جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۳ مهر ۱۳۹۰

شماره‌ 432 ماهنامه‌ فیلم | مهر 1390

روی جلد: حامد بهداد در «زندگی با چشمان بسته»، ساخته‌ی رسول صدرعاملی، عكس از مریم تخت‌كشیان




فهرست مطالب 


سینمای ایران
فلاش بك:
پیام‌های خوانندگان مجله و چند پاسخ به آن‌ها
خشت و آینه: یادداشت‌های نویسندگان مجله درباره‌ی نكته‌هایی در متن و حاشیه‌ی سینمای ایران
رویدادها: فیلم‌های تازه: شیر تو شیر (ابراهیم فروزش) و یادداشت كارگردان، بی‌خداحافظی... (احمد امینی) و یادداشت كارگردان، یه عاشقانه‌ی ساده (سامان مقدم)، پله‌ی آخر (علی مصفا)، پرواز بادبادك‌ها (علی قوی‌تن)، مثل یك رؤیا... (محمود غفاری)، دوستان خوب (فریدون حسن‌پور)/ كشمكش بر سر انتخاب نماینده‌ی ایران در مراسم اسكار: امان از جدایی.../ نمایشگاه پرتره‌های سینماگران: صورت‌های بی‌نقاب/ حاشیه‌های اكران فیلم رسول صدرعاملی: زندگی با دستان بسته!/ در حاشیه‌ی چهارمین جشن مستقل فیلم كوتاه: در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته/ شكایت تهیه‌كنندگان از بیست شبكه‌ی ماهواره‌ای: اجازه بی‌اجازه/ در حاشیه‌ی صدور مجوز وزارت ارشاد برای برخی شبكه‌های ماهواره‌ای و لغو اخیر آن‌ها: یك بام، دو هوا و چند نكته/ وجوه مثبت و منفی شكل‌گیری سازمان سینمایی: سینمای سازمانی و سینمای آرمانی/ آیا معضل بزرگ فیلم‌های ایرانی فیلم‌نامه است؟: دیوار كوتاه/ پایگاه اطلاع‌رسانی فیلم‌نامه/ سایه روشن: بهاره رهنما شیرین و پر از طنز، علیرضا آقاخانی موفق در اولین قدم
چهار شب از جشن سینمای ایران: چهارمین جشن مستقل فیلم كوتاه: به حق فیلم‌های ندیده...!/ پنجمین جشن مستقل فیلم مستند: در یك شب اتفاق افتاد/ پنجمین جشن مستقل انیمیشن: متفاوت و مظلوم/ بزرگداشت‌ها: هم‌نوایی شبانه‌ی بزرگان
در تلویزیون: سوپ تلویزیونی: آیا سریال‌های ماه رمضان توانستند ماندگار شوند؟/ مقایسه‌ای میان دو سریال طنز پرمخاطب این روزها: پنج كیلومتر تا بهشت در یك برش كوتاه/ سریال‌های ماورایی مناسبتی: فانتزی و فان‌تزی/ پرحرفی ممنوع!/ گپ‌هایی با خاطره اسدی، مسعود رایگان و مهرداد صدیقیان بازیگران سریال سقوط یك فرشته، و حمید بهرامیان یكی از دو كارگردان سریال/ نگاهی به سریال زمین انسان‌ها: من این زمین را دوست ندارم 
مباحث تئوریك: نکته‌هایی درباره‌ی نمادپردازی و نمادشناسی: رهگذران کوچه‌های بن‌بست/ این‌جا بدون من از دریچه‌ی تحلیل متن: جایی برای شروع
مثل سیب‌هایی كه روی آب شناورند: به بهانۀ عبور از هفتاد سالگی  كیمیایی و مهرجویی و كیارستمی و بیضایی و سپانلو و آغداشلو و شجریان و...
موسیقی فیلم: نگاهی به موسیقی فیلم سیزده‌59: لحظه‌های ناب/ بلاتكلیفی: موسیقی فیلم نیاز به مجوز جداگانه دارد؟

