جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۳۱ خرداد ۱۳۸۶

شماره‌ 364 ماهنامه‌ فیلم، تیر 1386

 فهرست مطالب

فلاش‌بک: نقد و نظر خوانندگان مجله درباره‌‌ی مطالب شماره‌های گذشته و نویسندگانش
خشت و آینه: به خدا من قاتل فردین نیستم/ تا اطلاع ثانوی دست سارقان باز است/ یک منتقد فیلم کودن و بی‌عمل!/ نقد سازنده، نقد مخرب/ بیضایی، اعتبار، سرمایه

رویدادها
فیلم‌های تازه: آتش سبز (محمدرضا اصلانی)/ هامون و دریا (ابراهیم فروزش)/ آواز گنجشک‌ها (مجید مجیدی)/ مصاحبه (بهرام کاظمی)/ مظفر نامه (محمدرضا ورزی)/ تلخ عین عسل (محمدعلی باشه‌آهنگر)/ استعفا و بازگشت میرکریمی/ برگزیدگان جشنواره‌ی نهال/ انحلال کانون تدوین‌گران/ عزت‌الله انتظامی در مراسم یونسکو در بم/ بزرگداشت دکتر هوشنگ کاوسی/ گفت‌وگو با مدیرعامل موسسه‌ی تصویر شهر
خبرهای کوتاه: بازگشایی سینما آسیا در شیراز/ ساخت پنج مجتمع فرهنگی سینمایی جدید در تهران و کرج/ حل مشکل سنتوری/ نمایش مستندهای شیردل/ تقدیر از بازیگران برتر
ایستگاه تیر: خبرهایی از تورج اصلانی/ مهناز افشار/ سیروس الوند/ لیلا اوتادی/ بهرام بیضایی/ پوریا پورسرخ/ فرج حیدری/ ابوالحسن داودی/ عباس رافعی/ شقایق فراهانی/ پیمان قاسم‌خانی/ عباس کیارستمی/ لادن مستوفی/ آرش معیریان
اشاره به دور: کیارستمی و ژولیت بینوش/ سینماگران زن ایرانی در لاروشل/ تولید شش فیلم کوتاه در ایران و آلمان/ جایزه فیلم آسیا پاسیفیک/ بنیاد سینمای جهان/ فیلم‌های ایرانی در جشنواره‌ها و مراکز فرهنگی جهان 
در تلویزیون: درباره‌ی سریال مدار صفر درجه/ دو یادداشت
صدای آشنا: تازه‌های دوبله/ با نصرالله مدقالچی درباره‌ی سال‌های فعالیتش/ نقد دوبله‌ی الیزابت
سی‌دی‌های زنجیره‌ای در پیاده‌رو: قاچاق فیلم‌های ایرانی همچنان ادامه دارد
آزادی هنرمند: بازتاب نمایش مستند انگشت‌‌های پای چپ
بوی دوایی و غم غربت عدالت‌خواهی: در باب گلایه‌ی جواد طوسی از مسعود کیمیایی
خشت خام: ملاحظاتی درباره‌ی سینمای مستند

سینمای جهان
ـ نمای دور: اعلام بازنشستگی پل نیومن: غول آرام می‌گیرد/ براد پیت به عنوان تهیه‌کننده و فعال اجتماعی: ستاره‌ی متعهد/ بچه‌فیلم‌بازهای منتقد
خبرهای کوتاه: سه‌گانه‌ی دوم «اسپایدرمن»/ فیلم جنجالی ایتالیا/ تحریم کانادا/ مارکس روی پرده/ نمایشگاه جنگ ستارگان/ بازگشت ترمیناتور/ وال استریت بدون استون/ درو بریمور علیه گرسنگی/ همکاری دوباره‌ی پاچینو و دنیرو/ افسردگی فن‌تریر/ بازگشت دراکولا/ سه‌گانه‌ی «تن‌تن»/ مستند دی‌کاپریو/ خاطرات جیمز الروی/ کریگ علیه نازی‌ها/ تکمیل سه‌گانه‌ی آرجنتو/ جوآن روت و قیام هاییتی روی پرده
ـ نمای متوسط: الکساندرا (الکساندر سوکوروف)/ اولژان (فولکر شلندورف)/ فی گریم (هال هارتلی)/ ملک شخصی (خواکیم لافوس)/ روزی روزگاری (جان کارنی)
ـ فیلم‌های روز: اسپایدرمن 3 (سام ریمی)/ مزرعه‌ی چکاوک‌ها (برادران تاویانی)/ نمی‌خواهم تنها به خواب بروم (تسای مینگ لیانگ)/ آشناپنداری (تونی اسکات)/ کلک (لاسه هالستروم)
ـ ازدست‌رفتگان: ژان‌کلود بریالی  
ـ نمای درشت: فرزندان انسان (آلفونسو کوارون): جهان فردا در لندن امروز/ جلوه‌های ویژه ی دیجیتال در فیلم واقع‌گرایانه/ گفت‌و‌گو با آلفونسو کوارون درباره‌ی فرزندان انسان  

