سینمای ایران خشت و آینه: یادداشتهای نویسندگان مجله دربارهی نكتههایی در متن و حاشیهی سینمای ایران رویدادها: فیلمهای تازه: اینجا بدون من (بهرام توكلی)، عروسك یلدا (محمدحسین لطیفی)، ارتباط خانوادگی (نادر مقدس)، قبیلهی من (غلامرضا آزادی)، اخراجیها3 (مسعود دهنمكی)، قفس طلایی (محمد زریندست)، بازگشت به آینده (علی عبدالعلیزاده)، ساندویچ سرد (بهمن گودرزی)، بهشت اینجاست (حمید سلیمیان)/ گپ: با افشین هاشمی و علیرضا علویان/ جشنوارهی تصویر استاندارد/ درگذشت محمد رازدشت (1389-1336) ایستگاه دی: خبرهایی از بهروز بقایی/ بهرام بیضایی/ هومن سیدی/ آرش صادقی/ نظامالدین کیایی/ میلاد موحدی/ آنا نعمتی دیدهبان: برگزاری مجمع عمومی خانهی سینما و چند ابهام دربارهی آیندهی این نهاد اشاره به دور: سینمای ایران و جایزهی سینمای آسیا پاسیفیك/ جایزهی شاهزاده كلاوس برای مهرداد اسكویی/ كتایون شهابی صادركنندهی نمونهی بخش فرهنگ و هنر/ همكای مجیدی و ویتوریو استورارو فیلمبردار صاحبنام ایتالیایی/ خبرهایی از كیارستمی/ نماینده جشنوارهی فیلم برلین در تهران/ جایزهها، داوریها و بزرگداشتها/ فیلمهای ایرانی در جشنوارهها و مراكز فرهنگی جهان جشنوارهی چاق و پاشنههای آشیل: گزارش بیستوهفتمین جشنوارهی بینالمللی فیلم كوتاه تهران (28 آبان تا سوم آذر) گالری فیلم كوتاه: نمایش عمومی فیلمهای كوتاه چهگونه میسر میشود؟ نمایش خانگی: به روایت اعداد: نكتههایی از شبكهی نمایش خانگی/ گپی با محمدابراهیم معیری: دوست داشتم فیلمهایم در یك مجموعه عرضه شود/ گفتوگو با جواد معماری، مدیر «تصویر دنیای هنر»: آثار ویدئویی در تأمین سلایق مردم نقش دارند/ تازههای شبكهی نمایش خانگی/ نگاهی به چند فیلم/ خبرها
سینمای جهان - نمای دور: ستارههایی كه زود خاموش میشوند: سرنوشت اغلب تلخ ستارههای كودك هالیوود/ تیلدا سویینتن از هویت و ماهیت بازیگری در سینما میگوید: محبوبترین بازیگرم الاغ ناگهان بالتازار است! - خبرها: فیلم پولانسكی، جایزههای اروپایی را درو كرد/ رابرت داونی جونیور آواز میخواند/ دیکاپریو و فیلمنامهی «تلقین»/ فیلم بوسنیایی دربارهی بازماندگان یك فاجعه/ مل گیبسن بالاخره برمیگردد/ «خماری صبحگاهی۲» با بیل كلینتن!/ مستندی برای طرفداران ویلیام باروز/ فیلمی دربارهی جان لنونِ جوان/ سخهی بلو - ری «آواتار» با ضمیمههای سهبعدی مخفی/ شکایت پانزده میلیوندلاری فاکس از مادری فقیر/ اعتراض مستندسازان آلمانی/ آخرین فیلم افسانهی پریانی دیزنی؟