عیدى... بوى سینما
رضا كیانیان: خیلى وقت بود از بس پول تو دستوبالمان ریخته بود، دیگر قدر عیدى را فراموش كرده بودیم. برایمان فرقى نمىكرد كسى چند تومان پول به عنوان عیدى به ما بدهد یا ندهد، و چون پول براىمان مهم نبود، اصلاً عیدىهامان را جمع نمىكردیم. ولى حالا... هم براى ما كه عیدى میدهیم و هم براى بچههامان كه عیدى میگیرند، عیدى اهمیت پیدا كرده! مثل همان روزگاران بچگى...
عروس دریایی
کیومرث پوراحمد: در آن برهوت، سرگرمی را باید جای دیگری میجستم، و چیزی فراتر از سرگرمی، که مثل دامن عروس دریایی نهتنها به پایت که به همهی وجودت چنبره بزند و رهایت نکند. و لذت ببری از سوزش و تاول و دردش. که نمیدانم اسمش چیست این دردِ لذتآفرینِ که به جان میخریاش! نمیدانم عشق است این یا احساسی به ناپایداری نوجوانیات!...
هفتسینی كه سینهایش گم شده بود...!
عباس یاری: این اولین باری بود كه برای مراسم سالتحویل قرار بود هفتهشتتا فشفشه برود به هوا، و این لحظه برای ما سرشار از شور و هیجان بود. مادر از غروب آن روز چندین بار به پدر پیشنهاد كرد كه زودتر این بساط آتشبازی را تمام كند تا هیجان بچهها بخوابد. اما پدر اصرار داشت كه «هوا باید كاملاً تاریك بشه تا اوج گرفتن فشفشهها كاملاً دیده بشه.» بالاخره لحظهی موعود از راه رسید. پدر كار چیدمان شیرینیهایش را تمام كرد و از اتاق مهمان آمد بیرون. بعد نشست توی بالكن و با خیال راحت سفارش چای داد. ما هم چهارچشمی زل زده بودیم به نرمنرمك چای ریختنش توی نعلبكی، فوت كردن و هورت كشیدنش! چای كه تمام شد نگاهش رفت به سمت فشفشههای روی طاقچه...
خواهم شدن به بستان...
بهروز تورانی: شیراز. سینما پارامونت. شب طوفانی اسفند ماه. غرش طوفانی نهچندان دوردست و مسیر تندر که آسمان سرمهای چهلوچند سال پیش را شیار میزند و ما را به سالن گرم و پر از جمعیت میکشاند که مشامش از بوی دلاویز جعفری تازه لابهلای نان سفید و کالباس سیردار خوش است. فیلم سیاهوسفید تازه با سایهروشنهای چشمگیر. بهترین بازیگران روز در بهترین روزهایشان. باند صدای شفاف و یک موسیقی نو و کلامی که هنوز هم پس از چهلوچند سال به همان اندازهی روز اول زهر و گزند جدایی را به جان آدم میریزد: «یاد تو هر جا که هستم با منه.»...
خاك سرد و... بهار نورسیده
جواد طوسی: بهار و عید و سبزی را چه به مرگ؟ میخواهم عید را بر سر مزارت بگریم تا بگویم خاكْ سردی نمیآورد. خاك گرم تو بوی دیوارهای كاهگلی و زمین خیس ابن بابویه و امامزاده عبدالله و باغ طوطی را میدهد كه هر موقع با تو و آقاجون «شابدولعظیم» میرفتیم، زیارت اهل قبور هم كنارش بود. از همان موقع باورم شد كه آرامش را میشود در دیار مردگان جستوجو كرد...
نامههای نوروزی
محمد شهرزاد: پدربزرگم خطاط و خوشنویس بود و دستخط بسیار زیبایی داشت. در گوشهی اتاقش مینشست و ساز میزد. یك ساز قدیمی داشت و به خاطر علاقهاش به موسیقی از بستگان مادریام سرزنشهای فراوانی شنیده بود. شعرهای شاعران قدیم را دوست داشت و آنها را با قلمنی و مركب سیاه در دفترهایی با خط زیبا مینوشت. همرنگ جماعت نبود. گوشهگیری و انزوا را دوست داشت. وقتی هم كه با دلآزردگی از دنیا رفت، كتابهای دستخطی او از شعرهای شاعران را، همانهایی كه تمام عمر او را سرزنش میكردند و مطرب نامیدند، به یغما بردند...