سینمای جهان
ـ نمای دور:
قهرمانان و ضدقهرمانان پس از یازدهم سپتامبر: پس‌لرزه‌ها ادامه دارند/ انیمیشن‌های اسكاری امسال: نبود تعادل میان كمیت و كیفیت/ فیلمی ‌زندگینامه‌ای با آمیزه‌ای از خیال و واقعیت: این‌ بار خود تولكین در سرزمین میانی/ بیل موری و بازگشت به روزهای خوب: گذر از رنج‌ها/ زمكیس و بازگشت به گذشته: راجر خرگوشه برمی‌گردد؟/ هم‌چنان پرطرفدار و محبوب: دی‌كاپریو چه می‌كند؟/ كوبریك زنده است: به سرانجام رساندن پروژه‌های ناتمام استنلی كوبریك/ گفت‌وگوی دو منتقد درباره‌ی زنان بزن‌بهادر سینما: استثمار نو - دخترم، این اسمش تفنگه!/ گفت‌وگوی مارتین اسكورسیزی با مایكل پیت: متوقف كردن دنیا/ خبرهای کوتاه
ـ نمای متوسط: آیین (میكاییل هافشتروم)/ نیلوفر (راجر میچل)/ كانتری استرانگ (شینا فست)/ رسترپو (تیم هترینگتن)/ درست به هدف (فرد كاوایه)
ـ فیلم‌های روز: كارلوس (الیویه آسایاس) و گفت‌وگویی با كارگردان/ خروج از راه فروشگاه اجناس كادویی (بنكسی) و گفت‌وگویی با كارگردان/ لاندن بولوار (ویلیام موناهن)
تماشاگر: هر چیز دیگر (وودی آلن): دانای خُل و مرد جوان
بازخوانی‌ها: میمون‌ها و آدم‌ها: داروینیسم معكوس در سینما
«پرندگان» مردنی نیست: تماشای پرندگان هیچكاك، فردای ازدواج
سایه‌ی خیال: ترمیناتور2: روز داوری، بیست سال بعد/ مطالبی درباره‌ی مجموعه‌فیلم‌های ترمیناتور، نحوه‌ی ساخت دو ترمیناتور جیمز كامرون، ترمیناتورهای غیركامرونی (3 و 4)، حرف‌های جیمز كامرون، گفت‌وگو با لیندا همیلتن بازیگر نقش سارا كانر و گفت‌وگو با استن وینستن طراح كاراكترهای ترمیناتورها.

نقد فیلم
دو نقد بر فیلم زندگی با چشمان بسته (رسول صدرعاملی) و یادداشتی بر موسیقی آن/ چند نقد و یادداشت بر آلزایمر (احمدرضا معتمدی) و گفت‌وگو با كارگردان به همراه گفت‌وگوهایی با دو بازیگرش مهدی هاشمی و مهتاب كرامتی/ ندارها (محمدرضا عرب)/ نگاهی به مقوله‌ی اقتباس در فیلم این‌جا بدون من (بهرام توكلی) و یادداشتی بر فیلم
گزارش اكران: از ۲۰ مرداد تا ۲۰ شهريور

همكاران این شماره: صادق اسدی، محمد باغبانی، عباس بهارلو، محسن بیگ‌آقا، مسعود پورمحمد، امیر پوریا، ارسیا تقوا، مسعود ثابتی، محسن جعفری‌راد، مصطفی جلالی‌فخر، رضا حسینی،  احسان خوش‌بخت، مهرزاد دانش، وازریك درساهاكیان، پوریا ذوالفقاری، جواد رهبر، مرضیه ریاحی، كیكاوس زیاری، شروینه شجری‌كهن، تهماسب صلح‌جو، جواد طوسی، داریوش فرهنگ، ایرج كریمی، سوفیا مسافر، مازیار معاونی، احسان ناظم‌بكایی، امید نجوان، اصغر نعیمی، یاشار نورایی، پرویز نوری، سعیده نیك‌اختر. صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی


چشم انداز ۴۳۲

در تلویزیون | آیا سریال‌های ماه رمضان امسال توانستند ماندگار شوند؟: سوپ تلویزیونی
سقوط یک فرشتهاحسان  ناظم‌بکایی:
وضع تلویزیون و چیزی که روانه‌ی آنتن می‌کند بیش‌تر شبیه سوپی است که به حلق بچه می‌ریزند و معمولاً به آن ویتامین‌هایی اضافه می‌شود که مقوی‌تر باشد. امسال در سوپ تلویزیون نه‌تنها خبری از ویتامین‌های اضافه نبود بلکه بیش‌تر به هله‌هوله‌ای شبیه بود که هول‌هولکی سرهم‌بندی شده باشد. آیا واقعاً اگر این سریال‌ها به جای پخش هر شبی در ماه رمضان، هفتگی روی آنتن می‌رفت باز هم دیده می‌شدند؟ اصلاً مخاطبان حاضرند کدام‌یک از این چهار سریال را دوباره ببینند؟ آیا سریال‌های ماه رمضان امسال در فهرست انتظار بازپخش قرار می‌گیرند (مثل خانه‌به‌دوش و چند سریال دیگر که پس از مدتی دوباره پخش شدند) یا از همین حالا به سیاهه‌ی فراموش‌شده‌ها اضافه شده‌اند؟