/ شكایت آدرین برودی/ و... - نمای متوسط:آزمایش (پل شیورینگ)/ مأموران ضبط (میگل ساپوچنیك)/ برگهای علف (تیم بلیك نلسن)/ حكمرانی آدمكشها (جان وو، چائو - بین سو)/ وال استریت: پول هرگز نمیخوابد (الیور استون)/ برقدزد (آكتان آریم كوبات) - فیلمهای روز:رابین هود (ریدلی اسكات)/ داستان اسباببازی 3 (لی انكریچ)/ چوب نروژی (تران آن هونگ)/ سه مفهوم غالب در فیلمهای «میهنپرستانهی» آمریكایی/ وداع با آقای باند: چهگونه قرار است قصهی فیلمهای جیمز باند به آخر برسد؟ - درگذشتگان: ماریو مونیچلی، لزلی نیلسن، دینو دلورنتیس، جیل كلیبورگ، گلوریا استیوارت سفرنامهی هیروشیما: گزارش سیزدهمین جشنوارهی انیمیشن هیروشیما چرا سهقاره لبخند نمیزند؟: سیودومین جشنوارهی سهقاره، نانت (فرانسه، دوم تا نهم آذر) شرِك زیر درخت بطری: بیستوسومین جشنوارهی توكیو (ژاپن، اول تا نهم آبان) معبد «دزد بغداد»: به عشق سینما مایاك بازخوانیها: سرگیجه زنانه/ تجربههایی از ارسن ولز
نقد فیلم عصر روز دهم (مجتبی راعی) و گفتوگو با هانیه توسلی/ دو نقد بر آناهیتا (عزیزالله حمیدنژاد) و گفتوگو با میترا حجار و فرشاد محمدی/ آدمكش (رضا كریمی)/ خاطره (نادر طریقت)/ دیگری (مهدی رحمانی) گزارش اكران: فیلمهای اكران شده در تهران از 20 آبان تا 20 آذر 1389 موسیقی فیلم: نگاهی به موسیقی قهوهی تلخ/ موسیقی و سینمای مستند بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به صدمین شماره (دی 1369) ماهنامهی «فیلم»
گزارش سیزدهمین جشنوارهی انیمیشن هیروشیما: سفرنامهی هیرو شیما نورالدین زرینكلك: دههی 1980، ربع قرن پیش. در جشنوارهی آنسی (فرانسه) ناگهان ناوگان مورچههای ژاپنی همه جا را پر کردهاند. چپ میچرخی یک چشمبادامی است، راست میچرخی یک چشمبادامی دیگر. یقهات را میگیرند که آیا عضو آسیفا هستی؟ چه بگویی بله، چه بگویی نه، کارت ویزیت است که باریدن میگیرد. بله، جشنوارهی انیمیشن هیروشیما دارد بذرش را میپراکند. جشنوارهی هیروشیما تنها مختص فیلمهای انیمیشن است و هر دو سال یک بار در روز هفتم اوت یعنی درست وسط تابستان شروع میشود. انتخاب چنین فصلی با چنین هوای داغ و شرجی، نه از کجسلیقگی پایهگذاران این جشنواره، که برای یادآوری قربانیان اولین انفجار بمب اتمی است که این شهر را از روی نقشهی جغرافیا پاک کرد؛ در ششم اوت 1945. بزرگترین فاجعهی بشری به دست بشر از پیش از عصر یخبندان تا امروز.