کیف چرمی دخترانه
مصطفی جلالیفخر: آن سال قرار بود همگی عید بروند مشهد به خانهی دایی و دیدار بستگان و زیارت. میخواستند سالتحویل آنجا باشند. اول قرار بود با ماشین بروند، اما بابا میترسید که در جاده بماند. بلیت هواپیما هم که گران بود و دستآخر قرار شد یک کوپه بگیرند و با قطار بروند. اسفند شروع شده بود و همهی فکر و حواس امیر فقط این بود که یک فیلم عاشقانهی درستوحسابی پیدا کند. اول فکر کرد بربادرفته را بنویسد، اما چون در آخر فیلم، هیچ عاشقی به هیچ معشوقی نمیرسد، پشیمان شد...
همای سعادت
محمد شکیبی: کوچکتر که بودم اخوی چند باری در خلال سفرهایش به ولایت، مرا هم به دیدن فیلمها برده بود. بار اولش از حرکت ماشینها به سمت خودم و کتککاری بازیگران سخت ترسیده بودم. یکیدو مرتبهی بعدی هم چیز چندانی از ماجرا و داستان فیلم نمیفهمیدم و فقط تعجب میکردم. شگفتزده بودم که این همه آدم و ماشین و خیابان و کوه و دریا و خانه چهگونه از میان دیوارِ صاف سفیدی که روبهرویمان است بیرون میآیند...
نوروز، اسپرسو، حافظ
سیروس سلیمی: انگار نه انگار شب عید است. اینجا خبری از بساط سبزه و ماهی قرمز و دستفروشها و همهمهی دلنشین روزهای آخر سال و تکاپوی شب سال نو نیست. حق هم دارند. آخر این جماعت را با نوروز ما چه کار؟ سالِ اینها دوسه ماه هست که نو شده. دلم برای میدان تجریش و خیابان نادری و فردوسی تنگ میشود، دلم میخواست در این ساعتهای آخر سال آنجا بودم ولی حالا تکوتنها در پاریس سرد و ابری باید غربت نوروز را دلتنگی کنم...
نظریهی ایزوستازی
سروش صحت: این نوشته را به دوستم دادم که بخواند، خواند و گفت: «تهش بده.» گفتم: «چرا؟» گفت: «چون داری میگی بدی و زشتی خوبه.» گفتم: «نمیگم خوبه میگم بد نیست.» گفت: «یعنی چی بد نیست؟» گفتم: «یعنی همینه که هست و همین که هست اگه خوب نیست، بد هم نیست.» دوستم نگاهم کرد، گفتم: «چیه؟» گفت: «خدا شفات بده.»...
با گندمها مهربان باشیم
مریم زندی: هر سال نزدیك عید كه ننهجون مراسم گندم خیس كردن را به جا میآورد من و خواهرهای كوچكترم، سه گندممان را در آب میانداختیم و آرزو میكردیم؛ آرزوها از داشتن عروسك و آبنبات و سهچرخه شروع شد و رسید به آرزوی اینكه مامان و باباجون با هم دعوا نكنند و قبولی در كنكور و اینكه او مرا دوست داشته باشد! و...
یادهاوخاطرهها: عیدهایی كه سینما پُربهار بود...
پرویز نوری: آن روزها فقط به سینما میاندیشیدیم و فیلمها را با وجودمان میدیدیم و حس میكردیم. عید آن سالها، وقتی از سینما بیرون میآمدیم فیلمها مدتها با ما بود. فیلمهای عید آكنده از سحر و جادو و خواب و خیال بود، رؤیاهایمان در روزهای شاد و سرمستكنندهی سال نو...
چهرههای سال
صابر ابر: کجاست این مجلههای من؟!
