سینمای ایران فلاشبك: پیامهای خوانندگان مجله دربارهی مطالب شمارهی 458 و 459 و پاسخ به تعدادی از آنها خشت و آینه: یادداشتهای نویسندگان مجله دربارهی نکتههایی در متن و حاشیهی سینمای ایران سینما پاستور: مجموعهمطالب و یادداشتهایی بر مستندهای تبلیغاتی نامزدهای ریاستجمهوری و مناظرههای تلویزیونی آنها رویدادها: فیلمهای تازه: رنج و سرمستی (جهانگیر الماسی)، جایی در یكی از روزهای آینده (تارا اوتادی)/ زندگی خصوصی در شبكهی خانگی: فیلم جنجالی با پشت صحنهاش/ استعفای محمدرضا عباسیان از ریاست مؤسسهی هنرهای تصویری: انصراف در یكقدمی خط پایان/ احتمال تغییر مكان برگزاری جشنوارهی كودك برای چندمین بار: خانهی من كجاست؟/ تعیین سرنوشت خانهی سینما به آخرین روزهای دولت دهم كشیده شد: امید بازیافته یا بربادرفته؟/ گپ با فرشته صدرعرفایی و امیر ترابی/ راه دشوار نمایش فیلم تازهی اصغر فرهادی در ایران: دردسرهای جهانی شدن!/ در عرصهی جهانی صدای آشنا: كانال «تماشا» و دوبلههای قدیمی: با لذت به گذشته بنگر دیدهبان: پشت هیچستان شهریست/ بهار دلكش گذشت!/ آه روشنفكری! تو چه بوالعجب سودایی هستی عاشقغریب: به یاد احمد جورقانیان: جدال در او.ك. كورال/ باز هم آتش به جان زد جدایی.../ لانگلوآی پنهان بین انقلاب و جمهوری جشنوارهی کوچک من: مثل یك شاهكار/ مثل یك عاشق/ شكستن امواج/ كلید شكسته در دست استاد/ فراختر از سینما آشكار كردن هنر پنهان: تجربههای هایده صفییاری از دستاوردهای یك سفر نقد فیلم: چه خوبه كه برگشتی (داریوش مهرجویی)/ گزارش اكران كاج زیر برفها: گفتوگو با مهناز افشار به مناسبت نمایش دو فیلمش مرثیههای خاك در باغ آهن: گفتوگو با علیرضا زریندست دربارهی ملكه نامهها: پاسخ به پرسشهای خوانندگان نقد و معرفی كتاب: نگاهی به چند كتاب بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شمارهی 143 (تیر 1372) ماهنامهی «فیلم»
سینمای جهان ـ نمای دور: فصل تازهی 24 پس از سه سال انتظار و كشوقوس/ تجلیل از مل بروكس: سینما روح و جان مرا نجات داده/ مرخصی گرفتن از سینما و تلویزیون: جاس ودون و علاقه به باله!/ نرمافزار تهیهی استوریبرد: استوریبرد راحت و بدون دردسر/ جكی چان همچنان پركار و فعال: اكشن كمتر، درام بیشتر/ دومین فیلم بلومكمپ پس از چهار سال: مت دیمن در فیلمی مدمكسوار/ بازار وسوسهانگیز سینمای چین/ موفقیت آسیاییها در كن/ كارنامهی رنگارنگ ناروسه میكه/ مستند كاپادیا دربارهی ایمی واینهاوس/ جیمزباند بعدی را هم مندز میسازد؟/ سالی سرشار از سریالهای با كیفیت: گفتوگوی منتقدان «ورایتی» دربارهی سریالهای موفق فصل گذشته/ گفتوگو با یرژی مِنِل فیلمساز چك: این خیاطهای لباس نوی امپراتور! ـ فیلمهای روز: زندگی پای (آنگ لی) و حرفهای كارگردان/ در جستوجوی شوگرمن (مالك بنجلول)/ در خانه (فرانسوا اُزون)/ خلسه (دنی بویل) ـ نمای درشت: شكار (توماس وینتربرگ)؛ دو نقد و حرفهای کارگردان تماشاگر: نگاهی گذرا به چهار فیلم: چند فیلم، چند نكته - آنا كارنینا: فهرست مغشوش/ پاریس - منهتن: بُتی پشت در بسته/ عشق: فیلم بلندی دربارهی سالخوردگی/ لینكلن: خانه و خیابان سیطرهی لمپنهای سینمایی و نگرانی نگارنده: در حاشیهی نقد ایرج كریمی بر كندو با مورچه به كن برو!: گزارش شصتوششمین جشنوارهی كن قضاوت شدن را بیش از قضاوت كردن دوست دارم: گفتوگوی اختصاصی با اصغر فرهادی فیلمنامه را مثل جواهری كمیاب در دست گرفتم: حرفهای برنیس بژو بازیگر فیلم گذشته به ثمر رسیدن: گفتوگو با آناهیتا قزوینیزاده برندهی جایزهی بهترین فیلم دانشجویی در جشنوارهی كن گنگستر، لوطی یا لمپن؟: یاكوزا كیست؟ یاكوزا چیست؟