سیودومین جشنوارهی سه قاره، نانت (فرانسه): چرا «سهقاره» لبخند نمیزند؟ محمد حقیقت: اگر از خوانندگان وفادار ماهنامهی «فیلم» باشید، اگر علاقهمند به پیگیری خبرهای سینمای ایران در صحنهی بینالمللی باشید، اگر از دوستداران خبرهای خالهزنكی جشنوارهای باشید، حتماً گزارشهایم را دربارهی جشنوارهی سهقاره طی 25 سال اخیر دنبال كردهاید. و حتماً میدانید كه این جشنواره چه نقش مهمی برای معرفی سینمای ما به غرب كرد و چهگونه دوندهی امیر نادری را به زمرد این واقعهی سینمایی در سال 1985 تبدیل كرد. در دوسه سال اخیر، جشنوارهی سه قاره دچار التهاب شده و بنیانگذارانش، برادران ژالادو، مجبور به بازنشستگی شدند. سال قبل مدیری جدید آمد و باعث شد جشنواره زیر قرض برود و آن را هم عوض كردند. امسال مدیر جدید دیگری را بر آن گماردند و مسئول اداری آن نیز عوض شد. فضای جشنواره حالوهوای دورههای پیشین را نداشت و لبخندی بر لب كسی فرود نیامد و از آن پرواز هم نكرد. بیستوسومین جشنوارهی توکیو: شرِک زیر درخت بطری هوشنگ راستی: در چندین و چند فیلم ایرانی پس از انقلاب به کارگران ایرانی که در دههی 1990 برای کار به ژاپن میآمدند اشاره شده بود که در بعضی از این فیلمها میگفتند کارشان جسدسوزی بوده و اگر موقع سوزاندن جسد، جمجمه با سروصدا میترکید كه ژاپنیها انعام خوبی میدادند. نمیدانم آقایان فیلمنامهنویسها این اطلاعات غلط را از کجا کسب میکردند اما همهی اینها دروغ محض است. کسانی که این کارها را میکنند آدمهای بسیار حرفهای و آزمودهای هستند و همه هم ژاپنی هستند و به عنوان کارمند دایمی در خدمت این نوع شرکتها هستند. بهجرأت میتوانم بگویم که هیچوقت هیچ ایرانیای در استخدام این شرکتها نبوده و جمجمه هم نهتنها نمیترکد بلکه تنها قسمت بدن است که سالم باقی میماند.
بیستوهفتمین جشنوارهی فیلم كوتاه تهران: جشنوارهی چاق و پاشنههای آشیل نیما عباسپور: بیستوهفتمین جشنوارهی فیلم كوتاه در سینما فلسطین و خانهی هنرمندان ایران برگزار شد و مانند سال گذشته فقط تكرار نمایش فیلمهای بخش بینالملل در خانهی هنرمندان بود. فیلمهای بخش مسابقه ملی نیز همچون چند سال اخیر تنها یك سانس به نمایش درآمدند. تصمیم شاهكاری كه نمیدانم در چه سالی و توسط كدام نابغهای گرفته شد و متأسفانه باقی ماند و تبدیل شد به یك رسم غلط. از همه بدتر اینكه این امر به جشنوارههای دیگر نیز تسری پیدا كرد. این در حالی است كه در سالهای پیش همهی فیلمها تكرار میشدند. در نتیجه فیلمساز نگونبختی كه فیلمش ساعت 9:45 صبح نمایش داشت و تنها بینندهی فیلمش خود و چند رفیقش بودند (البته اگر رفاقتی وجود داشته باشد در این روزگار) میتوانست دلخوش به این باشد كه فیلمش برای بینندهی بیشتری نیز به نمایش درخواهد آمد. متأسفانه تصمیمهایی غلط نظیر زیاد كردن بخشهای جنبی جشنواره به بهانهها و با عنوانهای مختلف كه گاهی عجیب و بیربط بودند و در نتیجهی زیاد شدن تعداد فیلمها و چاق شدن جشنواره این ضربهی ناكاركننده را وارد آورد.