محمد محمدیان: توانایی ابر در از آنِ خود كردن نقشها تا آنجاست که نمیتوان نقشهایش را بدون حضورش تصور کرد و این ویژگی در اندكی از بازیگران سینمای ایران قابلتشخیص است...
فرهاد اصلانی: همهفنحریف
شاهین شجریكهن: سال گذشته برای فرهاد اصلانی سال خوب و پرباری بود و احتمالاً روند روبهرشدش در سال 93 هم ادامه خواهد داشت؛ مگر اینكه تصمیمش برای قبول نكردن نقشهای كوتاه و تمركز روی نقشهای اصلی به كمكار شدنش بینجامد كه البته كمكاری همیشه هم برای بازیگران سینما بد نیست...
مهناز افشار: جهش
محسن جعفریراد: سال ۹۲ او هم كار با نسل پیشکسوت سینما را به کارنامهاش اضافه کرد و هم به تجربهگراییاش در كار با فیلمسازان جوان ادامه داد. حالا دیگر او به سبب تنوع نقشها و مهارت تثبیتشدهاش، بلوغ بازیگری را پشت سر گذاشته و...
رخشان بنیاعتماد: شهرزاد قصههای پُرغصه
جواد طوسی: بنیاعتماد با درك درست شرایط و شناخت هوشمندانهی خطوط قرمز، هیچگاه نخواسته با برچسب «تعهد اجتماعی» پز اپوزیسیون بودن بدهد. روی همین اصل، هیچكدام از فیلمهای بلندش تا كنون (بجز همین قصهها) مشكل اكران نداشتهاند...
پانتهآ بهرام: خیلی بیحاشیه...
شاهپور عظیمی: و از جمله بازیگران سینمای ایران است كه وجههی مستقلش را حفظ كرده و کارش را بدون حاشیههای مختلف پیش میبرد: «برای آدمی كه میخواهد مستقل بماند كار كردن در هر شرایطی سخت است و با این مسیری كه سینمای ایران در پیش گرفته روز به روز سختتر هم میشود...
ساره بیات: ستارهای در دوردست
محسن بیگآقا: ارنامهی بیات نشان میدهد همواره مورد توجه داوران جشنوارها بهویژه جشنوارهی فجر بوده است. هر سالی که او فیلمی در جشنواره داشته، به عنوان نقش دوم یا نقش اول یا جایزه گرفته یا نامزد دریافت جایزه بوده است...
پوران درخشنده: دردآشنا
پوریا ذوالفقاری: موفقیت هیس... نگاهها را متوجه یکی از کارکردهای مهم و نادیدهی سینما در ایران کرد. درخشنده با بیان یک درد مهم و دست گذاشتن روی زخمی که به گفتهی خودش «به اندازهی تمام بدن عمق و وسعت دارد» با واکنشهای بیسابقهای روبهرو شد...
مریلا زارعی: هانا و خواهرش الفت
هوشنگ گلمكانی: امسال به تعبیری سال مریلا زارعی بود. فیلم بسیار پرفروش هیس! دخترها فریاد نمیزنند را روی پرده داشت كه البته «ستارهی» اصلی این فیلم، موضوع خطقرمزیاش بود. اما زارعی سه فیلم هم در جشنوارهی فجر داشت كه برگهای برندهی كارنامهی او هستند...
کیانوش عیاری: پاداش سکوت
مهرزاد دانش: علاقهمندان به عیاری و سینمایش، میتوانند در سال جاری منتظر خبرهای خوبی از فعالیت این سینماگر توانا و متواضع باشند. جدا از احتمال زیاد اکران عمومی خانهی پدری، با تکمیل فیلمنامهی یک مجموعهی جدید تلویزیونی به نام هشتادوهشت متر و نیز اتمام نگارش یک فیلمنامهی سینمایی، حضور دوبارهی عیاری در عرصهی سینما و تلویزیون رقم خواهد خورد...
اصغر فرهادی: تاریخ ثابت کرده است...