سریال‌های ماورایی مناسبتی: فانتزی و فان‌تزی
پنج کیلومتر تا بهشتمسعود پورمحمد:
مگر با تفكر و شیوه‌های «مادونی» می‌توان سریال ماورایی ساخت؟ در حیطه‌های تخصصی‌تر مثل ورزش و تاریخ یا هر موضوع دیگر، اگر به فرض، اشراف و آگاهی و ابزار سینمایی هم غنی باشد (كه نیست) در مورد آن موضوع تخصصی هم، آگاهی و اطلاعات مضاعف باید موجود باشد (كه باز هم نیست: نیست به توان 2!) مثلاً در مورد یك فیلم فوتبالی، آیا می‌توان تصور كرد كه سازندگان چنین فیلمی ندانند كه در بازی فوتبال بازیكنان مجازند فقط با سر و پا به توپ ضربه بزنند و نمی‌توانند از دست برای زدن گل استفاده كنند؟ چه‌گونه است كه سازندگان سریال‌های ماورایی می‌توانند سالی چندتا از این محصولات را روی آنتن بفرستند و علاوه بر آن‌كه در مسایل سینمایی كارشان، مثل شخصیت‌پردازی و تقطیع و گره‌گشایی مداوم در آفساید قرار دارند، علاوه بر آن‌ها ندانند كه برای باور كردن بینندگان عزیز ابتدا باید خودشان، حرف‌های خودشان را باور داشته باشند.  

به بهانۀ عبور از هفتاد سالگی كیمیایی و مهرجویی و كیارستمی و بیضایی و سپانلو و آغداشلو و شجریان و...: مثل سیبهایی که روی آب شناورند
مصطفی جلالی‌فخر: جایگاه هنرمندانی كه به سالمندی رسیده‌اند را می‌توان از زاویه‌های گوناگونی نگریست. چه در برابر نام‌هایی كه آن قدر شهره و معتبر هستند كه تقویم عمرشان رصد شود و چه هنرمندانی كه پیرانه‌سری را در انزوا و خاموشی می‌گذرانند. تحسین‌های توأم با حسرت را می‌توان در كنار واقعیت‌های این مقطع سنی دید. این نظر عضو هیأت‌مدیره‌ی خانه‌ی هنرمندان سالمند به نظر صحیح‌تر است كه: «عنوان "پیش‌كسوت" به جای سالمند برای هنرمندان مناسب‌تر است؛ هرچند كلمه‌ی سالمند به هیچ عنوان بد نیست اما در كلمه‌ی پیش‌كسوت تجربه‌ی یك عمر هنر نهفته است و وزن خاصی به آن می‌دهد.» با این حال این نباید مانع غفلت از ملاحظات ویژه‌ی چنین مقطعی شود كه به قول كیارستمی ترسناك هم هست: «قبل از پنجاه سالگی یک دوره است. بعد از پنجاه سالگی دوره‌ی دیگر و ترسناک...».

مباحث تئوریك | نکته‌هایی درباره‌ی نمادپردازی و نمادشناسی: رهگذران کوچه‌های بن‌بست
رضا کاظمی: در یک ساختار معمول ذهنی در همه‌ی فرهنگ‌ها، «گُل» نشانه‌ی طراوت و زیبایی است، اما مثلاً حضور «جغد» در یک متن، بسته به فرهنگ‌ و ذهنیت مخاطب، به مرجعی متفاوت اشاره می‌کند. می‌دانیم که مفاهیمی مانند «نحسی» و «مرگ» در فرهنگ‌های گوناگون به حضور جغد نسبت داده شده‌اند. ریشه‌یابی علت این نمادتراشی‌ها کار چندان دشواری نیست. این نشانه‌شناسی‌ها حاصل تفسیر منطقی و گاه خیال‌پردازی عده‌ای از آدم‌ها بوده‌اند و از آسمان نازل نشده‌اند. اما حتی همین پیش‌فرض‌ها هم گاهی پاسخ‌گوی تحلیل یک متن نیستند.