دیدهبان روز از نو؟ سعید قطبیزاده: حتی با وجود برگزاری مجمع عمومی روز یكشنبه 21 آذر، و ابقای اعضای ارشد هیأتمدیرهی قبلی، انتظار نمیرود كه در روزهای پیش رو هم سینمای ایران روی آرامش ببیند. این جملهی مشهور جواد شمقدری كه چند ماه قبل گفت: «كار ما با هیأتمدیرهی بعدی خانهی سینماست» معنای دوپهلو و جالبی داشت. تأكید این جمله، در آن زمان بیشتر از اینكه روی هیأتمدیرهی بعدی خانهی سینما باشد، روی هیأتمدیرهی آن زمان بود و میتوان آن را اینگونه دریافت كه یعنی «كاری با هیأتمدیرهی فعلی نداریم و منتظر تغییر تركیب هیأتمدیره در انتخابات آتی هستیم.». گفتوگو با هانیه توسلی،بازیگر «عصر روز دهم»: شاید فردایی نباشد هانیه توسلی(گفتوگو كننده: شهزاد رحمتی): خیلی بازیگری را دوست دارم، بهخصوص چون امكان تجربه كردن موقعیتهای مختلف را برایم فراهم میكند. در حالت عادی شاید من هیچوقت به فكر رفتن به عراق یا لبنان هم نمیافتادم. ولی بازی در عصر روز دهم امكان این تجربهی فوقالعاده را برایم فراهم كرد كه تاسوعا و عاشورا را در كربلا بگذرانم و آن شرایط استثنایی و باورنكردنی را از نزدیك ببینم. خب، شغل من چنین امكانی را برایم فراهم كرد، وگرنه احتمالاً هرگز این موقعیت برایم پیش نمیآمد. به همین دلیل وقتی چنین كارهایی بهم پیشنهاد میشود بیشتر از آنكه بترسم یا نگران باشم هیجانزده و خوشحال میشوم از اینكه چنین موقعیت جذابی برایم ایجاد شده است. مثلاً همین الان اگر پروژهای پیشنهاد بشود كه به فرض نصفش زیر آب بگذرد یا قرار باشد به قطب شمال برویم، گرچه طبعاً تجربهی دشواری خواهد بود، ولی شوق تجربه كردن موقعیتی تا این حد استثنایی و فوقالعاده كاملاً به آن نگرانی بابت سختی و خطرهای كار میچربد. گفت وگو با میترا حجار، بازیگر «آناهیتا»: به خودم گفتم: این امضای توست... میترا حجار (گفتوگو كننده: سعید قطبیزاده): مهمترین ویژگی سینمای هنری در ایران و اولین خصیصهی آن این است که یا به شما به عنوان بازیگر دستمزد نمیدهند و یا خیلی کم میدهند. من در فیلم زمستان است بازی کردم که در مرحلهی قرارداد، با رقمی به اندازهی نصف دستمزدم توافق کردم و هنوز هم بابت نصف آن نصفهدستمزد، طلبکارم! اگر بخواهیم به این موضوع از ابتدا بپردازیم، فکر میکنم که من قدمهای اولیهام را در سینما درست برداشتم. با احمد امینی کار کردم، بعدش رفتم در فیلم احمدرضا درویش بازی کردم، بعد با مرحوم رسول ملاقلیپور و بهرام بیضایی و... شاید باور نکنید که من به خاطر بازی در فیلم آقای بیضایی، به طرز بسیار ناجوانمردانهای تا امروز حتی یک ریال هم دستمزد نگرفتهام. همیشه بهشوخی میگویم بابت فیلمی حقم را خوردهاند كه قصهاش دربارهی زنی است كه حقش را خوردهاند! خُب در کنار اینها من حق نداشتم در چند فیلم تجاری هم بازی کنم؟ ضمن اینکه آن زمان اعتقاد داشتم که بازیگر باید در هر فیلمی که بازی میکند، هرچه از دستش برمیآید ارائه دهد.
نمایش خانگی نكتههایی از شبكهی نمایش خانگی به روایت اعداد سعید رجبیفروتن: با گذشت نُه ماه از سال 1389، مبلغ کل خرید رایت فیلمهای سینمایی ایرانی توسط مؤسسههای ویدئو رسانه از مرز دوازده میلیارد تومان گذشت. این مبلغ به استناد قراردادهای تهیهکنندگان فیلمها با مدیران مؤسسات ویدئو رسانه استخراج شده است. معمولاًً مبالغ مورد توافق طی چند قسط به تهیهکننده پرداخت میشود و آخرین قسط پس از دریافت پروانهی نمایش قابل پرداخت است. در ماههای گذشته بعضی از مؤسسهها به دلیل کمبود نقدینگی با جلب نظر و موافقت تهیهکنندگان، تاریخ بعضی از چکهای صادره را تغییر دادهاند تا فرصت کافی برای تأمین وجه آنها بیابند. نکتهی حائز اهمیت آن است که سال گذشته کل مبلغ خرید رایت دوازده میلیارد و ششصد میلیون تومان بود که با احتساب ماههای باقیمانده از سال جاری، رشد بیست تا سی درصد برای خرید رایت نسبت به پارسال پیشبینی میشود.