نقد فیلم
پارک‌وی (فریدون جیرانی) و گفت‌وگو با بازیگرش رعنا آزادی‌ور/ روز سوم (محمدحسین لطیفی)/ آرامش در میان مردگان (مهرداد فرید)/ نقد فیلم مستند: تهران، چند درجه ریشتر؟ (پیروز کلانتری) و میکروکاسموس (ژان‌ماری پرِنو، کلود نوریدسانی)/ گزارش اکران
سینمای خانگی: نگاهی به مستأجر، تله و تقاطع
نامه‌ها: پاسخ‌های کوتاه
فرهنگ بازیگران ایران و جهان: حبیب اسماعیلی/ مرجان شیرمحمدی/ داود رشیدی/ سر جان گیلگود/ کوین کاستنر/ سیسی اسپیسک/ گری اُلدمن/ اِد (ادوارد) آزنر/ مایکل مرفی
نقد و معرفی کتاب: نگاهی به چند کتاب/ توی ویترین
بیست سال پیش در همین ماه: مروری بر شماره 51 ماهنامه «فیلم» (تیر 1366)

 پرونده‌ یک فیلم‌ساز
آلخاندرو گونزالز ایناریتو: با مرگ زندگی می‌کنیم/ چند نقد بر آثار ایناریتو/ نقد موسیقی بابل/ گفت‌وگوهایی با ایناریتو و فیلم‌نامه‌نویس‌اش گیِرمو آریاگا  

همکاران این شماره: کوثر آوینی، بابک احمدی، محمد اطبایی، محمد باغبانی، نیلوفر بخشایی، عباس بهارلو، خسرو پارسا، سعیده پورشاه‌نظری، امیر پوریا، ابوالحسن تهامی، مسعود ثابتی، مصطفی جلالی‌فخر، رضا حسینی، سعید خاموش، مهرزاد دانش، پیمان دوستدار، امیرحسین رسائل، علیرضا رضایی، حافظ روحانی، محسن زرگریان، کیکاوس زیاری، بهزاد عشقی، بابک علوی، نیروان غنی‌پور، امیر قادری، لیلا قاسمی، امید کریمی، ایرج کریمی، پیروز کلانتری، غزل گلمکانی، علی مجتهدزاده، محمدسعید محصصی، حسین معززی‌نیا، احمد میراحسان، پرویز نوری، اصغر یوسفی‌نژاد
 روی جلد: آناهیتا نعمتی در پارک‌وی، ساخته‌ی فریدون جیرانی، [عکس از محمد فوقانی] صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امک‌چی

اين شماره در يک نگاه

آزادی‌ هنرمند
تصویری از انگشت‌های پای چپمقاله‌ای درباره‌ی مستند انگشت‌های پای چپ (فرشاد فداییان) در شماره‌ی 362 چند واکنش در پی داشت. پاسخ بابک احمدی یکی از آن‌هاست.
بابک‌ احمدی‌: آیا هنرمند حق‌ دارد که‌ با اثرخود تماشاگران‌ (البته‌ شماری‌ از آنان‌) را آزار بدهد، و با نمایش‌ تلخی‌های‌ زندگی‌ کام‌ آنان‌ را تلخ‌کند و نگذارد که‌ آن‌ها از زندگی‌ در این‌ جامعه‌ی‌ پر از صلح‌، صفا، دوستی‌، مهربانی‌ و انسانیت لذت‌ ببرند؟ چون‌ انگار هیچ‌جا خشونتی‌ نیست‌ مگر در فیلم‌ فداییان‌. جایی‌ زندگی‌ تلخ‌ نیست ‌مگر در اتاق‌ کوچک‌ قهرمان‌ فیلم‌ فداییان‌. من‌ بعید می‌دانم‌ که‌ اکثر تماشاگرانی‌ که‌ در آینده (سرانجام‌ روزی‌) فیلم‌ را خواهند دید با جلالی‌فخر موافق‌ باشند و فیلم‌ را تلخ‌ و آزاردهنده ارزیابی‌ کنند. با اطمینان‌ می‌گویم‌ که‌ در جلسه‌ی‌ نمایش‌ فیلم‌ و در بحث‌های‌ پس‌ از آن‌ کسی‌ با این‌ دیدگاه‌ موافق‌ نبود مگر خود او. او در نوشته‌اش‌ به‌ جای‌ همگان‌ و تماشاگرانی‌ فرضی‌ حکم داده‌ و جنبه‌ی‌ ناپسند این‌ کار را پشت‌ ظاهر معصومانه‌ای‌ که‌ «من‌ فقط می‌خواهم‌ بپرسم‌» پنهان‌کرده‌ است‌. در پاسخ‌ به‌ او می‌گویم‌ فیلم‌ساز حق‌ دارد که‌ آزادانه‌ برداشت‌ خود از واقعیت‌ را تبدیل‌ به‌ فیلم‌ کند. حق‌ دارد که‌ از جهانی تلخ‌ فیلمی‌ تلخ‌ بسازد. زمانی‌ به‌ روسلینی‌ ایراد می‌گرفتند که‌ فیلم‌های‌اش‌ تلخ‌ و آزاردهنده‌اند. او می‌گفت‌ شما جهانی‌ شیرین‌ و آرام‌ بسازید تا نمایش‌ آن‌ در آثار هنری‌ دیگر تلخ‌ نباشد.

آیا دوبلاژ عملی «غیرانسانی!» است؟
دکتر کاوسیدکتر هوشنگ کاوسی:
کلمه‌ی فرانسوی «دوبلاژ» و انگلیسی «دابینگ» از ابتدای سینمای ناطق شناخته شده بود، در کاربرد مختلف آن، ولی به کار نمی‌رفت، چون هم فیلم‌سازان و هم بازیگران با صدای دیگری سخن گفتن را عملی «غیرانسانی» می‌دانستند. چون معتقد بودند یک «وام‌بخش صدا» که با عنوان دیگر «دوبلور» نامیده می‌شود هرچه هنرمند هم باشد، با قلب و مغز بازیگری که وی باید صدایش را به وام او دهد بیگانه است. به یاد دارم وقتی فیلم آمریکایی ماری والوسکا با شرکت گرتا گاربو و شارل بوایه ساخته‌ی کلارنس برائون (1939) را برای دومین بار در پاریس دیدم، در صحنه‌ی دیدار ناپلئون و الکساندر اول امپراتور روسیه در شهر «فین‌کنشتاتین»، سفیر فتحعلی‌شاه قاجار با امپراتور فرانسه، به فارسی سخن می‌گفت که او برای ناپلئون (شارل بوایه) ترجمه می‌کرد. تصور نکنید که کلمات فارسی را در دهان یک بازیگر آمریکایی گذاشته بودند. چنین نبود، بلکه یک ایرانی مقیم کالیفرنیا را ـ که نامش را فراموش کرده‌ام ـ به استودیوی مترو گلدوین مِیِر فراخواندند که خود او در فیلم ظاهر شود و پیامش را به امپراتور فرانسه برساند. (گفتنی است که در نمایش فیلم در ایران، سانسورچیان به دستور رییس شهربانی وقت، این صحنه را از فیلم بیرون آوردند، چون سفیر ایران از فتحعلی‌شاه قاجار به عنوان شاهنشاه نام می‌برد، و در زمان رضاشاه متملقان را اعتقاد بر این بود که بعد از کورش و داریوش و اردشیر، تا رضاشاه؛ به قول خودشان طی نزدیک به 25 قرن، «شاهنشاه» در ایران وجود نداشته است!

پرونده ی یک فیلم ساز‌: ایناریتو، «بابل» و فیلم‌های دیگرش
امیر پوریا:
از سه سال پیش، از شبی که تنها یکی‌دو هفته از مرگ پدرم در یک تصادف رانندگی می‌گذشت و بی‌آن که چیز زیادی درباره‌ی 21 گرم بدانم و شنیده باشم، تا صبح دو بار، مبهوت و ایناریتوخفگی‌زده و لرزان به تماشایش نشستم، تا بعدتر که به شکلی پس و پیش، تازه عشق سگی را دیدم و مطمئن شدم که این فیلم‌ساز و فیلم‌نامه‌نویس مکزیکی، از اول دیوانه بوده‌اند، تا این روزها که در هیچ جمع و فضا و صحبت سینمایی و غیره، نمی‌شود به لحظه‌هایی از فیلم‌های ایناریتو/ آریاگا اشاره نکرد، همواره این دغدغه را داشته‌ام که مجموعه‌ی مطالب تحلیلی و تألیفی متنوعی درباره‌شان کار کنیم. آن واژه‌ی «غیره» که در جمله‌ی قبل آوردم، خودش خیلی مهم و خیلی هم گسترده است:‌ در هر موقعیتی در زندگی عادی و روزمره، هنگام مرگ عزیزی، موقع شنیدن یا دیدن واکنش‌های مانده‌ها در قبال مرگ رفته‌ها، موقع تولد یا انتظار تولد یک فرزند، در بحث پیوند یک عضو از کسی به کس دیگر، در هر تصادف رانندگی، در حساسیت‌ها و علاقه‌هایی که هر آدم حیوان‌باز نسبت به سگ یا گربه‌ی خانگی‌اش دارد، در روابط و علایق عجیب و غریب و غیرقابل‌پیش‌بینی اعضای یک خانواده نسبت به یکدیگر و حالا هم در هر اتفاقی که رسانه‌ها نامش را تروریسم یا ـ از آن طرف ـ مقابله با تروریسم می‌گذارند، می‌توانید بی‌آن‌که پای بحث سینمایی در میان باشد، «زندگی» و همنشینی‌هایش با مرگ را از طریق فیلم‌های ایناریتو و لحظه‌ها و موقعیت‌هایش توصیف کنید، مثال بزنید یا حس‌ها و واکنش‌ها را بهتر بفهمید...در این پرونده نشانه‌های بسیاری خواهید یافت. کوشیده‌ایم از مطالب و دیدگاه‌هایی بهره بگیریم که این دلایل حسی را در جایگاه بستر معنابخش بازی‌های ساختاری پیچیده‌ی فیلم‌های ایناریتو، در نظر می‌گیرند 21 گرمو حتی دوست می‌دارند. درباره‌ی فیلم‌سازی که می‌گوید دانستگی و فخرفروشی به مطالعات، جلوی جوشش و جریان خلاقیت وغریزه را می‌گیرد، و درباره‌ی نویسنده‌ای که بعد از 25 سال تدریس، این درک را دارد که خود را همزمان «عاشق درس دادن» و «بیزار از آکادمیک شدن» توصیف کند و می‌فهمد این دو با هم تناقض ندارند، نباید مطالبی نوشت که بررسی ساختاری را از زمینه‌های حسی جدا می‌کند. از دریچه‌ی همین تلفیق‌ها، به عشق سگی، 21 گرم و بابل پرداخته‌ایم.
   حسین معززی‌نیا: این که دیگر وقتش رسیده این آقای آلخاندرو گونزالز ایناریتو را به رسمیت بشناسیم و حواس‌مان را جمع کنیم و دقت کنیم ببینیم دارد چه می‌کند. حالا وقتی اسمش را می‌شنویم نمی‌توانیم فقط یک جوان مکزیکی علاقه‌مند به تارانتینو را در ذهن‌مان مجسم کنیم که با تأثیرپذیری مستقیم از سگدانی و داستان عامه پسند یک فیلم خیلی خوب به نام عشق سگی ساخته است. و هم‌چنین کافی نیست که مثل یادمان بیاید این جوان مکزیکی بعداً با ساختن 21 گرم و استفاده از ستاره‌های روز هالیوود و طراحی یک خط روایی هذیان‌آلود، نشان داد که حرفه‌ای است و می‌تواند در هر محیطی فیلم خودش را بسازد. با ساخته شدن بابل دیگر به نظر می‌رسد باید جایگاه جدیدی برایش در نظر بگیریم. نمی‌توانیم دست کم بگیریمش؛ یک فیلم ساز باهوش و مبتکر دارد در عصر ما، در همین ایامی که ما هم درکش می‌کنیم و تجربه‌اش می‌کنیم به ثمر می‌رسد. به بزرگی می‌رسد. و می‌توانیم خوش حال باشیم از این که شانس تماشای فیلم‌های او را داریم و اوج‌گیری قوه‌ی ابتکار و ذوق منحصربه‌فردش را شاهدیم. حالا دیگر برای‌مان غریبه نیست. می‌شود آن اسم عجیب و غریب و طولانی‌‌اش را هم چندان جدی نگرفت؛ دوستانش به او می‌گویند «ال نگرو». همان معنای «کاکاسیاه» را می‌دهد در مکزیکی.
   ایناریتو درباره‌ی «بابل» و مراحل ساخت آن: ما از مراکش شروع کردیم. تمام افراد گروه کاملاً در «بابلیسم» زندگی می‌کردند. افراد گروه‌مان از مکزیک، آمریکا، ایتالیا و فرانسه آمده بودند؛ کسانی هم بودند که به زبان عربی صحبت می‌کردند. این بابلیسم در همه‌جا قابل مشاهده بود. فقط اختلاف زبان‌ها نبود، بلکه اختلاف در نوع نگاه‌ها هم بود. نوع نگاه‌هایی که ترکیب کردن‌شان واقعاً مشکل بود. در بازی کیت بلانشت (سوزان) یک لحظه وجود داشت که ما آن را بیست بار تکرار کردیم. دوربین تقریباً برای نیم ساعت به سوی او نشانه رفته بود، و در این مدت من داشتم پی در پی برای او تصویرهایی را توصیف می‌کردم، و کیت زد زیر گریه. وقتی گریه‌اش تمام شد، چشم‌هایش براق ماند، و احساسش واقعی‌تر شد. او آن صحنه را درست همان طور که بیست دقیقه پیش بازی کرده بود، تکرار کرد. تفاوتش خیلی اندک بود. اما این بار چیزی ناب و واقعی در او بود. انگار بازی نمی‌کرد. شاید گاهی من با وسواس‌هایم بازیگرها را شکنجه می‌دهم، اما فکر می‌کنم ارزشش را دارد. 