سینمای جهان | قهرمانان و ضدقهرمانان پس از یازدهم سپتامبر: پس‌لرزه‌ها ادامه دارند
ترجمه‌ی كیكاوس زیاری:
بسیاری از منتقدان سینما می‌گویند همان‌طور كه قصه‌های هری پاتر به‌تدریج سیاه‌تر شدند و لرد ولدمورت در آن‌ها به صورت نمادی از ترور و وحشت درآمد، شوك ناشی از یازدهم سپتامبر هم همین حال‌وهوا را پیدا كرده است. این شوك هر كسی را به شیوه‌ی متفاوتی تحت تأثیر قرار داد. صنعت سینما هم از این قاعده مستثنا نیست. نیاز چندانی نیست كه بخواهیم ثابت كنیم فیلم‌هایی كه پس از حمله به برج‌های دوقلو ساخته شدند، حال‌وهوای تازه‌ای پیدا كردند و شباهت زیادی به محصولاتی كه تا قبل از آن ساخته می‌شد نداشتند.

كارلوس (الیویه آسایاس):  سیاست به مثابه داستان
مهرزاد دانش:
این روزها که در محافل سینمایی ما از عبارت «سینمای سیاسی» زیاد استفاده می‌شود، شاید توجه به فیلمی مثل کارلوس بتواند روشنگر بسیاری از ابهام‌ها باشد. اگر سینمای سیاسی را به سه زیرگونه‌ی سینمای ایدئولوژیک، سینمای قدرت‌پژوه و سینمای واقعه‌نگار تقسیم کنیم، کارلوس در رده‌ی سوم قرار می‌گیرد؛ از آن جهت که قرار است دو دهه از زندگی شخصیتی را مرور کند که به‌ دلیل فعالیت‌های خود، در متن مناسبات و رخدادهای سیاسی متعددی قرار گرفت و خود، عامل بسیاری از وقایع سیاسی پرالتهاب شد. این زیرگونه یکی از رایج‌ترین و متداول‌ترین رهیافت‌ها در سینمای سیاسی‌ است و در سینمای ما هم بیش‌تر فیلم‌هایی که سیاسی نامیده می‌شوند، در رده‌ی سینمای واقعه‌نگار جای می‌گیرند. اما این نوع سینما، مختصاتی دارد که فیلمی هم‌چون کارلوس، کم‌و‌بیش اغلب‌‌شان را رعایت کرده و به همین دلیل، فیلمی استاندارد در این زمینه محسوب می‌شود.

گفت‌وگویی با الیویه آسایاس: محصول رسانه‌ها و سازمان‌های امنیتی
 وازریك درساهاكیان: در آخرین سال‌های جنگ سرد، در دهه‌های 1970 و 80، ایلیچ رامیرز سانچز (معروف به کارلوس) که امروز در امن و امان در فرانسه زندانی است، یکی از خطرناک‌ترین تروریست‌های جهان شناخته می‌شد. او زمانی هم با نام مستعار «شغال» معروف شده بود، چون نسخه‌ای از رمان روز شغال فردریک فورسایت را در آپارتمانی پیدا کرده بودند که محل اقامت او پیش از كشتن دو پلیس فرانسوی بود. گرچه کارلوس در دوران اوج فعالیتش نماد خشونت و ارعاب شده بود، تردیدی نیست که رسانه‌های آن روزگار در مورد توانایی‌اش در كشتن، غلو کرده بودند. او در حقیقت، تروریستی دست‌وپاچلفتی بود که بخت و اقبال بلندی داشت و توانست بیست‌سی سال دست‌و‌پای مأموران قانون را در پوست گردو نگه دارد. سرانجام پلیس فرانسه که سال‌ها در پی او بود، مخفی‌گاه او را به یاری سیا کشف كرد و در 1994 دستگیر و روانه‌ی زندانش كرد. آن‌چه می‌خوانید بخش‌هایی است از گفت‌وگوی مفصل ریچارد پورتن با الیویه آسایاس كارگردان فیلم كارلوس است که در اکتبر 2010 در نیویورک انجام شده و در فصل‌نامۀ «سینه‌است» (زمستان 2010) منتشر شده است.

خروج از راه فروشگاه اجناس كادویی (بَنکسی): آن‌ها در شب زندگی می‌کنند
جواد رهبر:
خروج از راه فروشگاه اجناس كادویی مستندی نیست که فقط با تمرکز روی نریشن، مصاحبه‌ها و تصویرهای آرشیوی پیش برود. فیلم بنکسی برای روایت كردن چگونگی شکل‌گیری هنر دیوارنویسی از همان فرمی استفاده می‌کند که مستندهایی مثل والس با بشیر (آری فولمن، 2008) و مردی روی سیم (جیمز مارش، 2008) بر اساس آن ساخته شده‌اند. بنکسی حرف اصلی‌اش را با داستانی پرپیچ‌‌وخم و تماشایی بیان می‌کند. خروج از راه... مثل مستندی کلاسیک با معرفی شخصیت‌های مهم فیلم شروع می‌شود و طوری پیش می‌رود که انگار هدفش معرفی هنر خیابانی و به‌خصوص چهره‌ی سرشناس آن بنکسی است اما س از گذر از اواسط فیلم و درست وقتی بیننده احساس می‌کند در مرکز فیلم و ماجرای آن قرار گرفته، ورق برمی‌گردد و فیلم مسیر تازه‌ای را در پیش می‌گیرد. برگ برنده‌ی فیلم این است که مانند مستندهای تماشایی دهه‌ی گذشته، سرگرم‌کننده‌ بودن شیوه‌ی روایت داستان را در اولویت قرار داده است.