سینمای جهان سرنوشت اغلب تلخ ستارههای كودك هالیوود آسمان هالیوود همواره پر از ستارههای كودكی بوده كه خیلی زود غروب كردهاند. امكان دارد خیلیها از خودشان بپرسند پس از اینكه فردی در كودكی یا نوجوانی به چنین موفقیتی میرسد چه اتفاقهایی برایش میافتد و زندگی او وارد چه مرحلهای میشود. هالیوود برای ستارگان كمسنوسال خود الگوی امتحانپسدادهای دارد كه با جنجال به پا كردن و خبرساز بودن، داشتن یك زندگی شلوغ، حضور در مهمانیهای مختلف، كلوبهای شبانه، هجوم طراحان لباس، مواد مخدر و الكل همراه است. لینزی لوهان كه به خاطر مصرف مواد مخدر و الكل مدتی را در زندان گذرانده هنوز هم نمیتواند نقش مناسبی برای خودش پیدا كند. او آخرین قربانی سندروم معروف به «جوان و مشهور» لقب گرفته است.
سه مفهوم غالب در فیلمهای «میهنپرستانهی» آمریكایی: ایثار فردی، كُنش جمعی حسین جوانی: احساس تعهد نسبت به مفهومی جمعی كه باید از طریق ایثار و ازخودگذشتگی حفظ شود، توجه به مذهب به عنوان عامل وحدتساز، و تأكید بر تحكیم نهاد خانواده. هر سه مفهوم، حتی به شكل كمرنگش از مفاهیم اصلی فیلمهای میهنپرستانهی آمریكایی است. در گونهای خاص از این نوع فیلمها كه بیشتر در زمان جنگ (هایی كه آمریكا در سرتاسر دنیا راه میاندازد) ساخته میشوند، جنگ عامل اصلی بروز و توجه بیدغدغه به سه عامل یادشده است. ناگفته پیداست كه در تقسیمبندی سنتی آمریكا به دموكراتها و جمهوریخواهان، این جمهوریخواهان هستند كه حامیان مالی تولید این فیلمها هستند. در مقابل دموكراتها متخصص تولید فیلمهای ضدجنگ در هر دوره هستند.
چهگونه قرار است قصهی فیلمهای جیمز باند به آخر برسد؟: وداع با آقای باند ترجمهی پرویز نوری: هیچ حادثهای در سینما مثل فیلمهای جیمز باند نشد. فیلمهایی كه مثل الماس برق میزنند و چشم را خیره میكنند حتی اگر یكی هم كدر شود. مثلاً گلدفینگر را در نظر بگیرید. چیزی كموكسر ندارد و دیدنش مانند این است كه داریم به قطعهای از موسیقی بیتلز گوش میدهیم. سایمن ویندر نویسنده و پژوهشگر در كتابی دربارهی باند موسوم به «مردی كه انگلستان را نجات داد» نوشته است: «شباهت بین باند و بیتلز تكاندهنده است. هر دو كار خود را در یك زمان آغاز كردهاند - سال 1962 - و هر دو یك نوع موج خاص در فرهنگ عامه به وجود آوردهاند. تفاوت آنها البته این است كه گروه بیتلز از هم پاشید در حالی كه فیلمهای جیمز باند تا كنون ادامه پیدا كردهاند». این فهرست 22 فیلم مأمور 007 به ترتیب اهمیتشان است.
بازخوانیها درسهایی از آثار تلویزیونی اورسن ولز احسان خوشبخت: یكی از بزرگترین ایرادهای وارد به انتقادهای مد روزی كه هر چند وقت یكی از جایی علیه اورسن ولز صادر میكند بیتوجهی محض منتقدان به دامنهی وسیع كارهای هنری ولز است.1 خیلیها این اشتباه مهلك را مرتكب میشوند و ولز را فقط از دریچهی همشهری كین میبینند و جالب اینكه بیشتر آدمهای این دسته، هدف ابتداییشان زیر سؤال بردن كین در مقیاسهای متفاوت است، اما اتكای بیشازحدشان به این فیلم به نوعی نقض غرض است، یعنی «بله قبول داریم كه فیلم هیولاواری است و مباحثات دربارۀ آن پایانی ندارد.» اما در مطبوعات سینمایی، جای نگاه دقیقتر به آثار غیرسینمایی ولز، آثاری كه در ظهور پدیدهی ولز نقشی مهم دارند، مثل آثار رادیویی – در حالی كه متأسفانه به كارهای تئاتری او دسترسی وجود ندارد - كه زبان روایی گیرای او ابتدا در آنها ظاهر شده و یا آثار تلویزیونی ولز كه شیوههای بیانی تازهای را آزمودهاند هنوز خالی است، اگرچه كتابهای نهچندان مشهوری دربارهی فیلمهای تلویزیونی و كارهای رادیویی و تئاتری ولز وجود دارد.
درگذشتگان ماریو مونیچلی: سلطان كمدی ایتالیایی بهروز دانشفر: یكی از برجستهترین فیلمنامهنویسان و كارگردانان سینمای پس از جنگ جهانی دوم ایتالیا و از استادان كمدی به سبك ایتالیایی (Comedia all Italiana) بود و دوران فعالیت هنریاش دیرپا. هفت دهه كار سینمایی و تنها وقفهای چندساله در دوران جنگ جهانی دوم (كه فقط فیلمنامه نوشت) و ساختن بیش شصت فیلم سینمایی و مستند و نگارش بیش از صد فیلمنامه چه بهتنهایی یا به سنت سینمای ایتالیا با همكاری دیگران، كارنامهی هنریاش را در سینمای كشورش كمنظیر ساخته است. مونیچلی نخستین فیلم كوتاهش را در 1934 با همكاری دوستش آلبرتو موندادوری ساخت و با فیلم صامت بچههای خیابان پال (1935) بر اساس داستان به همین نام به كارش ادامه داد كه در جشنوارهی ونیز جایزه گرفت. نخستین فیلم بلند او باران تابستان (1937) نام دارد. در سالهای 42- 1939 بیش از چهل فیلمنامه نوشت و دستیار كارگردان بود. با این حال او به صورت رسمی با فیلم توتو دنبال خانه میگردد (1949) با همكاری استنو پا به سینمای تجاری ایتالیا گذاشت. از همان ابتدای كار سبك سینمایی مونیچلی جلب توجه كرد. این دو هشت فیلم موفق در چهار سال از جمله پلیسها و دزدها (1952) را ساختند. از سال 1953 مونیچلی بهتنهایی شروع به كارگردانی كرد در حالی كه نقش نویسندهی فیلمنامه را همچنان به عهده داشت.
نقد فیلم عصر روز دهم (مجتبی راعی): احساسات، برونمتن و درونمتن مهرزاد دانش:عصر روز دهم میتوانست به عنوان یك ملودرام جنگی خوب مطرح شود و حتی تنه به نمونههای موفق این جریان (مثل كیمیای احمدرضا درویش) بزند، اما متأسفانه چند عامل باعث شده این اتفاق نیفتد و در حد یك فیلم متوسط باقی بماند. اول آنكه فیلم، روند متمركز و منسجمی را در روایتش تعقیب نمیكند و چندین خردهروایت و خردهموقعیت در بطن كار ایجاد شده كه چون فرصت پیش نیامده تا به همهی آنها به نحوی شایسته و بایسته پرداخته شود، ناگزیر موازنه در ضرباهنگ موقعیتها و معادلههای شخصیتی شكل نگرفته است. به عنوان مثال، فیلم روی نواحی مختلف كشور عراق تأكیدهایی بارز دارد؛ از فلان میدان در فلان شهر گرفته تا قبرستان و مكانهای زیارتی و حتی اشاره به موضوع كابلهای برق و غیره. در برخی از یادداشتها از این تنوع لوكیشنهای جدید البته به عنوان امتیاز یاد شده و نگارنده نیز جذابیت ظاهری برخی از این نماها و نمودها را تأیید میكند، اما مشكل اینجاست كه اغلب این مكانها جایگاهی دراماتیك در داستان پیدا نمیكنند.
آناهیتا (عزیزالله حمیدنژاد) : رمز گشایی یک راز محمد جعفری: پاشنهی آشیل تنی چند از فیلمسازان گزیدهكار ما، از جمله حمیدنژاد، طی بیست سال گذشته فیلمنامه بوده است. هرچند شخصیتهای فیلمهای حمیدنژاد اغلب دستیافتنیاند، موضوع فیلمهایش تا اندازهای صمیمی است و آرمان قهرمانانش شفاف و بیغلوغش است، اما آنچه بسیاری از لحظهها و موقعیتهای ناب فیلمهای او را تلف كرده، نشانیهای اشتباهی است كه به آدمهای فیلمش میدهد و در نتیجه آنها را به مقصد آرمانیشان نمیرساند. خط سرراست فیلمنامههای او گواهی بر سلامت فكر و دیدگاه فیلمسازی متفاوت دارد كه اگر مانند دیگر همتایانش مثل باشهآهنگر و میركریمی، پی به این نقص در اندام سینمای خود میبُرد، با مدد گرفتن از یك مشاور خوشقریحه به اسم فیلمنامهنویس، سینمای خود را ارتقا میداد.
آدمكش (رضا كریمی): انگشتنگاری از یك روح پریشان! محسن سیف:دمكش بر خلاف همهی پیشفرضهای اولیه كه از عنوان و برخی نشانههای پراكنده در شمایل كلی اثر به ذهن میرسد یك جنایی/ پلیسی/ معمایی نیست. زیرمجموعهای از این گونهی سینمایی است كه نهتنها در ایران بلكه در گسترهی متنوع از تجربههای جهانی فیلمسازی هم یك زیرگونهی پیچیده و دشوار است. بنابراین صرفنظر از همهی ضعف و قوتهای احتمالی، جسارت سازندگان و سرمایهگذاران اثر برای ورود به این حوزهی دشوار و كمتر تجربهشدهی سینمایی قابل تحسین است؛ بهویژه در فضا و شرایطی كه عمدهی فعالیت بخش خصوصی تولید فیلم در ایران صرف موجسواری بر جریانهای امتحانپسداده و تكرار و تقلید قالبهای از پیش تضمینشده میشود.
دیگری (مهدی رحمانی): ... و دیگر هیچ آنتونیا شرکا: بخشی از جذابیت فیلم در همین صداقت و سادگی پیامش است. حتی نمادهای معنادار فیلم - لباس سوغاتی معصومه که بین رضا و ابراهیم دست به دست میشود تا سرانجام تأییدی شود بر پذیرش ابراهیم از سوی رضا، جامدادی گرانقیمتی که سرانجام رضا برای دختر ابراهیم سوغاتی میخرد تا هدیهی ابراهیم به مادرش را جبران کرده باشد، وانتی که عامل دعواست کما اینکه در نبودش نظام جدیدی در روابط بین آدمهای فیلم برقرار میشود و... - فاقد پیچیدگی و زحمت زیاد برای رمزگشایی هستند تا جایی که سازندگان از آنها سربلند بیرون میآیند بیآنکه نیازی به توضیح کلامیشان باشد. و این روش نمادپردازی نیز بسیار مردانه و سرراست و البته دور از پیچیدگیهای زنانۀ خاص فیلمهای زنمحور جلوه میکند که این نیز در خور ستایش است چون درک آن را برای مخاطب آسان میسازد .عنوان فیلم هم در حد خود روشنگر است: هرکس در فیلم یک» دیگری» دارد که حضورش میتواند او را سعادتمند کند یا - چه میدانیم - به بدبختی بکشاند.
موسیقی فیلم نگاهی به «قهوۀ تلخ»: قهوه، چای، نسکافه، کاپوچینو و.... نیما قهرمانی: هران مدیری در قهوۀ تلخ، مثل سریال قبلیاش - مرد دوهزار چهره - از موسیقی انتخابی استفاده کرده و جدا از ترانۀ تیتراژ آغازین و نیز قطعههای بسیار کوتاهی که عموماً برای توضیح صحنه و کمک به درک موقعیتها و شوخیها شنیده میشوند، سایر قطعههای بهکارگرفتهشده، از میان انواع قطعات موسیقی، در سبکهای گوناگون و ساختۀ آهنگسازان مختلف - مشهور و گمنام - انتخاب شدهاند. هرچند که این، به هر حال اتفاق خجستهای است و مدیری، با پذیرفتن پیامدهای احتمالی استفاده نکردن از موسیقی اریژینال، صدادهی تازه و متفاوتی را در اثرش ایجاد کرده، اما به نظر میرسد که دلیل اصلی این امر، همان پدیده یا «عارضه»ای باشد که سریالهای سالهای اخیر او دچارش شدهاند: تمایل شدید به خلق آثار «فاخر» و عظیم، در همۀ اجزا و جوانب کار، از حضور بازیگران پرشمار و معروف گرفته تا طراحی صحنه و لباس پرزحمت و پرخرج و حجم بالای هنروران و... در چنین شرایطی، طبیعی است که با شرایط فقیرانه و محدود ضبط و اجرای موسیقی در کشور ما، خلق یک موسیقی به قدر کافی عظیم و فاخر، اگر هم غیرممکن نباشد، بهشدت پرزحمت و هزینهبر است و اصولاً با معیارهای تولید یک سریال طنز تلویزیونی جور درنمیآید.
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به صدمین شماره (دی 1369) ماهنامهی «فیلم» مسعود پورمحمد: نه. یادش نیست. قطعاً یادش نیست. اگر هم بگوید یادش است، برای رعایت ادب است. چهطور میتواند یادش باشد، آن هم بعد از بیست سال كه نگارندهی این سطور (و سطرهای بعدی) آن زمان چه پیشنهادی داد و او قبول نكرد: «كاش از این به بعد هر ماه فقط شمارهی 100 در بیاوریم!» آن زمان به من خندید. سالها بعد فهمیدم كه حتی شمارهی 200 هم مثل شمارهی 100 نمیشود. باز سالهای بعدش فهمیدم حتی شمارهی 300 یا 400 هم مثل شمارهی 100 نمیشود. فقط كار مجلهی «فیلم» نیست، این را در یك جای دیگر نیز تجربه كردم. آنجا هم شمارهی صد چیز دیگری بود. البته به نسبت خودش. وگرنه در برابر شمارهی 100 ماهنامهی «فیلم» هیچ شمارهای از هیچ مجلهای گیرایی ندارد. مرور شمارهای چنین یگانه باید با مرور بقیهی شمارهها نیز فرق داشته باشد. همه هستند. از جوان و پیر. باتجربه و تازهرسیده (اما رسیده). فكر میكنم فقط مرور نامها و عنوانهای مطالب یك حالی به آدم میدهد كه بشود این بار این روش را برای مرور 100 برگزینم. با مختصری دربارهی هر یك. كاش جا بشود همهشان در یك قوطی به این تنگی. 100 جادویی ماهنامهی «فیلم» از این مطالب و عناوین و آدمها تشكیل شده بود: ...