آرامه اعتمادی: اصغر فرهادی بیدلیل الگوی سینماگران جوان ایرانی نشده است. او خیلی باهوش است؛ خوب میداند کجا چهگونه رفتار کند، کجا ظاهر شود، كجا غیبش بزند، چه عکسالعملی داشته باشد، كی خبری از خود بدهد و کجا بیتوجه از کنار مسائل رد شود...
علی مصفا: یك پله بالاتر
علیرضا حسنخانی: علی مصفای بازیگر با پشت سر گذاشتن تجربهی دوبله و تجربهی موفق کارگردانی و تهیهکنندگی، به یك سینماگر چندوجهی و پركار تبدیل شده؛ و جالب است كه به روحیهی آرام و كمحرفش هیچ نمیآید كه اهل این همه كار و فعالیت باشد...
شهرام مكری: روزهای خوش
نیما عباسپور: شهرام مكری فیلمساز قابلاحترامی است، چون پیش از هر چیز عاشق سینماست و برای آن احترام قائل است. حتی در تیزرهایی هم كه ساخته سرگرم تجربه كردن سینماست و ژانرهای مختلفی چون وسترن، نوآر و گنگستری را كه بهشان عشق میورزد و در رؤیایشان است تجربه میكند...
حمید نعمتالله: زمزمههایی كه فیلم میشوند
پوریا ذوالفقاری: نعمتالله کاری که دلش میخواست و درست میدانست را در آرایش غلیظ کرد. فیلمی ساخت که شاید در این روزهای بیرونق سینما، بتواند بخشی از مخاطبان معمولی را با سالنهای سینما آشتی دهد و خاطرهای خوب برایشان به جا بگذارد...
مسعود كیمیایی و «متروپل»: این نظام روزگاره!
جواد طوسی: ممكن است بعضیها با خواندن این مطلب بیشتر از مسعود كیمیایی و دوستدارانش بدشان بیاید و ادبیات نگارنده را غیرادیبانه و لاتمنشانه بدانند. اصلاً خیالی نیست؛ به قول قیصر «من این طوریام دیگه، واسه اینكه هر كی بزنه توی گوشم، میزنم تو گوشش...»
كیومرث پوراحمد و «پنجاه قدم آخر»: در ستایش یک برادر بزرگتر
احمد طالبینژاد: به این برادر بزرگتر پیشنهاد میکنم، از این پس بیخیال دوستان. کار خودت را بکن. هر کس دنیای خودش را دارد. دنیای تو، دستكم برای ما که همیشه دوستداشتنی و جذاب بوده. هر وقت به خودت نزدیکتر شدهای، هر وقت بخشی از وجود شخصیات را در اثری مایه گذاشتهای، جواب هم گرفتهای...
*
«سرزمین کهن» مهمترین چالش تلویزیون در اسفند 92: جنجال آخر سال
احسان ناظمبکایی: تلویزیون در حالی به آخرین ماه سال رسید که نگاه اهل رسانه به سال آینده است که به نظر میرسد سال تغییر و تحول بزرگ در صداوسیما باشد. از هماکنون بازار گمانهزنی و پیشبینی داغ است. چه کسی سکاندار عظیمترین نهاد فرهنگی کشور با بودجهی هزار میلیارد تومانیاش میشود؟...
مروری بر رویدادهای سینمای ایران در سال 1392: سینمایی که بود، سینمایی که هست
پوریا ذوالفقاری: سینمای ایران در سال 92 دو نیمهی متفاوت داشت و آنچه این دو نیمه را از هم جدا میکرد انتخابات ریاستجمهوری بود؛ رخدادی که به دلیل اهمیتش هر چهار سال یک بار کل فضای فرهنگ و هنر و ورزش و سیاست و اقتصاد را تحت تأثیر قرار میدهد. سینماگران در شرایطی به استقبال این رخداد رفتند که تقریباً هیچیک از مشکلات آنها حل نشده بود...