تماشاگر | هر چیز دیگر (وودی آلن): دانای خُل و مرد جوان
ایرج كریمی: آنی هال (1977) نقطه‌ی عطفی در كار وودی آلن بود. با این حال تماشاگران در بیش‌تر كشورها او را از پیش با فیلم‌های پولو بردار و فرار كن (1969)، موزها (در ایران: انقلابی قلابی، 1971) و دوباره همونو بنواز سام (در ایران: دوباره سعی كن سام، 1972) كه كارگردانش هربرت راس ولی اقتباس از نمایشنامه‌ای نوشته‌ی خود آلن است، شناخته بودند. این فیلم‌ها با نوع شوخی‌هایی كه موضوعشان بیش‌تر از همه خود آلن بود كمدین تازه و خاصی را معرفی كرده بودند كه انگار به روح زمانه بهتر پاسخ می‌داد. این كمدین نوظهور به رغم علاقه‌ی اعلام‌شدهاش به گروچو ماركس به نظر می‌رسید كه بیش‌تر از سنت سینمای كمدی در جست‌و‌جوی نسبتی با سنت‌های اروپایی سینمای روشنفكری‌ست و این بار بر پایه‌ی علاقه و عشق اعلام‌شدهاش به برگمان (مخصوصاً) و فلینی و... كمدینی آگاهانه هنرمند بود كه با دغدغه‌های روشنفكری، مذهب، مرگ، جنسیت، و با نگاهی بدبینانه به زندگی و هالیوود، و با هراس از زندگی اجتماعی و گرایش به زندگی‌ای خلوت‌گزین و وسواس‌آمیز، ضعف‌های جسمی و روحی خودش را با شوخی‌های بكری به مسخره می‌گرفت.

بازخوانی‌ها | میمون‌ها و آدم‌ها در سینما: داروینیسم معكوس
بلا لوگوسي در مرد ميمون‌نمااحسان خوش‌بخت:
یكی از بهترین و ترغیب‌‌كننده‌ترین پوسترهای سال گذشته، پوستر رمزآمیز و ترسناك عمو بونمی كه زندگی‌های پیشینش را به یاد می‌آورد (2010) بود به كارگردانی آپیچاتپونگ ویراسِتاكول كه یك جفت چشم قرمز مثل دو نقطه‌ی نورانی در انتهای یك غار در بالاتنه‌ی جسمی سیاه و موحش به ما خیره شده بودند. بونمی نخل طلای كن را گرفته بود، اما ‌هم‌اندازه‌ی نخل طلا، این پوستر غریبش دعوت‌كننده بود. مثل بسیاری از فیلم‌ها، بونمی نتوانست انتظارهایی را كه با پوستر شكل گرفته بود، برآورده كند. آن موجود ناشناخته پسر بونمی بود كه سال‌ها پیش در كوهستان گم شده و با ورود به قلمرو ممنوع برای بشر و دنبال كردن موجوداتی فرازمینی، خود به هیبت مخلوقی میمون‌مانند درآمده كه انگار در چشم‌هایش لامپ دوازده‌ولت قرمز كار گذاشته‌اند.

نقد فیلم | زندگی با چشمان بسته (رسول صدرعاملی): چشمان بازبسته
مهرزاد دانش: یك پاراگراف اول را عمداً به طرح اجمالی برخی نقاط مثبت اثر اختصاص دادم تا از همین ابتدا معلوم باشد قصد ندارم بی‌جهت در برابرش موضع بگیرم. منتها برای رسول صدرعاملی خیلی كم است كه بخواهیم به چند سكانس و دیالوگ و بازی دل خوش داریم. صدرعاملی در دو مقطع سهم بزرگ و مهمی را در سینمای ما ایفا كرده است. اول در دهه‌ی 1360 كه با ساخت فیلم‌هایی مثل رهایی و گل‌های داودی، ملودرام را در سینمای خشك و عصاقورت‌داده‌ی آن روزگار صیقل بیش‌تری بخشید. قطعاً به عنوان منتقد، این دو فیلم را دارای ضعف‌های فراوان می‌دانم، اما به مثابه یك آغاز یك جریان سینمایی، كار صدرعاملی را باید مثبت ارزیابی كرد. مقطع دوم هم دهه‌ی 1370 و اوایل دهه‌ی 1380 است كه سه‌گانه‌اش را درباره‌ی دختران نوجوان ساخت و جدا از ارزش‌های سینمایی آن‌ها، برای اولین بار سراغ موضوعی رفت كه حساسیت نسبت به مواردی هم‌چون سن بلوغ دختران و آسیب‌های فردی و اجتماعی‌اش، معمولاً مانع از طرحش می‌شد.