نمای درشت: فرزندان انسان
امیر قادری: فرزندان انسان یک فیلم علمی خیالی است که زیادی امروزی و واقعی می‌زند. چه در طراحی صحنه و لباس، چه در دغدغه‌های سیاسی– اجتماعی و چه در حال و هوا. زمان وقوع داستان هم که آینده‌ی خیلی دوری نیست: سال 2027. مثل اغلب فیلم‌های علمی خیالی، این یکی هم یک جور آخرالزمان را تصویر می‌کند با یک ایده‌ی اختصاصی: این جهانی است که در آن هیچ کودکی متولد نمی‌شود. جهانی پر از حکومت‌های فاشیستی عقیم. این جا دیگر دوست و دشمن معنایی ندارد. همه با هم در جنگ‌اند و تصویر به راست و چپ تقسیم نشده است: یکی محل ورود قهرمان و دیگری مسیر حرکت دشمن. هر کسی می‌تواند وارد کادر شود و گلوله‌ای شلیک کند. فیلم کوارون، همان قدر خیالی و آینده‌نگرانه به نظر می رسد که واقعی و امروزی. هیچ جور عنصری نیست که خیال‌مان را راحت کند که وقایع داستان در آینده‌ی دور خواهد گذاشت. یک جور علمی خیالی خیابانی. و با توجه به شکل و شمایل و دکورهای داستان، فرزندان انسان یک فیلم علمی خیالی است که سینمای کم بودجه و مستقل آن را تهیه کرده، و همین نکته به باورپذیر و منطقی شدن بیش از پیش داستان کمک کرده است. کار تا جایی پیش می‌رود که حال و هوای فیلم، بیش از آن که ما را به دنیای تازه‌ای ببرد، دنیایی با مختصاتی که معمولاً از سینمای علمی خیالی انتظار داریم، به یک مستند جنگی نزدیک می‌شود، به خصوص در صحنه‌ای که در میانه‌ی یک درگیری، خون می‌پاشد روی لنز و کارگردان کات نمی‌دهد. 