جشنواره كوچك من: سه نسل و یک مشکل
احمد طالبینژاد: با دیدن چند فیلم از نسلهای مختلف سینماگران امروز ایران، به چند نتیجهی مهم رسیدم. اینکه برخی از نسل اولیها (کیمیایی و مهرجویی)، نسل دومیها (پوراحمد، عیاری) و نسل جوان (امیرحسین ثقفی و...)، به رغم تفاوتهایی که در نگاه، سبک و گرایشهای مختلفی که به فرمهای مألوف و غیرمألوف سینمایی دارند، در یک چیز مشترکند؛ و آن بیاعتنایی به درام است که لاجرم میشود ضعف فیلمنامه...
یادی از یك سریال محبوب: اوشین واقعی و بازیگران و نسخههای سینمایی
هوشنگ راستی: اوشین یکی از پُربینندهترین سریالهای تاریخ تلویزیون ژاپن است که هر قسمت آن بین 52 تا 62 درصد بیننده داشت. این سریال در بیش از 58 کشور به صورت دوبله یا با زیرنویس پخش شده است. در 1984 و پس از پایان سریال یک فیلم انیمیشنی از روی آن ساخته شد که تمرکزش بر کودکی اوشین بود و...
*
اسكار هشتادوششم: سنتهایی كه حفظ شد
بهروز دانشفر: همان طور كه انتظار میرفت دوازده سال بردگی و جاذبه بیشتر جایزهها را گرفتند. در چند نظرسنجی، هر دوی این فیلمها تقریباً با امتیاز برابر، بخت بردن اسكار بهترین فیلم را داشتند و این نشان میدهد كه هنوز سینمادوستان از انتخابهای پیشین آكادمی با وجود تغییر و تعدیل نقطهنظرهایشان این درس را نگرفتهاند...
بردهها، فضانوردها و ایدز
كیومرث وجدانی: این روزها وقتی صحبت از سینمای جدی و فیلمهایی با ارزشهای هنری والا به میان میآید برخی به جانب جشنوارههایی مثل كن، ونیز و برلین مینگرند. آنها اسكار را فرآوردهی جانبی سیستم هالیوودی فیلمسازی و حد اعلای سویهی هنری كسبوكار تجاری آنان به حساب میآورند. شخصاً با این تلقی موافقت كامل ندارم. گرچه اعتبار این جشنوارهها در صحنهی بینالمللی را ارج مینهم...
سبد نوروزی: برخی از برترینهای سال 2013: از هر باغی گلی
شهزاد رحمتی: پرداختن به برترین فیلمهای سال در قالب مجموعهای از تكنگاریها چند سال است كه تبدیل به سنت ما شده و امسال هم سعی كردهایم هم برای آنكه حق و انصاف را زیر پا نگذاشته باشیم و هم برای اقناع سلیقههای مختلف، بهاصطلاح از هر باغی گلی در این سبد نوروزی داشته باشیم. فیلمهای آمریكایی، اروپایی، آسیایی، داستانی، مستند، انیمیشن و...
احضار (جیمز وَن): خاطره علیه شیطان
هومن داودی: چندتا از موفقترین فیلمهای امسال آنهایی بودند که در کمال غافلگیری، تمرکز و تکیهای تمامعیار بر «انسان» و «انسانیت» نشان دادند و از این مسیر به ژانرهایی که در آنها ساخته شده بودند اعتبار و کیفیتی یگانه افزودند (مانند جاذبه و Her). احضار هم یکی از این فیلمهاست که...
جاذبه (آلفونسو كوآرون): یکهسوارِ فضا
جواد رهبر: قالب سهبُعدی فیلم تنها بخش کوچکی از زیبایی عظیم جاذبه را به نمایش میگذارد و کوآرون و لوبزکی برای پیش بردن روایت داستانی سادهی فیلم یا فضاسازی آن از جلوههای بصری نوآورانهای هم استفاده میکنند. فضای طراحی و خلقشدهی فیلم با استفاده از تصویرسازی کامپیوتری، حرکتهای سیال بیپایان دوربین و...
این آخرشه (ست روگن، اوان گلدبرگ): رسالهی دلگشا
مهرزاد دانش: این آخرشه در ظاهر ممکن است نمونهای از خیل آن دسته از فیلمهای بنجل آمریکایی به نظر برسد که داستان تعدادی جوان مشنگ را تصویر میكنند که گرد هم آمدهاند و انواع و اقسام شوخیهای مجردی را با یکدیگر انجام میدهند. اما واقعاً چنین نیست و...