محله‌ی سمبل‌ها
محمد باغبانی:
بی‌شك تأثیرگذارترین صحنه‌ی فیلم، جایی است كه سه شخصیت اصلی فیلم، كنار حوض نشسته‌اند و به سؤال‌های دردآلود یكدیگر پاسخ می‌دهند اما پرسش اصلی این است كه چرا این صحنه در دقیقه‌ی دو یا پنچ فیلم اتفاق نمی‌افتد؟ چه چیزی در ساختار درام فیلم می‌تواند این تأخیر بی‌دلیل را توجیه كند؟ هرچند همین پرداخت، در یك ساختار تدوینی متفاوت و غیرخطی، می‌توانست نتیجه‌ای به‌مراتب بهتر داشته باشد. این‌كه فیلم با همان صحنه‌ی دور حوض شروع شود، سؤالی پرسیده شود، روایتی دیده شود و باز به حوض برگردیم و...

نگاهی به موسیقی فیلم «زندگی با چشمان بسته»: صمیمی و آرام
سمیه قاضی‌زاده:
اوج موسیقی در زندگی با چشمان بسته صحن‌های است که پرستو و علی (حامد بهداد) در حال دوچرخه‌سواری‌اند. لحظه‌هایی که هر دو با چشمان بسته زندگی را تجربه می‌کنند و تم کامل‌شده‌ی موسیقی تیتراژ را در همراهی با ارکستر می‌توان شنید. ملودی بسیار زیبایی که در آن زندگی جریان دارد و آهنگ‌ساز به‌خوبی توانسته است حس دوستی عمیق و صمیمانه‌ی شخصیت‌های فیلم را تبدیل به نت کند.

آلزایمر (احمدرضا معتمدی): عشق‌بازانِ چنین مستحق هجرانند
جواد طوسی: رسیدنِ یك فیلم‌ساز اهل فلسفه از فیلم پرتكلّف و متكّی به فرمی چون هبوط به آلزایمر، نشان آشكار از هوشمندی و زمانه‌شناس بودن او و سیر تكاملی كارش دارد. احمدرضا معتمدی بهتر از نگارنده می‌داند كه سینما بدون مخاطب موضوعیت ندارد. با توجه به نگاه نقادانه‌ی او به مدرنیته و كلنجارهای پُست‌مدرنیستی این سال‌هایش، به نظریه‌پرداز معروف مكتب فرانكفورت، والتر بنیامین، گریز می‌زنم كه عقیده داشت سینما و عكاسی از ارزش خبری و اطلاع‌رسانی برخوردارند و آثار هنری به جای ارزش هنری، ارزش نمایشی طلب می‌كنند و هم‌چون فیلم، از اساس برای تكثیر و نمایش آفریده می‌شوند.

مصایب قطعیت
هومن داودی: آلزایمر برای این‌كه به فیلم خوبی تبدیل شود ظرفیت‌های زیادی دارد؛ از ایده‌ی اولیه‌ی خوب و بازیگران حرفه‌ای و مسلطش گرفته تا طراحی صحنه‌ی فكرشده. اما رویكرد سرگردان فیلم‌ساز در روایت داستان، این ظرفیت‌ها را به هدر می‌دهد. اگر بخواهیم از وجه پررنگ روایت به فیلم نگاه كنیم، آلزایمر به‌وضوح ناكام است؛ وجهی كه متمركز بر ابهام در هویت شخصیت شعبده‌باز/ امیرقاسم و تعلیق برآمده از آن است. اگر بخواهیم هویت او را بی‌اهمیت تلقی كنیم و بازتاب‌های حضور این غریبه را بررسی كنیم، باز هم به جاهای خوبی نمی‌رسیم.