همکاران این شماره: آرمین ابراهیمی، آرامه اعتمادی، عباس بهارلو، مصطفی جلالیفخر، محمد حقیقت، احسان خوشبخت، مهرزاد دانش، پیمان دوستدار، شاهرخ دولكو، پوریا ذوالفقاری، هوشنگ راستی، جواد رهبر، مرضیه ریاحی، محمد شکیبی، محمد شهرزاد، ایرج صابری، هایده صفییاری، احمد طالبینژاد، جواد طوسی، نیما عباسپور، بهزاد عشقی، شاهپور عظیمی، سمیه قاضیزاده، مهرشاد كارخانی، ایرج كریمی، غزل گلمكانی، محمدسعید محصصی، احسان ناظمبكایی، امید نجوان، کیومرث وجدانی، اصغر یوسفینژاد | صفحهآرایی و طراحی جلد: علیرضا امكچی
چشمانداز ۴۶۰
سینما پاستور: مروری بر مستندهای تبلیغاتی نامزدهای یازدهمین دورهی انتخابات ریاستجمهوری آیا در کشور ما به اندازهی کافی میتوان از دریچهی سینمای مستند به سیاست پرداخت؟ در انتخابات که یکی از مهمترین عرصههای بروز امر سیاست در زندگی همهی شهروندان است، تا چه پایه سینمای مستند اجتماعیِ (به باور نگارنده موفق) ایران، به گونهای موفق وارد شده؟ در اینکه کشور ما یکی از سیاسیترین جوامع است و موضوع سیاست بهاصطلاح از نان و آب مردم جدا نیست، کمتر جای شک و تردید است؛ اما اینکه آیا به گونهای اصولی به این امر مهم میپردازیم، بسیار محل اختلاف است... در این شماره نگاهی داریم به نحوهی روایتگری و برنامهسازی مناظرههای میان نامزدها و فنون بهکاررفته در آنها و همچنین كیفیت مستندهای تبلیغی هر یک از نامزدها.
مستندپراكنی و مخاطبپرانی محمدسعید محصصی: یکی از اصول ابتدایی درام عنصر تضاد است و اگر درامی فاقد تضاد باشد، از یکی از عناصر ذاتی خود محروم شده و حتی نمیتوان به آن درام گفت. یکی از قابلیتهای سینمای مستند این است که از عرصههای گوناگون زندگی روزمره، عناصر دراماتیک را کشف کند. رمز جذابیت گزارشهای ورزشی و بهویژه مسابقات فوتبال در همین است: تضاد میان بازیکنان و دیگر اعضای دو تیم برای رسیدن به هدف. دلیل بهکارگیری دوربینهای متعدد هم این است که بهترین نماها در لحظهی وقوع شکار شود. حال باید دید در نمایش مناظرههای میان کاندیداهای انتخابات ریاستجمهوری سال 92 چنین توجهی در میان بوده است؟ باید تو رو پیدا کنم...! پوریا ذوالفقاری: امسال کار به جایی رسید که تعدادی از سیاستمداران که حضورشان در انتخابات قطعی هم نبود و در نهایت یا از ثبتنام خودداری کردند یا صلاحیتشان برای حضور در رقابت انتخاباتی تأیید نشد، در همان مدت کوتاه بحث برای اعلام کاندیداتوری یا کنار رفتن از این رقابت، با کارگردانان سینما برای ساخت فیلم احتمالیشان وارد مذاکره شدند. صداوسیما به کاندیداهای انتخابت ریاستجمهوری دورهی یازدهم، امکان نمایش دو فیلم مستند را داده بود و به همین دلیل هر کاندیدا دو فرصت نیمساعته برای نمایش مستندی از تواناییها، هدفها و دغدغههایش داشت. در این نوشته به نخستین مستند هر یک از کاندیداها پرداخته شده است. فیلمهایی که قرار بود نخستین و محکمترین گام تبلیغاتی کاندیداها باشد...
نقض غرض ملودراماتیک مصطفی جلالیفخر: دکتر ولایتی به رغم ورود جدی و تشکیلاتی به عرصۀ انتخابات، نتوانست پابهپای بقیه جلو بیاید. و البته ویژگی خوبش این بود که نجیب و آرام و محترم و بیحاشیهسازی باقی ماند. حتی به نظر نمیرسید که دلش برای کسب موفقیت شور بزند و بیقرار باشد. و شاید به همین دلیل بود که بیش از حد به سازندۀ مستند تبلیغاتی خود اعتماد کرد و عملاً به «بازیگر» او تبدیل شد...
فرهنگ،اصالت یا ابزار؟ مهرزاددانش: برخی از رجال سیاسی ما فرهنگ را تا آنجا معنایابی میکنند که متناسب با کارکردهای حکومتی و هژمونی ایدئولوژیک باشد و بیش از آن و ورای آن، اصالت چندانی برای نفس فرهنگ و هنر قائل نیستند. اگر ازشان بپرسید که در طول سال چند داستان میخوانند یا به تماشای کدام فیلمها میروند و یا آخرین کنسرت موسیقی و یا سالن نمایش تئاتری که رفتهاند چه بوده، اغلب جز جوابهای سطحی چیز دیگری نخواهید شنید...
در بر همان پاشنه میچرخد... شاهرخ دولکو: خب همانی شد که انتظارش را داشتیم. آنهایی که نوشتهی قبلیام در همین ماهنامه را به یاد دارند (شمارهی 457، اردیبهشت 92 حتماً میدانند از چه حرف میزنم: فیلمهای تبلیغاتی نامزدهای ریاستجمهوری. و آنها حتماً میدانند این «در بر همان پاشنه میچرخد» یعنی چه. اغلب فیلمهای تبلیغاتی نامزدها، همانی از كار درآمد که انتظارش را داشتیم. و امسال - شاید به دلیل عجلهی بیشتر – حتی بدتر از دورههای قبل. فیلمهایی که اغلب آنها به هرچه شبیه بود، به آنچه به آن فیلم تبلیغاتی میگوییم کمترین شباهتی نداشت. معجونهای هفتجوشِ درهمبرهمِ آشفتهی شلختهای که نه به درد دنیای نامزدها میخورد نه آخرتشان...
در محاصرهی مناظره احسان ناظمبکایی: از دوم خرداد که تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری آغاز شد و تا بیست روز بعد ادامه یافت، تلویزیون اصلیترین ابزار تبلیغات نامزدها بود. گرانی کاغذ، چاپ و مواد تبلیغی از یک سو و فراگیری رسانهی ملی از سویی دیگر، هر هشت نامزد را مجاب کرده بود که بههیچوجه این فرصت را که لااقل از لحاظ حجم و مقدار به صورت برابر در اختیارشان قرار گرفته بود، از دست ندهند. در این بیست روز، برنامههایی مثل «مناظره»، «انتخاب ایرانی»، «انتخاب با شماست»، «انتخاب جوان»، «گفتوگوی ویژهی خبری»، «انتخاب ایرانی» و «مستند تبلیغاتی» روی آنتن رفتند و دهها برنامه رادیویی هم پخش شد. در واقع تلویزیون با اینکه سریالهایی مثل هوش سیاه2، مهرآباد و بازپخش سریالهای سالهای دور از خانه [اوشین] و پاییز صحرا را در برنامهی كانالهای سه، پنج، تماشا و آیفیلم داشت ولی همهی آنها زیر سایهی سنگین تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری قرار گرفتند...
دیدهبان - پشت هیچستان شهریست شاهین شجریكهن: آغاز تبلیغات انتخاباتی نامزدهای ریاستجمهوری هم دلیل دیگری شد كه توجه عمومی از فرهنگ و سینما به سمت سیاست معطوف شود. در روزهای گرم خرداد، خیلیها ترجیح میدادند پای تلویزیون بنشینند و مناظرهها و فیلمهای انتخاباتی را تماشا كنند؛ مناظرههایی كه این بار جنبهی سرگرمكننده و تماشاگرپسندشان بسیار بیشتر از هر برنامهی تلویزیونی دیگری بود و در لحظههایی مردم را به یاد مرحوم نوذری و مسابقهی هفته میانداخت! در این میان كمتر كسی حتی از بین دوستداران فرهنگ و هنر فرصت پیدا میكرد كه به اوضاع آشفتهی تئاتر و سینما و كتاب توجه كند...
عاشقغریب: به یاد احمد جورقانیان (1392- 1327) احمد جورقانیان از جمله آدمهای اهل سینما در سرزمین ما بود كه مثل و مانندی نداشت؛ چه به دلیل نوع كاری كه میكرد و چه به دلیل شكل و شیوهای كه آن كار را میكرد، و چه به دلیل روحیه و سلوك و نحوهی زندگی شخصیاش. او یك «عشق سینما» بود كه به سبك خودش به سینما عشق میورزید. از اهل سینما در ایران، كسی نیست كه او را نشناسد. مرگش پس از سكتهی مغزی او در سال گذشته، گرچه غیرمنتظره نبود، اما مثل یك شوك بود؛ حتی برای كسانی كه با او میانهای نداشتند یا دوستش نداشتند. این چند نوشته ادای دین به مردی است كه در سالهای قحطی و كمیابی برخی فیلمها، به فریاد تشنهها میرسید اما در دوران دگرگونی زمانه نیز میخواست همچنان مانند همان سالها رفتار و زندگی كند. عذابها و ناملایماتی كه كشید، حاصل همراهی نكردن با همین تحول زمانه بود.
باز هم آتش به جان زد جدایی... ایرج صابری: كمتر كسی مثل او میتواند سینما را دوست داشته باشد. سینما را با همهی متعلقاتش دوست داشت، حتی با آگهیهایش كه در جراید چاپ میشد. همه را یكجا میخواست صاحب شود. یك روز آلبومی را كه از بریدههای آگهیهای نمایش فیلمها، چاپشده در «اطلاعات» و «كیهان»، تدارك دیده بود به من نشان داد و برای هر یك از آنها قصهها داشت. آلبوم را حتی به دستم نداد و آن را چنان با احتیاط ورق میزد كه مبادا خطی بر آن بیفتد. او فقط به تماشای فیلمها راضی نمیشد. دلش میخواست بوبینهای فیلمها را با همهی پلاكاردهایش زیر بغل بگیرد و با خود به خانه ببرد و كنار بسترش بگذارد تا آسوده بخوابد.
جدال در اوكی كرال! مهرشاد كارخانی: چرا نسل كنونی دانشجویان سینما باید از دیدن آثار مطرح سینمای جهان بر پردهی عریض محروم بماند؟ جورقانیان نجیبترین فیلمهای تاریخ سینمای جهان را جمعآوری كرد، كه میتوان این آثار را در انجمنهای نمایش دانشگاهها و سینماها به نمایش گذاشت و تاریخ سینمای جهان را تماشا كرد. كاش مدیران سینمایی به جای هزینههای سنگینی كه صرف فیلمهای بهاصطلاح فاخر كردهاند، بخشی از این هزینهها را صرف حفظ و نگهداری این آرشیو گرانبها میكردند...
لانگلوای پنهانِ بین انقلاب و جمهوری احسان خوشبخت: میشد بهوضوح دید كه چه لذتی از سینما، یا در واقع از قسمت كردن داراییاش با سینمادوستان میبرد. پردۀ سینمای دانشكدهی پزشكی مشهد جایی جلوی یك صحنه تئاتر بود و فضای پشت پرده كه تمام صحنه خالی را در بر میگرفت جایی میشد برای من و احمد كه مثل دو چارلز فاستر كین خیالی روی دو صندلی اختصاصی در صحنهای خالی بنشینیم و در خلاف جهت تماشاگران فیلم را از پشت تماشا كنیم، جایی كه هر تار موی كاترین هپبرن در قایق آفریكن كویین پنج برابر قد ما بود...
جشنوارهی كوچك من: مثل یک شاهکار احمد طالبینژاد: مثل یک عاشق کیارستمی اگرچه محصول نگاه جهانیتر او به زندگی است اما همچون دیگر ساختههایش، فیلمی عارفانه و شرقی است. شاید به همین دلیل است که کیارستمی ژاپن را به عنوان محل وقوع حوادث فیلم انتخاب کرده و نه یک کشور غربی را. حالا بهانهگیران و آنها که کیارستمی و آثارش را برنمیتابند، خواهند گفت چون فیلم محصول مشترک ژاپن و فرانسه است، این کشور انتخاب شده و پاسخ من این است که اصلاً چون موضوع فیلم در ژاپن میگذرد، محصول مشترک ژاپن و فرانسه شده...
آشكاركردن هنر پنهان: دستاوردهای یك سفر هایده صفییاری: اواسط تابستان 1391 بود که از دانشگاه گریفیث استرالیا نامهای دریافت کردم و دعوت شدم به سمپوزیوم آسیا پاسیفیک با عنوان «پستپروداکشن خلاق» که از ۱۹ تا ۲۳ نوامبر برگزار میشد. نمیتوانم از خوشحالیام بابت دیدار با تدوینگرانی نگویم که الهامبخش من بودهاند: والتر مرچ، جیل بیلکوک، سیلویا اینگمارسون، روبرتو پنینی و یان ددت. این سمپوزیوم از یک کارگاه سهروزه با عنوان «آشکار کردن هنر پنهان» تشکیل شده بود که پروفسور هرمان وان ایکن رییس دانشكدهی فیلم گریفیث و راجر کریتندن - تدوینگر، نویسنده و منتقد انگلیسی - با عشق و انرژی بیحدی آن را هدایت میکردند...
نقد فیلم - زندگی پای (آنگ لی): قصهی دلانگیز ایمان مهرزاد دانش: زندگی پای فارغ از برخی زیادهرویهای معدود، یکی از منطقیترین دلایل را برای ایجاد فضاهای حیرتانگیز بصریاش به لحاظ سهبعدی بودن و سایر نمودهای گرافیکی دارد. معمولاً این جور فیلمها را به قصد مات و مبهوت کردن مخاطب میسازند؛ ولو اینکه داستان فیلم اقتضایی هم برای فضاهای اینچنینی نداشته باشد. بنمایهی مفهومی فیلم، اصلیترین خاستگاه برای شکلگیری جلوههای خارقالعادهاش است و به عبارت دیگر فرم و محتوا در همخوانی کامل با یکدیگر قرار دارند...
در خانه (فرانسوا اُزون) و خلسه (دنی بویل): سفر به درون ذهن انسانی از دو جهت متضاد كیومرث وجدانی: وجه اشتراك میان در خانه و خلسه این است كه هر دو به كاوش در اعماق ذهن انسانی میپردازند. اما گذشته از این زمینهی مشترك، رویكردشان به این دستمایه دقیقاً در دو قطب متضاد همدیگر قرار دارد. در خانه فیلم فریبندهای است. گرچه در سطح و در اولین نگاه، كمدی سبكبالانهای به نظر میرسد بهتدریج بیننده را به درون لایههای عمیقتری از ذهن بشر میكشاند. این حركت مارپیچی رو به درون بهواسطهی ارتباط و تعامل میان دو شخصیت اصلیاش شكل میگیرد: یك معلم ادبیات و دانشآموزش. نقطهی آغاز پیرنگ، سرپیچی معلم در برابر یونیفرم مدرسه است...
در جستوجوی شوگرمن (مالک بنجلول): اسطورهی گمنام جواد رهبر: در شب برگزاری مراسم اسکار سال 2013، مالک بنجلول، کارگردان در جستوجوی شوگرمن، پس از دریافت اسکار بهترین مستند سینمایی در صحبتهایش از رودریگز، خوانندهای آمریکایی که فیلم داستان باورنکردنی او را به تصویر میکشد، به عنوان «یکی از بزرگترین خوانندگان تمام دوران» یاد کرد. چنین تعبیری شاید برای آنهایی که مثل من هنوز در جستوجوی شوگرمن را ندیده بودند (یا هنوز ندیدهاند) کمی اغراقآمیز به نظر بیاید اما بنجلول برای دفاع از عقیدهاش فیلمی ساخته که اگر بهترین مستند سال 2012 نباشد، بدون شک یکی از بهترینهاست...
نمای درشت -شكار (توماس وینتربرگ): در ستایش واپسماندگی رضا کاظمی: سه فیلم جشن، زیردریایی و شکار که مهمترین فیلمهای توماس وینتربرگ هستند، از حیث مضمونی به شکل آشکاری شایستهی صفت «هولناک» هستند. به شکلی طبیعی یک مضمون تنشمند و مناقشهبرانگیز جذابیت بالقوهای به یک متن میدهد و دیگر، هنر نویسنده و فیلمساز است که هم به این حداقل بسنده نکند و هم آن را با نابلدی بر باد ندهد. گاهی ترسیم یک فضای کلی انگیزهی اصلی شکلگیری یک متن میشود و تمام جزییات، اهمیتی کموبیش همسان و همگون در آن مییابند و هیچکدام به شکل معناداری پررنگتر و برجستهتر از بقیه نیستند...
بربریت یا تمدن، مسأله این است... آرمین ابراهیمی: در شکار به جای رسیدن به هدف دمدستی عصبانی کردن بیننده که مثل هر هیجان زودگذری عمر بلندی نخواهد داشت، تمرکز غالب متوجه مراحل پس از دیدن فیلم بوده؛ جایی که بیننده با خود تنها میشود و به جای بیگناه و گناهکار بودن قهرمان یا شماتت اهالی شهر به مفهوم مورد نظر فیلمساز میاندیشد: اینکه تعصب در هر حالت جوامع را به سمت انحطاطی اغلب جبرانناپذیر میبرد. شکل تعصب مهم نیست. تعصب در هر مدل و هر محوری که باشد، زیانبار و خدشهآور است...
تماشاگر -چند فیلم، چند نکته ایرج كریمی: آناکارنینا (جو رایت، 2012) با امیدهایی که دو اقتباس ادبی او، غرور و تعصب (2005) و تاوان (2007)، برانگیخته بودند فیلم ناامیدکنندهایست. با اینکه تام استوپارد فیلمنامهاش را نوشته ولی این اقتباس کار بدی است و فاصلهی بسیار زیادی از دو فیلم یادشدهی پیشین جو رایت دارد. یعنی اقتباس سینمایی از رمان تولستوی در مقایسه با رمانهای جین آستین و یان مکاوان نشدنیتر است؟! یا نکند جو رایت فقط برای اقتباس از رمانهای کشورش، رمانهای انگلیسی، خوب است و نه، مثلاً، برای یک رمان روسی؟!
سیطرهی لمپنهای سینمایی و نگرانی نگارنده: درحاشیهی نقد ایرج کریمی بر فیلم «کندو» بهزاد عشقی: ایرج کریمی در بازخوانی فیلم کندو ساختهی فریدون گله به این نتیجه رسیده که: «آدمهای فیلم فریدون گله از آدمهای کیمیایی کاملاً متفاوتند. دنیای گله بر خلاف دنیای کیمیایی هیچ رنگوبویی از هیچ آرمانی ندارد.» این سخن برحق است و نگارنده نیز سالها پیش بر این تفاوت انگشت گذاشته بود. البته کیمیایی فقط با گله متفاوت نیست و امیر نادری نیز در فیلمهای تنگنا و مرثیه، به جای آنکه از لمپنها و اشخاص بیریشه و در حاشیه قهرمان بسازد، آنها را به شکل ضدقهرمانهای ترحمانگیزی نشان میدهد که سرانجام قربانی میشوند...
با مورچه به کن برو!: گزارش شصتوششمین جشنوارهی كن محمد حقیقت: فرهادی با این گذشته ثابت کرد که میتواند در کشور دیگری هم فیلمساز موفقی باشد و توانسته ترکیب دلپسندی از یک فیلم منتقدپسند و تماشاگرپسند به وجود آورد. فیلم در دو هفتهی اول نمایش در سینماهای فرانسه پانصد هزار تماشاگر داشت که رقمیست بسیار خوب و حتماً در نهایت از فروش فیلم قبلیاش فراتر خواهد رفت. گذشته آیندهی بسیار خوبی برای فرهادی رقم میزند زیرا تا پایان جشنواره به بیش از 25 کشور فروخته شد که موفقیت خوبی برای تهیهکننده هم به حساب میآید...
گفتوگوی اختصاصی با اصغر فرهادی: قضاوت شدن را بیش از قضاوت كردن دوست دارم گفتوگو كننده: محمد حقیقت - فرهادی: دوست دارم بیشتر فیلم بسازم و قضاوت بشوم. پس از جشنوارهی برلین تصمیم گرفتم دیگر در هیچ جا داور نشوم و پیشنهادهای داوری را رد کردم، چون قضاوت سخت است. - در مصاحبهها از من میخواهند لایههای مختلف فیلم را توضیح بدهم. چون نمیخواهم مفسر فیلمم باشم از پاسخ طفره میروم. ترجیح میدادم بیشتر راجع به شیوهی کار صحبت میشد تا جراحی پیکر داستان. یک بخش از فیلمسازی که چندان برایم جالب نیست همین مصاحبههاست. - شخصیت ایرانی در فیلمم به من کمک کرد که با یک همفرهنگ و به بهانهی او وارد جامعهای تازه شوم. فرضاً اگر به جای احمد - که ایرانی است - كسی از آمریکای جنوبی به پاریس میآمد، این احساس در من به وجود نمیآمد. این شخصیت راه را باز میکرد که ورود خوبی به داستان داشته باشم. - بیشتر مدیومشات را دوست دارم تا لانگشات. نگاه من به آدمهایم مدیومشات است. در این نوع فیلم که قرار است به آدمها نزدیک شوم و با آنها بیشتر احساس نزدیکی کنم، مدیومشات را ترجیح میدهم نه لانگشات. به نظرم مدیومشات نگاه منصفانه و مساوی به شخصیتهاست. - در آمریکا که بودم به من پیشنهاد شد فیلمی بسازم. تهیهکننده به من یک کتاب داد و اضافه کرد که بازیگرانش هم فلانی و فلانی هستند. پرسیدم: «خب حالا من باید چهکار کنم؟» چون در واقع همه چیز انتخاب شده بود و من دیگر کاری نداشتم بکنم.
حرفهای برنیس بژو، بازیگر «گذشته»: فیلمنامه را مثل جواهری كمیاب در دست گرفتم بژو: احساس میكردم نیازی به جنگیدن برای این فیلم ندارم چون اغلب تماشاگران، فیلم را دوست داشتند. مثل مواقعی نبود كه فیلمی داشته باشید كه مردم دركش نكنند یا دوستش نداشته باشند و مجبور شوید توضیح بدهید كه چرا آن را كار كردهاید و چرا دوستش دارید. با این فیلم كارها بسیار آسان بود. - اصغر فرهادی واقعاً همه چیز را كارگردانی میكند. همه چیز را در كنترل دارد تا بازیگرش بتواند كارش را انجام بدهد. به همین دلیل میگویم كه او رییسمآب است.
به ثمر رسیدن: گفتوگو با آناهیتا قزوینیزاده، برندهی جایزهی بهترین فیلم دانشجویی جشنوارهی كن هوشنگ گلمكانی: چند روز پیش از آنكه جایزهی بهترین فیلم كوتاه را در آخرین جشن خانهی سینما بگیری بار سفر به آمریكا بستی. تصورت از ادامهی تحصیل سینما در آمریكا چه بود؟ قزوینیزاده: من دلیلهای مختلفی برای رفتنم داشتم؛ از دلایل خیلی منطقی و ساده، تا دلایل کاملاً شخصی و پیچیدهتری که برای خودم هم کاملاً روشن نبودند! اول از همه اینکه لذت میبرم از دانشآموز بودن. دوست نداشتم این حسوحال پس از گرفتن لیسانسم تمام بشود. میدانستم که نیاز به تحصیل بیشتر دارم. منظورم لزوماً فن کارگردانی و فیلمنامهنویسی و غیره نیست. در دوران لیسانسم توی دانشگاه هنر بیشتر از هر چیز کلاسهایی مثل جامعهشناسی، ادبیات معاصر، تاریخ هنر، تحلیل فیلم و کلاسهای تئوریك به وجدم میآورد و اتفاقاً باعث میشد به سینما هم بهتدریج دید پیچیدهتری پیدا کنم. از طرف دیگر من شاگرد کارگاه فیلمسازی آقای کیارستمی بودم كه شیوهی آموزشیاش کاملاً متفاوت با دانشگاه و بیشتر شبیه یك مدرسهی هنری بود.
گنگستر، لوطی یا لمپن؟: یاکوزا چیست؟ یاكوزا كیست؟ هوشنگ راستی: کلمهی «یاکوزا» در زبان ژاپنی از سه حرف ya به معنی هشت (8)، ku به معنی نه (9) و sa به معنی سه (3) تشکیل شده است که جمع این اعداد بیست میشود که در قمار ژاپنی شمارهی بازنده است. اینها در واقع بازندگان اجتماع و به عبارت دیگر حاشیهنشینان اجتماع هستند. یاکوزاها بیش از 350 سال پیش در جامعهی ژاپن ظاهر شدند. قماربازها و خلافکارانی بودند که گاهی از فقرا نیز حمایت میکردند. در واقع میشود گفت نوعی لوطی بودند که در عین شرارت و کارهای خلاف، از مقرراتی شبیه بوشیدوی ساموراییها نیز پیروی میکردند.
چه خوبه كه برگشتی (داریوش مهرجویی): ماییم و دَمی و مطرب و این كُنج خراب جواد طوسی: تلاش برخی از منتقدان برای پیدا كردن مفاهیم عمیقه و نشانههای نمادین از دل این فیلم نیز حكایت جالبی است. یكی از این دوستان كه همواره اصرار بر اصولگرایی دارد، فیلم را نقد جریان لیبرالیستی معاصر میداند! با این حساب باید – مثلاً – آن پسر نوجوان موقرمز را كه آتشبیار معركه است نمایندهی صهیونیسم جهانی یا آن بشقابپرنده را نمادی از هجوم تكنولوژی در جوامع سنتی بدانیم كه در صورت عدم شناخت درست آن، هیأت یك هیولا را پیدا میكند! اصلاً آیا داریوش مهرجویی این دوران كه خودش از یك جا به بعد به استقبال سادهگویی رفته، نیاز به این جدول كلمات متقاطع دارد؟
آتش در هیچستان مصطفی جلالیفخر: فیلم تازهی داریوش مهرجویی در ادامۀ مسیر رو به افول آثار اخیر اوست. چه خوبه که برگشتی بیش از آنکه یک فیلم بد باشد، هشدار نگرانکنندهای دربارۀ یک فرایند است. اینکه تماشاگر و منتقد، باید متن را از فرامتن اثر جدا کنند، توصیۀ درستیست اما گاهی کلیت متن زیر سایۀ مخرب فرامتن، هنرمند را به جایگاه بیبازگشتی میرساند. واقعاً یک هنرمند تا چه حد در برابر تاریخ و آیندۀ سرزمین خود مسئول است؟
كاج زیر برفها: گفتوگو با مهناز افشار گفتوگو كنند: هوشنگ گلمكانی – افشار: من بازیگری حسی هستم تا تكنیكی، اما زندهیاد سمندریان خیلی چیزها به من یاد داد. او غرق شدن در نقش را چندان توصیه نمیكرد. - در همهی این سالها آقای مهرجویی همیشه میگفت: «من مهناز افشار را به سینمای ایران معرفی كردم.» - دلم میخواست یكی از بازیهای خوبم در فیلمی از داریوش مهرجویی باشد، اما شاید این نقش چنین ظرفیتی نداشت. اما حضور در فیلمی از او، این خاصیت را داشت كه احساس میكردم از هر جملهاش چیزی یاد میگیرم كه برای آیندهی حرفهام مفید است. - هر شب تكرار كردن یك كار در تئاتر برایم هیجانانگیز نیست. با روحیهام سازگار نیست. دلم میخواهد هر بار كار نویی بكنم.
مرثیههای خاك در باغ آهن: گفتوگوباعلیرضا زریندست گفتوگو كنند: جواد طوسی – زریندست: من ملکه را جزو بهترین کارهایم میدانم. در حکم پلانی بود که از ساحل دور میشویم، بار دومی که آن را میگرفتیم به آقای کیمیایی گفتم از خیر آن بگذریم. او نزدیک بود یقۀ مرا بگیرد که یعنی چه از خیرش بگذریم؟ اگر آسمان به زمین بیاید باید این پلان را بگیریم. بعضی وقتها این نوع برخورد به آدم انرژی و نیرو میدهد چون میبینید که کارگردان روی کاری که میخواهد اصرار دارد و آدم از شنیدن آن لذت میبرد.