از نقد پارک‌وی
پارک‌وی سعید قطبی زاده:
پارک وی بیش از آن که آن چیزی نباشد که از کارگردانش انتظار داریم، اتفاقاً آن چیزی هم نشده که فریدون جیرانی می خواسته بشود. با وجود صحبت هایی که جیرانی با اعتماد به نفس در جلسه مطبوعاتی فیلمش در جشنواره درباره پارک وی زد، فکر می کنم که او خودش بهتر از هر کسی می داند که پارک وی چه ایرادهایی دارد و چرا این فیلم در حد و اندازه های او نیست. شاید این طور تصور شود که این «نشدن» مشکل بسیاری از فیلم هایی است که به عنوان فیلم های بد شناخته می شوند اما اصلاً نباید این دو موضوع کلی را با هم قاطی کرد؛ خیلی از فیلم ها چیزی برای ارایه کردن ندارند که درآمده یا درنیامده باشد. صحبت درباره‌ی فیلم سازی است که سینما را می‌شناسد و با قواعد آن آشناست و همه از او انتظارهای زیادی داریم. پارک وی با همه‌ی مشکلات و ایرادهایش یکی از مهم ترین فیلم های پس از انقلاب است.واقعاً اگر کلاه مان را قاضی کنیم و بخواهیم منصفانه به این فیلم نگاه کنیم، قبل از این که بخواهیم کسی را مقصر معرفی کنیم، در درجه‌ی اول باید از خودمان بپرسیم که آیا برخی اتفاق ها در سینمای ایران با توجه به بضاعت کنونی اش امکان پذیر هست یا نه. قبول کنیم که در سینمای ایران جریان فیلم سازی رایج فقط محدود می شود به چند ژانر، و اگر این وسط کسی بخواهد دست به تجربه های تازه بزند ممکن است با هر گونه واکنشی روبه رو شود.

از نقد آرامش در میان مردگان 
آرامش در میان مردگانمهرزاد دانش: آرامش در میان مردگان روایتی اپیزودیک دارد که در مسیری دایره‌شکل حرکت می‌کند. از بهشت زهرا آغاز می‌شود و به همان خاتمه می‌یابد. در این بین چند موقعیت تدارک دیده شده که طبق روال متداول عبارت از هفت منزل یا خوان است و البته مشخص نیست این تعداد آگاهانه چیده شده یا نه. بدین ترتیب با یک فیلم جاده‌ای مواجه هستیم که قرار است در مسیر آن یک سفر شکل گیرد. باز طبق روال این نوع فیلم‌ها، سفر ظاهر قضیه است و مقصد نهایی تحول درونی مسافر است. اما فلسفه‌ی این گذر و تحول چیست؟ برای پاسخ به این پرسش، نیاز به بازخوانی منزل‌های مسیر است. در بهشت زهرا پرده‌ی اول روایت شکل می‌گیرد و انگیزه‌ی پیرزن (طیبه) از سفر به تهران معرفی می‌شود: بیرون آمدن از پیله‌ی تنهایی وعوض کردن حال‌وهوا. مقصد او خانه‌ی دختری است که گه‌گدار در بهشت زهرا سراغش می‌آید. در ضمن در همین مقطع نخست با عناصری از قبیل شغل و روحیات و مختصات شخصیتی پیرزن آشنا می‌شویم. امتناع او از مراوده با مرد گورکن و ورد خواندنش موقع ترس از توهم موجودات ماورایی، از این قبیل است. تا این‌جا فیلم آغاز خوبی دارد و محرک‌های لازم برای اشتیاق به دنبال کردن ماجرا را به تناسب چیده است. اما مشکل در ادامه شروع می‌شود.

کمی نوبت عاشقی اندر باب گلایه‌ی جواد طوسی از مسعود کیمیایی 
مصطفی جلالی فخر: روز 25 اردیبهشت، در روزنامة «شرق» جواد طوسی به گلایه از مسعود کیمیایی پرداخته بود. چشمان ما هم مثل شما گرد و گشاد شد. مثل جدل مولانا بود و شمس. کی باورش می‌شد که هوادار سرسخت و عاشق کیمیایی روزی خطاب به استاد بنویسد که: «هیچ می‌دونی که دیگه تو چشات عشق نیست؟» پناه بر خدا. یعنی چه اتفاقی افتاده؟ جواد آقای عزیزی که سینه‌ی پرمهرش را جلوی هر نقد منفی کیمیایی سپر می‌کرد و گمان داشت که فیلم‌های استاد بد دیده می‌شوند، حالا به این نتیجه رسیده که آقای کیمیایی دچار «بد گمانی افراطی» است. او پس از عمری رفاقت و حمایت به این‌جا رسیده که برای‌مان بنویسد: «... اما خیالی نیست، عزمم را جزم کرده‌ام در نوشته‌هایم کمی با فیلم‌ساز محبوبم رک و صریح باشم. مگر خودش برای ما از زبان بازپرس جلالی تیغ و ابریشم از عمر مفید و پرتی‌هاش نگفت؟ این صراحت لهجه را می‌خواهم خرج عمر مفید او کنم و جلوی پرتی‌هایش را بگیرم. ما که سیبل مخاطبان «رییس» بودیم و آخرش بوی دوایی نصیب کس دیگری شد.»

سینمای خانگی: مستأجر: تجربة کافکایی و آزادی بی‌نشان
مستاجربهزاد عشقی:
آثار فرانتس کافکا، و از جمله رمان بلندآوازه‌ی مسخ، از آثار بالینی من در روزگار نوجوانی بود. صبح که گرگوار سامسا از خواب بیدار شد، دید که بدل به حشره‌ای شده است. مسخ به همین سادگی شروع می‌شود و گویی نویسنده از کسی سخن می‌گوید که صبح از خواب برمی‌خیزد و می‌بیند که دچار سرماخوردگی شده است. در واقع کافکا شگفت‌ترین موقعیت‌ها را با زبان چنان ساده‌ای بازمی‌آفریند که گویی از تجربه‌ای روزمره و پیش‌پاافتاده سخن می‌گوید. این مقدمه را گفتم تا برسم به رومن پولانسکی و فیلم مستأجر. پولانسکی از سال‌های دور متأثر از تجربه های کافکایی بوده و این شیوه را نخستین بار به شیوه‌ی مؤثری در فیلم بچه رزمری به کار بست. این فیلم در زمان خود احیای مجدد فیلم‌های ماورایی و شیطانی در سینمای آمریکا بود. اما شیطان‌های این فیلم چنان ملموس و در متن زندگی واقعی به تصویر درمی‌آمدند که کاملاً آن‌ها را باور می‌کردیم. فیلم‌های شیطانی بعدی، از جن‌گیرها تا فیلم‌های زنجیره‌ای طالع نحس و بقیه، هرگز نتوانستند فضاهای ماورایی را تا این اندازه ملموس و باورپذیر از کار دربیاورند.

گزارش: فیلم‌های روی پرده همچنین قاچاق می‌‌شوند 
امید کریمی‌: مقصر؟ گویا هیچ کس مقصر نیست و سینماگران کم‌کم به این نتیجه می‌‌رسند که مقصر آن‌ها هستند که فیلم می‌ سازند، پس نسازند بهتر است! قاچاقچی‌های فیلم‌های روی پرده هیچ تابویی را باقی نگذاشته‌اند. آزادی وقیحانة آن‌ها تا جایی پیش رفته که تهیه‌کننده‌ای شب اول اکران فیلمش، نسخه‌ی قاچاق آن را از دست فروش های کنار سینما می‌خرد. از هر تهیه‌کننده و سنماگری در این باره بپرسید، غیر از آه و ناله چیزی دستگیرتان نمی‌شود. آن‌ها فریاد زده‌اند، اما تا حالا که فریادها فایده‌ای نداشته است. فقط می‌ماند غمباد برای آن‌هایی که فیلم می‌سازند. پس اراده می‌کنند که دیگر فیلم نسازند. آخرین راهکاری که در همین اول کار برخی به آن رسیده‌اند و برخی هم به روی خودشان نمی‌آورند که با این اوضاع سرطان سی‌دی این سینمای نحیف را از پا خواهد انداخت. پس کمیته تشکیل می‌دهند و راه‌هایی جلوی پای خودشان و بقیه می‌گذارند؛ همان کمیته‌هایی که در چند هفته‌ی گذشته خبر تشکیل و فعالیت‌های‌شان در رسانه‌ها منتشر شده است. 
جست‌وجوهایی که در مدت ده روز برای تهیه‌ی این گزارش انجام شد، فقط به یاس و ناامیدی رسید؛ جست‌وجوها در بحبوحه‌ی فعالیت کمیته‌ها و ستادهای مختلف بود. اما حاصل کار، چیزی جز سرخوردگی نبود.طرح از علیرضا امکچی

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO