
فهرست مطالب
سینمای ایران
فلاشبك:پیامهای خوانندگان مجله دربارهی مطالب شمارهی 461 و 462 و پاسخ به تعدادی از آنها
خشت و آینه:یادداشتهای نویسندگان مجله دربارهی نکتههایی در متن و حاشیهی سینمای ایران
رویدادها: فیلمهای تازه: امروز (رضا میركریمی)، اسبها همچنان میتازند (حسن نجفی)، شیار 143 (نرگس آبیار)، دو ساعت بعد، مهرآباد (علیرضا فرید)، شب شیدایی (ناصر صفاریان)/ پایان سریال ویلای من و آغاز تولید سریال تازهی مهران مدیری: مردی كه زیاد میسازد/ تغییر در آخرین روزها: حاشیهای دیگر بر متن سینمای ایران/ روزی كه طلسم شكست: خانهی سینما گشوده شد؛ آیا گشوده میماند؟/ استقبال، امید و... سوءتفاهم: معرفی رییس جدید سازمان سینمایی و حاشیهها/ نمایشگاه جدید عكسهای عزیز ساعتی: پیکرتراشی با طبیعت و تاریخ/ مدیر جدید فیلمخانهی ملی ایران: به روال همیشه/ نگاهی به تولیدات جدید شبكهی خانگی: در خانه اگر كس است.../ بلیت نیمبها در پردیسهای سینمای تهران، روز ملی سینما: آیا ارزانفروشی تنها راه خروج از بحران است؟/ سرنوشت مبهم طرح شهرك و دانشكدهی سینمایی ماهان/ در آستانه: آیینهای بزرگداشت چهار سینماگر (داود رشیدی، مسعود كیمیایی، خسرو سینایی، ایرج)/ نسبت طول و عرض: پروانههای ساخت و نمایش در نیمهی اول امسال/ لطفاً مدیر جدید مركز گسترش سینمای مستند و تجربی بخواند: سینمای مستند؛ دردها و درمانها
در عرصهی جهانی: زنان فیلمساز ایرانی در دانشگاه رم/ جایزههای بینالمللی سینمای ایران
درگذشتگان: اصغر افضلی (1392-1317) و حسن سراجزاهدی (1392-1320)
ایستگاه مهر: رعنا آزادیور، مهران احمدی، كیومرث پوراحمد، گوهر خیراندیش، رضا كیانیان، حبیب مجیدی
دیدهبان: ناگهان یک شب رییس گوید که بس!/ ما را به ساده بودن خود این گمان نبود/ گذشته، چراغ راه آینده/ گنجشگكی بر شاخهی سرو كهنسال
دوبله: گفتوگو با علی مصفا: زیروروخوانی در زیرزمین/ نكتههایی دربارهی دوبلهی گذشته/ گفتوگو با علی سرابی: تجربههایی برای روزهایی دیگر
چه شد كه نشد؟: كار با ساموئل خاچیكیان نشد، با علی حاتمی نشد، با بهروز افخمی هم نشد!
جشنوارهی کوچک من: یادداشتهای این روزها
در تلویزیون: در ستایش خود: تلویزیون در آخرین ماه تابستان 92
سینمای جهان
ـ نمای دور: تابستان ركوردشكن: درسها و نكتههای فصلی كه گذشت/ وقتی قانون ناكام میماند: فیلمی هندی با هدف ترساندن متجاوزان/ خداحافظ میازاكی: هایائو میازاكی اعلام بازنشستگی كرد/ اعترافهای ایتن هاوك: دلم میخواهد مثل لی ماروین باشم!/ سینما روی آب: كنار جزیرهای در تایلند/ شمایلی سینمایی در نقش شمایلی ادبی: ایان مككلن در نقش شرلوك هلمز بازنشسته/ حرفهای ادگار رایت دربارهی پایان دنیا/ خبرهای کوتاه
ـ فیلمهای روز: یاسمن آبی/ جاسمین غمگین (وودی آلن)/ مرد یخی (آریل ورومن)/ بامعرفتها (فیشر استیونس)/ رنج و گنج (مایكل بی)/ كتاب وحوش (دنی كوته)
- نمای درشت: دو نقد بر بهترین پیشنهاد (جوزپه تورناتوره) و حرفهای كارگردان
- درگذشتگان: پران، استر ویلیامز، جیمز گاندولفینی، ناگیسا اوشیما، دینا دوربین
سونات ژاپنی: تلویزیون و تلفن همراه، دو وسیلهای كه ژاپنیها نمیتوانند بدون آن زندگی كنند
بازخوانی: شرلی كلارك و سینمای ناجورها: بخش سوم استادان زن سینما و سینمای زنان/ جعبهی پاندورا: بكت، پینتر و سینمادوستی
مباحث تئوریك: موضوع مناقشهبرانگیزی به نام ژانر: بودن یا نبودن، داشتن یا نداشتن/ حقیقت و تدبیر و گذر از سختیها: آیا در شرایط بازدارنده نمیتوان فیلم خوب ساخت؟
موسیقی فیلم: نگاهی به ترانهی فیلم اسكایفال: جیمز باند خالص/ كار مشترك دو سینماگر اهل موسیقی: نگاهی به آلبوم «یك خیابان سهم یك افسانه نیست»؛ جبر روحی، جبر جغرافیایی
نقد فیلم
دو نقد بر كلاس هنرپیشگی (علیرضا داودنژاد) و گفتوگو با كارگردان/ نقدی بر پل چوبی (مهدی كرمپور)، یادداشتی بر موسیقی فیلم و گفتوگو با کارگردان/ نقدی بر هیچ كجا هیچ كس (ابراهیم شیبانی) و نگاهی به موضوع حضور ستارهها در فیلمهای نامتعارف/ نگاهی دیگر به دهلیز (بهروز شعیبی)، توضیح مشاور حقوقی فیلم هیس! دخترها فریاد نمیزنند به نقد شمارهی گذشته و پاسخ جواد طوسی
گزارش اكران: بررسی نمایش فیلمهای ایرانی از 20 مرداد تا 20 شهریور 1392 در سینماهای تهران
نامهها: پاسخ به پرسش خوانندگان
معرفی و نقد كتاب: نگاهی به كتابهای سریر خون و فیلمی كوتاه دربارهی دیگران/ یادداشتی از نویسندهی كتاب یك روستایی در لالهزار
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شمارههای 147 (20 شهریور 72، ویژهی نهمین جشنوارهی كودك و نوجوان در اصفهان) و 148 (مهر 1372) ماهنامهی «فیلم»
همکاران این شماره: آرمین ابراهیمی، آرامه اعتمادی، مصطفی جلالیفخر، محمد جعفری، محسن جعفریراد، اسماعیل جمشیدی، علیرضا حسنخانی، رضا حسینی، احسان خوشبخت، آرش خوشخو، جمیله دارالشفایی، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، پوریا ذوالفقاری، هوشنگ راستی، مرضیه ریاحی، التفات شكریآذر، ایوب شهبازی، علی شیرازی، بهناز شیربانی، ایرج صابری، رامین صادقخانجانی، احمد طالبینژاد، جواد طوسی، نیما عباسپور، بهزاد عشقی، سمیه قاضیزاده، نازنین قنبری، نیما قهرمانی، عقیل قیومی، غزل گلمکانی، حمیدرضا مدقق، سوفیا مسافر، احسان ناظمبکایی، نیکان نصاریان، جهانبخش نورایی، اصغر یوسفینژاد | صفحهآرایی و طراحی جلد: علیرضا امكچی
چشمانداز ۴۶۴
در گذشتگان | بزن نی را كه غم داره دل من: حسن سراجزاهدی (1392-1320)
ایرج صابری: ... یكی از همكارانش فریدون معزیمقدم بود كه در زمینهی نقد فیلم با بعضی نشریات همكاری میكرد و همو بود كه زاهدی را به عنوان مترجم و نویسنده با خود ابتدا به جشنوارهی فیلمهای كودكان نوجوانان و سپس جشنوارهی فیلم تهران برد. بعدها زاهدی نشان داد وقتی مسئولیت كاری را میپذیرد آن را به نحو احسن و به طور پیگیر انجام میدهد. خیلی زود تبحر و تواناییهایش در زمینهی ترجمهی فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی شناخته شد، مخصوصاً در ترجمه به انگلیسی نطقهای رسمی مقامهای جشنواره. و در این كار سرعت فوقالعادهای داشت، به طوری كه زندهیاد هژیر داریوش دبیر وقت جشنوارهی فیلم تهران كه خود در دو زبان انگلیسی و فرانسه استاد بود، ترجمهی هیچكس جز زاهدی را قبول نداشت.
كوچ از شهر صدا: اصغر افضلی (1392-1317)
علی شیرازی: اصغر افضلی یكی از غریزیترین صداپیشگان دوبلاژ ایران بود. او همچنین تواناییهای بالقوه و منحصربهفردی داشت. پیشبینی میزان توفیق یا شكست چنین هنرمندانی همواره كار مشكلی است و به عوامل و مؤلفههای زیادی بستگی دارد. اگر كارنامهی افضلی را مرور كنیم با تعداد زیادی كار درخشان (مجموعهی وودی آلنهایش و همان لورلِ
احمقها در آكسفورد، بیگلیبیگلی در سریال كارتونی
گوریلانگوری، پروین سلیمانی به نقش مادر آسپیران غیاثآبادی در
داییجان ناپلئون) و...
زیروروخوانی در تابستان گذشته: گفتوگو با علی مصفا، دربارهی دوبلهی «گذشته»
مصفا: خیلی سخت بود. گاهی عین همان مسیری که برای رسیدن به نقش در قالب فرانسویاش طی کرده بودم اینجا جواب نمیداد و باید دوباره بازیاش میکردم؛ با این تفاوت که این بار تنها امکانم استفاده از صدا بود و ضمناً جنبهی تصویری بازیام هم پیشتر انجام شده بود و در مقابل چشمانم بود. حتی بعضی از دیالوگها به آن شیوهای که در فرانسه گفته شده بود در فارسی قابلتکرار نبود و باید تغییراتی در آن ایجاد میشد؛ مثلاً لحن و تکیهها عوض میشد.
تجربههایی برای روزهایی دیگر: گفتوگو با علی سرابی
دربارهی دوبلهی «گذشته» و كارهای دیگر
سرابی: کار آقای فرهادی خیلی جالب بود که از دوبلورها برای این کار استفاده نکرد، چون صدای دوبلورها گویشها را زیباتر میکند. اما یادم میآید سر یک دیالوگ آقای فرهادی به من گفتند در این برداشت دیالوگت را مثل نابازیگرها گفتی، لحنت را به همین صورت حفظ کن. حتی از بازیگرها میخواستند که بازی هم نکنند چه برسد به صدای دوبلوری. یعنی صدای خودمان را میخواستند با یک مقدار خش.
چه شد که نشد؟: کار با ساموئل خاچیکیان نشد
با علی حاتمی نشد و با بهروز افخمی هم نشد!
اسماعیل جمشیدی: ...حاتمی بهشدت خوشش آمد و گفت: «همین!» یکی از برادران گفت لطفاً هرچه میخواهید بنویسید؛ بودجه، نویسندگان، زمان شروع که به نظرم بعد از امضای قرارداد باید بلافاصله کار شروع شود... فرصت مطالعهی یکماهه خواستم که قبول نکردند و پانزده روز را هر سه نفرمان پذیرفتیم. هفتهی بعد خبر بیماری علی حاتمی و مسافرت فوری او به لندن مطرح شد؛ بیماری لاعلاجی كه مرا آشفته کرد و با تداوم آن و شیمیدرمانیها و بالاخره مرگ، آن پروژه هم نشد.
جشنوارهی كوچك من: بیمنطق
احمد طالبینژاد: کم نبودهاند فیلمسازانی که با نخستین ساختهشان به چنان موفقیتی دست یافتهاند و نامشان در ذهنها ثبت شده که برخی دیگر با چندین فیلم هم نتوانستهاند به آن حد و اندازه برسند. بهنام بهزادی با فیلم تحسینشدهی
تنها دو بار زندگی میکنیم، از جملهی این سینماگران است. او با این فیلم انتظارها را از خودش بالا برد و حالا دیگر هرچه بسازد با آن فیلم قیاس میشود، چنان که در مورد برخی بزرگان تاریخ سینما هم این اتفاق افتاده. واقعیت این است که اورسن ولز هرگز فیلمی در حد و اندازهی
همشهری کین نساخت و
شاهین مالت هم هنوز بهترین اثر جان هیوستن قلمداد میشود...
در ستایش خود: مروری بر تلویزیون در آخرین ماه تابستان ۹۲
احسان ناظمبکایی: تلویزیون، شهریور را در حالی آغاز کرد که همچنان تحت تأثیر پخش زندهی جلسات رأی اعتماد دولت یازدهم از مجلس بود. این رسانه در آخرین روزهای مرداد، جلسات رأی اعتماد را فقط پخش کرده بود اما طوری در اولین روزهای شهریور، واکنش نشان میداد که انگار حاصل جلسات رأی اعتماد و حواشی آنها، پیروزی و دستاورد ویژهای برای رسانهی ملی است و اگر تلویزیون این جلسات را پخش نمیکرد، روحانی به چنین کابینهای دست نمییافت...
سینمای جهان | بهترین پیشنهاد (جوزپه تورناتوره): بر آستان یأس...
رضا کاظمی: شما را نمیدانم اما نویسندهی این نوشته که مثل قهرمان فیلم کازان برای جبران فقدانها و زخمهایش در زندگی سر بر آستان سینما گذاشته، در کلاف خاطرات تلنبارشدهی سینماییاش، باز هم وقتی سراغ معنای دروغین وصل را میگیرد، اول از همه به فیلمی از همین جناب تورناتورهی عزیز میرسد. هماوست که بیرحمانه، زایل شدن و به حقارت افتادن عشق را در وصل دوباره و بهراستی دیرهنگام
سینما پارادیزو نشانمان داده. دیدار سالواتوره و محبوب در میانسالی، مرثیهای است بر معنای عشق؛ نه چون وصال در هنگامهی خودش مقدر نبوده بلکه اساساً چون وصال در هر هنگامهای مواجهه با واقعیت میانتهی معناست...
رئالیسم علیه فانتزی!
آرمین ابراهیمی: تورناتوره تصور کرده اگر ما را بازی بدهد در اصل ما را جای الدمن گذاشته و از این طریق حس رودست خوردن را به خود ما القا کرده. در حالی که این طور نیست. فاصلهای بین رفتار الدمن و منطق مخاطب وجود دارد که بین دو حوزهی فانتزی و رئالیسم به وجود میآید. تا وقتی بحث واقعیت نیست ما میتوانیم بپذیریم در جهان رؤیا (که قوانین مخصوص خودش را دارد) آدمی مثل الدمن عاشق زن ناشناسی مثل کلر شود، ولی وقتی قرار میشود این عاشق شدن را به عنوان نسخهای از واقعیت بپذیریم سؤالهایی برایمان به وجود میآید. همین سؤالها و چراها هستند که فیلم تورناتوره را از نفس میاندازند...
یاسمن آبی/ جاسمین غمگین (وودی آلن): سقوط شاهزاده خانمِ اسنوب
آرامه اعتمادی: یاسمن آبی به آن تعریفی که آلن در بیوگرافی خودش گفته بیشباهت نیست: «همهی تأسف من از خودم بابت این است که چرا شخص دیگری نیستم!» گرچه این حرف آلن را میتوان شوخی دیگری از زبان یکی از طنازترین سینماگران قرن دانست و به اسنوب بودن او تعبیرش نکرد، اما دربارهی جاسمین تردیدی نیست که در تمام این سالها تلاش کرده کس دیگری شود...
مرد یخی (آریل ورومن): دكتر جكیل و آقای هاید
مهرزاد دانش: مایكل شانن بازیگر اصلی
مرد یخی، اگرچه بیش از دو دهه است فعالیت میكند و در فیلمهای معتبری هم بازی كرده، اما تازه چند سال است جایگاه درخور خود را به دست آورده و اکنون در
مرد یخی با استفاده از لحن گرفته و بم صدایش و چهرهی سردی که بهدشواری عضلاتش برای نمایش عاطفه منبسط میشود و بهسرعت منقبض میشود تا عصبیتش را بنمایاند، به شکل حیرتانگیزی دوگانگی موقعیت مردی را بازتاب میدهد که نه خشونتهای ناشی از عقده راحتش کرد و نه مهرورزیهای برآمده از ناکامیهای گذشته رستگارش ساخت.
بامعرفتها (فیشر استیونس): کیمیایی با طعم مهرجویی!
علیرضا حسنخانی: رجوع هالیوود به ستارههایی مثل آل پاچینو و کریستوفر واکن و آلن آرکین در
بامعرفتها یا آرنولد شوارتزنگر و فارست ویتاکر در
آخرین سنگر (كیم جی-وون) نشان میدهد كه این چهرهها همچنان قابلیت این را دارند که بار فیلمها را بر دوش بكشند. جدا از انتخاب هوشمندانهی فیلمنامه، میتوان فیلم را حاصل حضور گرم، گیرا و فعال بازیگرانش دانست.
رنج و گنج (مایكل بِی): گناهی به نام حماقت
هومن داودی: رنج و گنج از هر نظر غافلگیركننده است. مایكل بی كه طی دو دههی اخیر به كارگردانی نمادین در ساختن بلاكباسترها و فیلمهای تجاری معمولاً بیمایه تبدیل شده، حالا با فیلمی آمده كه بنیانهایش درام، شخصیتپردازی، فضاسازی هویتمند و از همهی اینها مهمتر، «اندیشه» است. اینجا درست برعكس فیلمهای پیشین بی كه سرشار از انفجار و جلوههای ویژهی بیش از اندازه بودند و ظاهری عظیم اما توخالی داشتند، با داستانی مواجهیم كه سر فرصت و با طمأنینه شكل میگیرد...
کتاب وحوش (دنی کوته): طبیعت جاندار
رامین صادقخانجانی: دنی کوته، از مطرحترین فیلمسازان نسل جدید سینمای فرانسویزبان کانادا، در این فیلم ماقبل آخر خود از اینکه صرفاً بیانیهای سهلالوصول در مورد زندگی اندوهبار حیوانات در اسارت و محیطی آفریدهی دست انسان را تحویل تماشاگربدهد هشیارانه پرهیز کرده و در عوض به بهانهی ارائهی تصویری از مجموعهای که از تعامل انسان و حیوان پدید آمده، مخاطبش را به اندیشیدن به رابطهی بین این دو برمیانگیزد...
سونات ژاپنی: تلویزیون و تلفن همراه، دو وسیلهای که ژاپنیها
بدون آن نمیتوانند زندگی کنند
هوشنگ راستی: ژاپنیها به تلفن همراه «که-تای» میگویند که اصلاً معنی تلفن نمیدهد و در واقع به معنی قابلحمل است و به هر وسیلهی قابلحملی گفته میشود. حالا چرا به تلفن همراه که-تای میگویند؟ ژاپنیها در کوچک کردن و خلاصه کردن هر چیزی استادند و در دههی 1970 تلویزیونها را کوچک و قابلحمل کردند. ماشینها را کوچک کردند (با موتورهای کمتر از 1000 سیسی)، رادیو ضبطها را کوچک و قابلحمل کردند و به صورت «واکمن» درآوردند. «سیدی»ها را کوچک و تبدیل به «امدی» کردند و...
بدمن محبوب هند در آتش: پران (2013-1920)
التفات شكریآذر: در صد سال تاریخ سینمای هند، از دوران صامت تا امروز، شاید کمتر از انگشتان دست بودند بازیگرانی که توانستند نقش منفی را آن گونه بازی كنند که هندوها در خاطرهی جمعی خود داشتند. بسیاری از سوپراستارهای هندی کارشان را با نقش منفی شروع کردند. امیتاب بچن در
زنجیر، دارمندرا در
دو فرزند، آجای دوگان در
تال و شاهرخ خان در فیلمهای اول و دومش بازیگر نقش منفی بودند. پران تنها بازیگر هندی است که سه دهه فقط نقش منفی بازی کرد. او یکی از پرقدرتترین بازیگران سینمای هند بود که جایزههای بسیاری بابت بازی در همین نقشها گرفت...
بازخوانی |شرلی كلارك و سینمای ناجورها: استادان زن سینما و سینمای زنان – 3
احسان خوشبخت: حالا در بخش سوم این مجموعه خواهیم دید كه چهطور زبانی به شكلی تقریباً خالص از نو پدید آمده و در طول كارنامۀ فیلمساز تجربی و مستقل نیویوركی، شرلی كلارك، امكانات و محدودیتهای آن آزموده شده است. در این مقطع - كه از كلاسیسیسم استودیویی به مدرنیسم دههی 1960 رسیدهایم – دیگر فقط مضمونهای زنانه اهمیتی ندارند، بلكه سینمای زنان میتواند دربارۀ هر موضوعی اظهار نظر كند و دنیا را از صافی نگاه ویژۀ خودش بگذارند...
مباحث تئوریك | ژانر: بودن یا نبودن، داشتن یا نداشتن
حمیدرضا مدقق: در میان این واژهها، «ژانر» بیتردید یکی از متناقضترین و پراختلافترین زمینههای مطالعاتی محسوب میشود تا آنجا که دانیل چندلر (1997) در این باره معتقد است: «طبقهبندی متنهای ژانری رویهای خنثی و عینی نیست. در حقیقت هیچ نقشهی بیچونوچرایی در مورد نظام ژانربندی در هیچ رسانهای وجود ندارد. در عوض اختلافنظرهای تئوریك قابلملاحظهای دربارهی تعریف هر ژانر خاص وجود دارد.» اما گشودگی تعریف ژانر، ابداً از اهمیت آن كم نمیكند، از این رو چندلر اضافه میکند که تولید متن بدون هیچ ارتباطی با ژانرهای تثبیتشده غیرممکن است...
جیمز باند خالص...: نگاهی به ترانۀ فیلم «اسکایفال»
نیما قهرمانی: ترانهی
اسکایفال، تمام عناصری را که یک ترانهی جیمز باندی خوب باید داشته باشد (عناصری كه در طول سالها شکل گرفتهاند) دارد: ملودی آوازی که از سویی آزاد و بیقیدوبند و جازگونه است و از سوی دیگر آکوردها و هارمونی بسیار پیشرفتۀ کار که با بهرهگیری از نتهای خاص گامهای «بیباپ و جاز»، نوعی فضای رازآمیز و در عین حال سرخوشانه و خلسهوار را به شنونده منتقل میکند، و البته با بهرهگیری از ارکستراسیونی که در آن سازهای بادی نقش بسیار پررنگی دارند...
در شرایط بازدارنده نمیتوان فیلم خوب ساخت؟
بهزاد عشقی: نقد فیلم و ادبیات سینمایی گونههای مختلفی دارد و یکی از آنها میتواند نقد جامعهشناسانه باشد. در چنین نقدی منتقدان با گزینش نگاهی تاریخی، بایدها و نبایدها و محدودیتها و شرایط ساخت یک اثر را نیز باید در نظر بگیرند. واقعیت هم این است که سیاستهای سینمایی موجود، بهخصوص در سالهای اخیر، از موانع مهم فیلمسازان ایرانی بوده است. به همین دلیل کمدیهای ارزان و فیلمهای پیشپاافتاده، جریان غالب سینمای ایران شده بود...
نقد فیلم | كلاس هنرپیشگی (علیرضا داودنژاد): بازی تلخ و شیرین با واقعیتجواد طوسی: در
كلاس هنرپیشگی، تداوم حس و نگاه تجربی داودنژاد را به شكل آشكارتری میبینیم. او در اینجا برای رسیدن به واقعگرایی مورد نظرش، مثل یك معلم پای تخته میرود و عنوانها و سرفصلهای روش علمی و اجراییاش را یك به یك مینویسد. شاگردان گوشبهفرمان این معلم باتجربه، اهل خانواده و بستگانش هستند. سرنخ داستانی در این روایت بازتولیدشده چیست؟ یك مادر مات و سكتهای كه گویی در این دنیا نیست و خوب بلد است نقش بازی كند. شاگردان مستعد این كلاس جدا از معرفی خود رو به دوربین، هر كدام بخشی از فرهنگ و نشانههای عینی ناهنجاریهای دوران كنونی را یادآور میشوند...
مثنوی تصویرها
شاهین شجریکهن: حسی از بداهه بودن در همهی لحظههای
کلاس هنرپیشگی جاری است، اما در واقع همهی اجزای فیلم با دقت صورتبندی و اجرا شدهاند. داودنژاد از عنصر حرکت با هوشمندی استفاده کرده و در طول فیلم همهی شخصیتها جز مادربزرگ در حال حرکت و جابهجایی هستند. حتی هنگام مشاجره هم همه در حال حرکتند و حرفهایشان را بدون آنکه بنشینند و تأملی کنند به دیگری میگویند. مثل مولکولهایی که با حرکت و جابهجایی احتمال برخوردشان هم بالا میرود، شخصیتهای فیلم هم آن قدر با هم اصطکاک پیدا میکنند که در نهایت کار به یک انفجار بزرگ میرسد...
گشوده شدن صحنه به سمت جهان: گفتوگو با علیرضا داودنژاد
(گفتوگو كننده: نیما عباسپور)، داودنژاد: این جور نبود كه تمرینها كاملاً فیالبداهه باشند، من آنها را میچیدم. در عین حال كه آنها تمرین میكردند، من همه چیز را میچیدم. مثلاً میگفتم شما الان اینجا هستی و عزیز اینجا ایستاده و زهرا دارد با او متنی را كه من نوشتهام تمرین میكند، بقیه هم كه توی آشپزخانه هستند، مادر ایستاده و به آنها نگاه میكند. این بچه شیطانی میكند و بعد تو غذا را میآوری و با اینها برخورد میكنی... میگفتم یك دوربین از اینها فیلم بگیرد و دوربین دیگر از آن یكیها... بعد میگفتم خب حالا دیگر تمرین كنید و آنها واقعاً تمرین میكردند. من موقعیت را ایجاد میكردم و آنها تمرینشان را انجام میدادند. مثل بداههنوازی در موسیقی ایرانی بود. بداههنوازی در موسیقی ما خیلی چیز عجیبی است. شما یك دستگاه را یاد میگیری، گوشههایش را یاد میگیری، بعد مینشینی با رعایت اصول و قواعدی هر چیزی كه دلت میخواهد را میزنی و هر كسی كه آن را میشنود میگوید این راست پنجگاه است، ماهور است، در این گوشه است... هم ویژگیهای مشترك دارد و هم امكان ابتكار عمل فردی درش محفوظ است.
پل چوبی (مهدی كرمپور): لمس پوست شیر
آرش خوشخو: پل چوبی داستانی امروزی و شخصیتهایی ملموس برای همهی ما دارد اما نه نگاه به تحسین خارجی دارد نه برای خنک شدن دل بخشی از مخاطبانش «اُوِر دُز» میکند و نه به باشگاه اخلاقمداران ثروتمند و متنفذ سینمای ایران نزدیک میشود. فیلم یک درام کلاسیک بر پسزمینهی اتفاقهای معاصر جامعهی ماست؛ فیلمی که تلاش میکند داستانش را درست و سالم پیش ببرد. با میزانسنهای حسابشده، حرکتهای موقرانهی دوربین، بازیگرهای زیبا و نماهای چشمنواز و موسیقی گوشنواز...
یک عاشقانهی آرام: نگاهی به موسیقی «پل چوبی»
سمیه قاضیزاده: نقش موسیقی درونی و استفاده از افکتهای صوتی هم در این فیلم دستکمی از موسیقی ندارد و در لحظاتی اتفاقاً خیلی هم تعیینکننده است. مثل وقتی كه شیرین ایران را ترک میکند و امیر در حال تماشای مناظرههای انتخاباتی سال 88 در فرودگاه نشسته و چایش را هم میزند و هم زدنش را تند و تندتر میکند تا در صدای تیکآف هواپیما فید شود...
در گریز از متوسط بودن: گفتوگو با مهدی کرمپور، کارگردان «پل چوبی»
(گفتوگو كننده: شاهین شجریکهن)، كرمپور: از همان ابتدا تصمیم داشتم فیلمی در ژانر بسازم و به همین دلیل برایم مهم بود که به مختصات و الگوهای ژانر در تاریخ سینما وفادار باشم. در عاشقانههای بزرگی مثل
بربادرفته،
کازابلانکا و
دکتر ژیواگو، در پسزمینۀ داستان عاشقانهی اصلی یک بستر سیاسی قدرتمند وجود دارد که سرنوشت شخصیتها و حتی عشقشان را تحت تأثیر قرار میدهد. در سال 83 که برای اولین بار میخواستیم این فیلمنامه را بسازیم فکر کردیم باید زمان را به دهۀ 1360 یا زمان انقلاب برگردانیم که آن رویکرد با تمایل ما که میخواستیم در مورد آدمهای روز فیلم بسازیم مغایرت داشت. پروژه متوقف ماند تا به سال 88 رسیدیم و حوادث آن سال باعث شد بتوانم بستری برای این داستان پیدا کنم. اما در آن زمان قضاوتها ناشی از فضایی سیاستزده و پر از سوءتفاهم بود و این مسأله دامن
پل چوبی را هم گرفت. مثلاً در جشنواره به خاطر بعضی از سوءتفاهمها، برخی در سالن میلاد از همان دقیقۀ اول شروع به جوسازی کردند...
هیچ کجا هیچ کس (ابراهیم شیبانی): پشت دیوار تباهی
مصطفی جلالیفخر: یک فیلم کوچک و آبرومند که توانسته با ایدۀ شکست زمان، جذابیت پیگیری یک داستان ساده و خطی را بیشتر کند. درست مثل یک نثر معمولی که اگر اجزایش تقطیع شوند، میتواند به ساختار و تأثیر متفاوتی برسد و چه بسا به عنوان شعر پذیرفته شود؛ بهخصوص که چند ماجرای کوچک موازی و آدمهای پرشماری در قصه هستند و سازندهاش اصرار دارد نوع رابطۀ آنها با هم و با داستان و زمان روایت، مدام به شکل متقاطعی نشان داده شود. کاری که شبیه راه رفتن بر لبۀ تیغ است...
به بهانهی «هیچ کجا هیچ کس»: ستارهها در فیلمهای «غیربدنه»
محسن جعفریراد: غیر از فیلمهایی که مجال اکران عمومی پیدا کردند، آثاری هم هستند که با وجود حضور بازیگران معتبر و محبوب، نتوانستند رنگ پرده را ببیند و وارد شبکهی نمایش خانگی شدند؛ از جمله تریلر مینیمالیستی
آفریقا (هومن سیدی) با حضور شهاب حسینی و جواد عزتی (كه در اوج شهرت حاصل از بازیاش در
قهوهی تلخ بود)، یا
صندلی خالی (سامان استرکی) که اولین تجربهی رضا عطاران در نقشی جدی بود که حالا در فیلم
دهلیز (بهروز شعیبی) به اوج رسیده است...
آبی آرام زندگی...: نگاهی دیگر به «دهلیز»
شاهین شجریكهن: كارگردان جوان در اولین تجربهی سینماییاش مسیری سرازیری را انتخاب كرده كه یكراست به مقصدی مطلوب میرسد، اما عیب رانندگیاش این است كه در طول مسیر هر دو پایش را روی ترمز گذاشته و اجازه نمیدهد فیلمش اوج بگیرد یا سرعتش از حد مشخص و متوسطی بیشتر شود.
معرفی كتاب | حفرههای شكلی و چالههای محتوایی:
بررسی تطبیقی «مكبث» و «سریر خون»
اصغر یوسفینژاد: عدهای معتقدند كه اقتباس كوروساوا از نمایشنامهی
مكبث بهترین یا دستكم یكی از بهترین اقتباسهای سینمایی از نمایشنامههای شكسپیر است. اما به هر حال تماشاگر فیلم
سریر خون، در نهایت بینندهی فیلم بسیار خوب دیگری از كوروساوا است و این تجربه بهكلی با دیدن اثری از شكسپیر بر صحنهی تئاتر متفاوت است. البته اینكه برخی
سریر خون را یكی از شكلهای منحصربهفرد اقتباس از آثار نمایشی میدانند درخور تأمل است...