استاد اعظم (ونگ كار-وای): روزی روزگاری کونگفو...
آرمین ابراهیمی: طراحی حركات در صحنههای نبرد را میتوان در نوع خود خیرهکننده دانست. هر نبرد استاد اعظم به تانگویی میماند؛ تانگوهایی خشن، ملایم یا از سر صبر. موسیقی حرکتها، حرکت دستوپای آدمها و حرکت دوربین، یعنی پرداختن به کونگفو، ستایش هنرهای رزمی...
شكار (توماس وینتربرگ): آشناییزدایی از اخلاق
هوشنگ گلمكانی: شكار فیلمی غافلگیركننده و تكاندهنده است كه از كلیشههای اخلاقی و باورهای صُلب و ظاهراً بیخدشه آشناییزدایی میكند. و این «آشناییزدایی» جانمایهی هم مضمون و هم ساختار فیلم است...
دوازده سال بردگی (استیو مككویین): شرم
رضا حسینی: استیو مككویین با دوازده سال بردگی خیلی زود به نقطهی اوج پختگی كارنامهاش رسیده است. او نهتنها یك درام خوشساخت و تمامعیار ساخته بلكه فیلمش را از لحظههای حیرتآور و جزییات تمامنشدنیای پُر كرده...
فصلی از زندگی یک اوراقچی (دانیس تانوویچ): ضدِفیلم
فریدون شفقی: پس از نمایش فیلم در جشنوارهی تورنتو با دانیس تانوویچ گپ کوتاهی زدم. ابتدا بهشوخی به او گفتم که برای دانیس تانوویچ بودن خیلی جوان است! و او هم پاسخ داد: «کجایم جوان است؟ من پنجتا بچه دارم!» از او پرسیدم که چرا به رغم حساسیتی که همواره در مورد پایان فیلمهایش نشان میدهد این فیلم را تنها با سکانس سادهی هیزم بردن نظیف به داخل خانه تمام کرده است؟...
نشانی از گناه (جیاژا نگكه): ضدحماسه
رامین صادقخانجانی: جیا ژانگكه با این اقتباس ژانریِ نامتعارف، سویهی انتقادی سینمای خود را هرچه بیشتر به معرض نمایش میگذارد. رویهی مرسوم این سالها در ساخت فیلمهای «وو زیا» به تصویر کشیدن داستانهایی از زمان گذشته بوده که به خودی خود فضا را برای ارائهی محصولی عظیم و نسخهای شرقی از بلاکباسترهای هالیوودی باز میگذارد...
Her (اسپایك جونز): ایدهی تازه، اجرای تازه
محسن بیگآقا: مىگویند همهی موضوعها و قصههاى سینما در همان دههی اول گفته شده و باقى سالها در حال تكرار شنیدن و تماشای همانها بودهایم! اما گاه مانند فیلم مورد عجیب بنجامین باتن (دیوید فینچر، 2008) و همین فیلم Her به مضمونهایى برمىخوریم كه تكرارى به نظر نمىرسند...
عمل كشتن(جاشوا اوپنهایمر، كریستین سین، ناشناس): جلادها
نیما عباسپور: عمل كشتن فیلم غریبی است. غریب نه در ساختار، بلكه در انتخاب موضوع، و فیلم از این نظر واقعاً جسورانه است. فیلمهای زیادی - داستانی و مستند - دیدهایم كه به وقایعی تاریخی و اجتماعی میپرداختند و پیش از آنكه فیلمی سینمایی باشند سندی از یك دوران محسوب میشدند، اما...
هیاهوی بسیار بر سر هیچ (جاس ودون): اگر با من نبودش هیچ میلی...
شاهد طاهری: اقتباس جاس ودون از نمایشنامهی هیاهوی بسیار بر سر هیچ شکسپیر را میتوان تا حد زیادی اقتباسی وفادارانه به حساب آورد. پیرنگ فیلم عیناً مطابق با پنچ پردهی نمایشنامه پیش میرود، دیالوگها تقریباً بیکموکاست از متن اصلی برداشته شدهاند و...
گوشبری آمریكایی (دیوید اُ. راسل): شیرینی شیادی!
یاشار نورایی: گوشبری آمریکایی در سالی که فیلمهای خوب زیادی در سینمای آمریکا تولید شده و به نمایش درآمدهاند، هم به عنوان فیلمی که ساخته شدن بلافاصلهاش بعد از فیلم بسیار موفق قبلی اُ. راسل، نوعی مخاطرهی حرفهای برای او به حساب میآمد و هم اثری که در میان رقیبانی مثل جاذبه یا دوازده سال بردگی، مورد استقبال توأمان تماشاگران و منتقدان بوده...
نجات دادن آقای بنكس (ان لی هنكاك): مریپاپینز در دیزنیلند
محمد شکیبی: نجات... از چهار عنصر اصلی و غالب امروزی سینمای جهان یعنی خشونت، سکس، حادثههای نفسگیر و جلوههای ویژهی مبهوتكننده کاملاً خالی است و حتی از عنصر عشق هم به معنای معمولش بهرهبرداری نکرده. کل ساختار فیلم بر محور تجلی شخصیتها و تضاد و تفاوتشان بنا شده و البته بر موتیفهای موازی و توضیحدهندهای از فلاشبک به کودکی پاملا که...
نگاهی گذرا به مستندهای سینمایی برتر سال 2013: سر كشیدن به درون مغاكها
شهزاد رحمتی: سال 2013 فقط برای سینمای داستانی سالی پربركت و پربار نبود بلكه سینمای مستند هم یكی از بهترین سالهای خود را گذراند. اصولاً به نظرم در سالهای اخیر سینمای مستند دوران بسیار باشكوهی را تجربه كرده و تعداد آثار مستند بلند و سینمایی درجهیك، هوشمندانه و تماشایی احتمالاً بیشتر از هر وقت دیگری در شاید تاریخ سینما بوده است...
*
گفتوگو با كمال تبریزی: مرگ پایان نیست، هجران است
شاهین شجریكهن: كمال تبریزی فیلمساز بیحاشیهای است كه با وجود دردسرهایی كه گاه به گاه برای ساختههایش پیش میآید روند پركاریاش را در چند سال اخیر حفظ كرده است. در سال 92 پس از مدتها سکوت، در پی تغییر دولت چند مصاحبه انجام داد و صراحتاً گفت که گروه مدیریت سینمایی دولت دهم با او رابطهی خوبی نداشته است. پس از ماجرای توقیف طولانی پاداش و خیابانهای آرام، تنها واكنش تبریزی این بود كه...
گفتوگو با حسین شهابی كارگردان: در دل اجتماع خشمگین
پوریا ذوالفقاری: حسین شهابی فیلمهای ویدئویی و تلویزیونی زیادی ساخته ولی تا پیش از نمایش روز روشن كمتر كسی شناخت دقیقی از علاقههایش داشت. به همین دلیل توقعی هم از فیلمش نمیرفت. خلاصهی داستان روز روشن هم شبیه بسیاری از تلهفیلمهای ناموفق سالهای اخیر بود. اما پس از نمایشش در جشنوارهی سیویكم، همه متوجه ظهور فیلمسازی بیادعا و صاحب دغدغه شدند...
گفتوگوی جمعی دربارهی «دو ساعت بعد، مهرآباد»: با علیرضا فرید، نویسنده و كارگردان، محمد احمدی، تهیهكننده و مدیر فیلمبرداری، اندیشه فولادوند، بازیگر: هویت یك زن
هوشنگ گلمكانی: دو ساعت بعد، مهرآباد یكی از غافلگیریهای جشنوارهی سیودوم فجر در میان فیلمهای اول بود؛ فیلمی محكم و سنجیده و حرفهای از فیلمسازی كه كسی او را نمیشناخت و بعد معلوم شدتجربههایی در ساخت مجموعههای مستند تلویزیونی داشته كه اما در یاد كسی نمانده و همچنان یك نوآمده تلقی میشود...