گفتوگو با احمدرضا معتمدی درباره‌ی «آلزایمر»: سینما و معرفت حضوری 
تهماسب صلح‌جو: با احمدرضا معتمدی از هر دری وارد شدم، مرا به قلمرو فلسفه كشاند و من با پای چوبین استدلال كوشیدم همراه او در این وادی پرخطر پرسه بزنم. هر جا توانستم، سعی كردم سمت و سوی بحث را از فلسفه به فیلم و سینما برگردانم. نمی‌دانم چه‌قدر توانسته‌ام. به هر حال نخستین فیلم معتمدی - هبوط - با ساختاری انتزاعی و بیانگرا نشان می‌داد كه سازنده‌اش چه‌قدر سر در هوای فلسفه دارد. فیلم‌های بعدی‌اش هرچند در شكل و ساختار از فضای انتزاعی فاصله گرفته‌اند اما هم‌چنان بر درونمای‌های فلسفی پا می‌فشارند. در این گفت‌و‌گو كه به مناسبت نمایش عمومی آلزایمر انجام شده، بار فلسفی بحث بر جنبه‌های زیبایی‌شناسانه‌ی سینما و تحلیل ساختاری فیلم می‌چربد.

گفت‌وگو با مهدی هاشمی: مثل یك ورزشكار
اصغر نعیمی:
گفت‌وگو با مهدی هاشمی همیشه برایم جذاب بوده. مهم نیست موضوع صحبت با او چیست، هاشمی همواره و در هر زمینه‌ای از منظر خاص خودش قضایا را نگاه کرده و درباره‌شان نظر می‌دهد و نگاه او به مسائل، نگاه پخته و مسالمت‌جویانه‌ی مردی است که به خود و هنر خودش به قدری اطمینان دارد که هیچ نیازی به  تظاهر و ابراز وجود ندارد، به نظرم این فروتنی و پرهیز از خودنمایی و نمایشگری یکی از رازهای موفقیت مهدی هاشمی است...  به بهانه‌ی نمایش دو فیلم آلزایمر و آقایوسف با او به گفت‌و‌‌گو نشستم و تلاش کردم تا حد ممکن شیوه‌های او برای رسیدن به نقش‌ها و چگونگی بازی‌های درخشانش را پیدا کنم. هرچند توضیح این‌ها برای خود او هم قدری دشوار بود، اما به هر حال تلاش‌مان را کردیم.

گفت‌وگو با مهتاب کرامتی: روی یك خط باریك
شاهین شجری‌کهن:
به نظر می‌رسد پس از فیلم بیست رویکردتان تغییر کرده و نقش‌هایی را قبول می‌کنید که از خودتان مسن‌تر هستند یا به نوعی با گریم و تمهیدهای دیگر چهره‌تان را از حالت عادی خارج می‌کنند. 
کرامتی: البته این رویکرد از سریال خاک سرخ (ابراهیم حاتمی‌كیا) شروع شد. به هر حال باید از جایی شروع می‌کردم که کارگردان‌ها به من اعتماد کنند و نقش‌های متفاوت‌تری پیشنهاد کنند. در سینمای ما خیلی از فیلم‌سازها قضیه را ساده می‌بینند و نمی‌خواهند ریسک کنند، بنابراین همان نقشی را که بازیگر در فیلم‌های قبلی بازی کرده مبنای پیشنهادهای جدید قرار می‌دهند. به همین دلیل‌ است که بازیگر باید تمایلش را برای پذیرفتن نقش‌های نامتعارف و تجربه‌های تازه اعلام کند و به نوعی چراغ سبز نشان دهد تا او را خارج از قالب همیشگی هم ببینند. برای رسیدن به این موقعیت باید مراحل مختلفی را پیمود و خطر کرد تا در نهایت نتیجه بدهد.

ندارها (محمدرضا عرب):  جای پای سینمای مستند محسن
بیگ‌آقا: کارگردانی حرفه‌ای و بازی‌های خوب است. وقتی از مستندسازی موفق صحبت می‌کنیم که دومین فیلم بلند سینمایی خود را ساخته، نمی‌توانیم از تأثیر سینمای مستند در کارش ناغافل بمانیم. قبلاً چنین تأثیری را در کار مستندسازانی مثل بنی‌اعتماد، درخشنده و ابراهیم مختاری دیده‌ایم. فیلم را از این جهت شاید بتوان مستندی اجتماعی خواند که در آن لایه‌های آسیب‌پذیر جامعه مثل آن پسربچه‌ی زباله‌دزد که پدرش قربانی عدم رعایت بهداشت در یک کارخانه‌ی شیمیایی بوده، حضور دارند. از این جهت، هیچ‌یک از آدم‌های محتاج فیلم، خواسته‌ی نامعقولی ندارند و به‌ نوعی حق‌شان را از جامعه‌ی بی‌توجه به آن‌ها طلب می‌کنند.

نگاهی به مقوله‌ی اقتباس در فیلم «این‌جا بدون من»: پایان و بازی با پایان
امیر پوریا: این‌که اغلب تماشاگران فیلم در سؤال‌هایی که از من و شما می‌کنند، می‌خواهند بدانند بالاخره در پایان فیلم چه رخ داد و سرنوشت آدم‌ها چه‌طور بسته شد و رقم خورد، خود نشانه‌ی موفقیت تام و تمام توکلی در دست‌یابی به این خواسته‌ی - شاید - ناخودآگاهش است. بیننده‌ای که این را می‌پرسد، به‌روشنی اگر نه دریافته، دست‌کم «حس کرده» که یکی از این چند احتمال نمی‌تواند پایان مشخص و قطعی زندگی آدم‌ها باشد. پس سؤال را برای رهایی از این‌که بپذیرد «سینما» این چندگانگی را برای روایت آن‌ها رقم زده، انتخاب می‌کند. می‌پرسد تا خود برای آدم‌ها تصمیم نگیرد؛ و این اوج همان دستاوردهای روان‌شناسی تماشاگر در فیلم است.

سایه خیال | «ترمیناتور2: روز داوری»، بیست سال بعد: آهن‌ها و احساس
مسعود ثابتی:
بیست سال پس از نخستین نمایش فیلم، تأثیر کوبنده‌ی آن هم‌چنان پابرجاست و به عنوان یکی از نقاط عطف ژانر و از قله‌های سینمای علمی‌خیالی، درخور بارها دیدن و بارها از سینمای ناب و شسته‌و‌رفته‌اش آموختن و لذت بردن. این پرونده، پیشکشی است به دوست‌داران این پدیده، به عشاق سینما در مفهوم مطلق آن، و آن‌هایی که با واپسین صحنه‌های فیلم اشک ریخته‌اند؛ به بهانه‌ی بیست سالگی فیلمی که در همه‌ی این سال‌ها با ما بوده و همراه ما پیش آمده است.

دل آهن
یاشار نورایی:
در این برزخ که ما با کم‌آگاهی و ندانم‌کاری به تخریب جهان ادامه می‌دهیم، مجموعه فیلم‌‌های ترمیناتور و به‌خصوص ترمیناتور2 از منظر دیگری قابل‌بررسی‌اند. اگر در زمان نمایش این فیلم‌‌ها (به‌خصوص دو قسمت اول این مجموعه که به دلیل جهان‌بینی جیمز کامرون از قسمت‌های دیگر متمایز می‌شوند) جلوه‌‌های بصری نو و روایت جذاب فیلم برای تماشاگر شیفته‌ی سرگرمی، تعیین‌کننده بود، در گفتمان فاجعه‌ی محیط‌زیستی و فلسفه‌ی حیات در جهانی که مدام گرم‌تر می‌شود، فیلم‌های مجموعه‌ی ترمیناتور سپهری دیگر پیدا می‌کنند. حتم دارم اگر فیلمی شبیه ترمیناتور2 در این دوران به نمایش دربیاید، دامنه‌ی بحث درباره‌ی آن، چنان گسترده خواهد بود که دیگر فیلم را به عنوان یک اکشن صرف نخواهیم دید. این جنبه‌ی انتقادی و مشکوک به رستگاری بشری از طریق صنعت البته تنها در ترمیناتور2 نمایان نیست. با بازنگری در فیلم‌‌های کارنامه‌ی جیمز کامرون تا به امروز، این هشدار را نه‌تنها در دو ترمیناتور که در فیلم‌‌های دیگرش نیز می‌توان یافت.

روز داوری ترمیناتورها
علیرضا حسن‌خانی:
هرچند در یک بازبینی تاریخی و تطبیقی، وجود نظریه‌های فمینیستی در فرامتنِ ترمیناتورهای 1 و 2 به‌وضوح قابل‌تشخیص است اما نگارنده معتقد است این کوشش‌ها و تصویرگری‌ زنان نامتعارف، بیش‌تر زاییده‌ی ذهن جیمز کامرون است تا بازآرایی انگاره‌های فلسفی و اجتماعی در یک فیلم. مرور کارنامه‌ی کامرون هم این مدعا را اثبات می‌کند. زنان فیلم‌های کامرون هیچ‌گاه دوشیز‌گانی مفلوک و درمانده نیستند؛ از خانم خانه‌دار، هلن تاسکر (با بازی جیمی لی کرتیس) در دروغ‌های واقعی گرفته تا نیتیریِ آواتار (با بازی زویی سالدانا) زن‌هایی هستند کنشمند و فاعل.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO