فهرست مطالب
فلاشبک: نقد و نظر خوانندگان مجله دربارهی مطالب شمارههای گذشته و نویسندگانش
خشت و آینه: مردهای که سرزنده شد/ فیل در تاریکی/ حاکمیت دوگانگیها/ در ستایش «آدم بده» بودن/ حداقل چند نفر؟/ نیاز و تمرکز/ لذت کشف
رویدادها
فیلمهای تازه: آینه (سیامک شایقی)، جعبهی موسیقی (فرزاد مؤتمن)، مقلد شیطان (افشین صادقی)، سبز کوچک (غلامرضا رمضانی)، کلاهی برای باران (مسعود نوابی)، کارناوال مرگ (رضا اعظمیان)، خواستگار محترم (داود موثقی)/ دهمین سالمرگ علی حاتمی/ مستند نقاشیهای دیواری/ بیانیهی کانون دستیاران کارگردان: تکذیب عذرخواهی/ برگزیدگان جشنوارههای دانشجویان و رحمت/ دیویدیهای جدید شرکتهای «بایا» و «جوانهی پویا»
خبرهای کوتاه: انتخابات در اتحادیهی تهیهکنندگان/ تصویب بیمهی بیکاری هنرمندان/ لوح تقدیر برای فتحعلی اویسی/ تعطیلی سالن سینمای مجموعهی فرهنگی آسمان/ تعویق جشنوارهی «ایدز»/ جشنوارهی زنان فیلمساز/ جشنوارهی فیلم کوتاه «جم»/ بزرگداشت مرتضی ممیز/ تازههای شبکهی نمایش خانگی/ نگاه شاعرانه به برج میلاد/ هفتهی فیلم آفریقای جنوبی
ایستگاه دی: خبرهایی از مجید انتظامی/ بهرام بدخشانی/ گوهر خیراندیش/ مسعود رایگان/ شهاب حسینی/ دانیال حکیمی/ الهام حمیدی/ مصطفی خرقهپوش/ بهرنگ دزفولیزاده/ احمد رسولزاده/ لیلا زارع/ مریلا زارعی/ ژاله علو/ پولاد کیمیایی/ رامین محسنی/ محمدعلی نجفی
درگذشتگان: شمایل نقش مکمل: احمد قدکچیان (1385-1299)/ مرگ سرکار استوار وظیفهشناس: عبدالعلی همایون (1385-1299)/ درگذشت یک دستیار کارگردان: محمود ایماننژاد (1385-1336)/ بودن یا نبودن: نورعلی لطفی (1385-1304)
نشانیهای تازه: گزارش بیستوسومین جشنوارهی فیلم کوتاه تهران (30 آبان تا 5 آذر)
چتری برای همه: گزارش هفتمین جشنوارهیی بینالمللی سینمای مستند کیش (13 تا 16 آذر)
جای خالی فلاش: چهارمین جشنوارهی فیلم امام رضا (ع)، (مشهد، 7 تا10 آذر)
در این وانفسا...: کیومرث پوراحمد دربارهی بهرام رادان
تلنگر الهی: گپی با جمشید مشایخی
کاش یک روز بیشتر فرصت داشتم: گپی با آهو خردمند
پیشگیری از پیری زودرس: انشعاب در دستاندرکاران تهیه و پخش فیلم (گفتوگو با: ابوالحسن داودی عضو هیأتمدیرهی مجمع فیلمسازان/ محمدمهدی دادگو عضو شاخص اتحادیهی تهیهکنندگان/ علیرضا شجاعنوری عضو هیأتمدیرهی کانون تهیهکنندگان
اشاره به دور: خبرهایی از کیارستمی/ نمایش محدود فیلمهای ایرانی در فرانسه/ هشت فیلم ایرانی در کتاب 1001 فیلم/ جایزهی میراث مشترک جشنوارهی دوشنبه/ نویسندهی آمریکایی و کامبوزیا پرتوی/ ویگو مورتنسن در ایران/ حمایتهای بنیاد هوبرت بالز/ شیرین نشاط و فیلمی دربارهی 28 مرداد/ علاقهی جیمز لانگلی به فیلمسازی در ایران/ مجموعهی مستند گردشگری ایران در تلویزیون روسیه/ رامین بحرانی نامزد جایزهی گاتام/ سینمای ایران، موفق یا ناموفق؟/ در عرصهی جهانی/ فیلمهای ایرانی در جشنوارهها و مراکز فرهنگی جهان/ حضور و جوایز بینالمللی محصولات سینمای ایران در عرصههای جهانی در سال 2006
صدای آشنا: خبرها/ از تروپ اسکار تا خیابان بهار: گپی با عبدالله بوتیمار/ آوازخوان، نه آواز: نقد دوبلهی هملت (کنت برانا) و یادداشتی از ابوالحسن تهامی مدیر دوبلاژ آن
در تلویزیون: نامهی سرگشادهی داریوش مهرجویی به رییس سازمان صداوسیما دربارهی پخش تلویزیونی هامون/ واقعهنگاری 36هزار فریم از دست رفته و شرح کامل حذفهای هامون در برنامهی «سینماماورا»/ مروری بر ممیزی چند فیلم ایرانی در نمایش تلویزیونی
عشق آمدنی بود نه آموختنی: مطالبی در رثای بابک بیات و مروری بر زندگی و آثارش همراه با نوشتهای از بهرام بیضایی دربارهی بیات که برای چهار فیلمش موسیقی ساخت
سینمای جهان
ــ نمای دور: برندگان جایزههای سال سینمای اروپا/ گفتوگو با آلخاندرو گونزالس ایناریتو دربارهی بابِل
خبرهای کوتاه: هشدار اسپیلبرگ/ دردسر هابیتی/ بالدوین علیه آرنولد/ مستندی دربارهی آخرین روزهای عرفات/ مستند ابوقریب/ انتقاد راسل کرو/ قرارداد جدید کروز/ پروژهی ناکام کوبریک/ فیلم کوتاه نایر/ سودربرگ و چهگوارا/ مستندهای اسکاری/ چینیها فیلم ترسناک نمیبینند/ بمبگذاری دهلی جلوی دوربین/ بازسازی سانجورو
ــ نمای متوسط: اشباح گویا Goya’s Ghosts (میلوش فورمن)/ نفرین گل طلایی Curse of the Golden Flower (ژانگ ییمو)/ کتاب سیاه Black Book (پل ورهوفن)/ پاهای شاد Happy Feet (جرج میلر)/ قلبها Coeurs (آلن رنه) و گپی با رنه
ــ فیلمهای روز: هزارتوی پن Pan’s Labyrinth (گییرمو دلتورو)/ مأموریت: غیرممکن 3 Mission: Impossible 3 (جی. جی. آبرامز)/ ولف کریک Wolf Creek (گرگ مکلین)/ همراهان خانهای در چمنزار A Prairie Home Companion (رابرت آلتمن)/ بمان Stay (مارک فارستر)/ پرچمهای پدران ما Flags of Our Father (کلینت ایستوود) و حرفهای کارگردان/ بورات Borat (لری چارلز) و گپی با ساشا بارون کوهن خالق بورات
ــ درگذشتگان: فیلیپ نواره (2006-1931)، همراه با گفتوگویی با او/ جک پالانس (2006-1919)/ اَدرین شلی (2006-1966)
نقد فیلم: بیوفا (اصغر نعیمی)/ نیمهروشن (کریگ رُزنبرگ)/ گزارش اکران
نامهها: پاسخهای کوتاه/ از میان نامهها/ فرهنگ کوچک بازیگران ایران و جهان
بیست سال پیش در همین ماه: مروری بر شمارهی 44 ماهنامهی فیلم (دی 1365)
سایهی خیال
مطالبی دربارهی رابرت آلتمن به مناسبت درگذشت او: رازها و جادوها: یک زندگی پربار و فیلمهای سحرانگیز دههی 1970 او: نشویل، مش، مککیب و خانم میلر/ آلتمن و کوپولا، دو چهرهی محوری دههی 1970/ یادداشتهایی در وداع با آلتمن/ منتقدها نجاتم دادند: گفتوگو با آلتمن/ رابرت آلتمن دربارهی سه زن و فیلمسازی/ پالین کیل دربارهی سه فیلم آلتمن
همکاران این شماره: حامد احمدی، محمد اطبایی، بهرام بیضایی، محسن بیگآقا، کیومرث پوراحمد، ابوالحسن تهامی، مسعود ثابتی، نیما حسنینسب، رضا حسینی، سعید خاموش، احسان خوشبخت، محمدمهدی دادگو، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، کیکاوس زیاری، حسین شهیدیتبار، جواد طوسی، بهزاد عشقی، آرزو فراهانی، کاوه کاویان، ایرج کریمی، پیروز کلانتری، غزل گلمکانی، امیر قادری، وحید قادری، لیلا قاسمی، علیرضا محمودی، منصور ملکی، احمد میراحسان، پرویز نوری.
روی جلد: محمدرضا گلزار و مهناز افشار در تله ساختهی سیروس الوند (عکس از محمد فوقانی)
صفحهآرایی و طراحی جلد: علیرضا امکچی
قسمت هایی از این شماره
بهرام بیضایی دربارهی بابک بیات
بابک بیات، خودآموخته و خودساخته بود، و پایهی نظری موسیقی فیلم را نه کسی به او و نه به من و نه به دیگران آموخته بود. ناچار بودم چند نمونهی فیلم نشانش بدهم که در آنها گسترشِ مضمونِ موسیقایی، به سودِ پیشرفتها و تنشها و دگرگونیهای تصویر بهروشنی دیده میشد. متوجه شدم دارم آزارَش میدهم و این کار را رها کردم. گونهای مقاومت در او بود که به صورت لطیفه گفتنِ بیموقع یا پیش کشیدن موضوعی بیجا دیده میشد، و به نظر من پوششی بود بر خشمی درونی که چرا زودتر اینها را تجربه نکرده. نمیدانم تا چه اندازه بعداً رفته و فیلمها را به این منظور بررسی کرده است. آنچه من میدیدم این بود که بابک با عاطفه، سَرسختی و بیخوابی و جانفشانی، موسیقی شاید وقتی دیگر را ساخت؛ و به قصدِ اینکه نه با علم که با عاطفه بر این دشواری غلبه کُنَد؛ و حتّی نه از آنکه فیلم چنین میخواهد، بلکه چون من چنین میخواهم. او همیشه از چیزی الهام میگرفت؛ از مرگ فرزندش، یا شعرِ شاعری، یا توّلدِ بچههایش. خودش میگفت سرچشمهی الهامَش در شاید وقتی دیگر بازی خانمِ تسلیمی بود.
نامهی سرگشادهی داریوش مهرجویی در اعتراض به پخش تلویزیونی هامون
…جناب آقای ضرغامی، موضوع دیگری که بسیار باعث تأسف اینجانب شد حقیقت این مطلب بود که در برنامهی «سینماماورا» که یکی از برنامههای سیماست، صحبتهای ارزشمند و گرانقدری که گردانندگان این برنامه، آقای عالمی و مفسران خوشسخن و خوشفکر ایشان مطرح کردند، دربارهی عشق و ایمان و ترس و لرز و افکار و اندیشههای یونگ و هایدگر و نیز هگل و نظریهی او در باب اهمیت امپراتوری هخامنشیان در تاریخ جهان به عنوان اولین نمونهی مدیریتی کشوری متمدن در پیاده کردن نظم و قانون کشورداری در جهان و غیره، همه به صحنهها و دیالوگهایی ارجاع میداد که از فیلم کلاً حذف شده بودند و بدین ترتیب برای تماشاگری که برای اولین بار با یک فیلم تکهپاره و مثلهشده و بیسروته روبهرو شده، بیشتر به گیجی و اعتشاش ذهنی او اضافه میکرد تا پالاییدن روح و آگاهی بخشیدن به او.
نیما حسنینسب: حتی اگر با شیوهی بیضابطهی نظارتها و ممیزیهای این سالهای تلویزیون آشنا باشید، باز هم بلایی که سر فیلم عزیزمان هامون آمده، باعث حیرت و شگفتی و حسرتی غیر قابل توصیف است. مثلهکردن و تخریب این فیلم برای پخش در برنامهی «سینماماورا» و حذف و تغییرات بنیادینی که فرم و معنای آن را از اصالت و ارزش والایش تهی کرده، با هیچ ملاک و معیاری قابل توجیه و چشمپوشی نیست. داریوش مهرجویی ــ هفده سال پیش ــ فیلمی ساخت که علاوه بر تحسین منتقدان و استقبال تماشاگران، از جشنوارهی فیلم فجر به عنوان رسمیترین مرجع تأیید یک فیلم در سینمای ایران شش جایزهی اصلی گرفت. آن سالها در توضیح دلایل اهدای سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه به هامون چنین عبارتی آمده بود: «به خاطر ارائهی موفق مفهوم علیخواهی در فرهنگ ایرانی»، و برای اهدای جایزهی ویژهی هیأت داوران هم چنین توصیفش کردند: «به خاطر تلاش موفق در ساخت و پرداخت فیلمی تأملبرانگیز که حدیث صادقانه و موثر و سینمایی تحول و بازگشت انسان به سوی اصل خویش است.»...
گوهر دیگری به نام بهرام رادان
کیومرث پوراحمد: من بهرام رادان را فقط یک بار، در یک ملاقات کوتاه (برای دعوت به یک پروژه) از نزدیک دیدهام و با او همکلام شدهام. همین. سعدی میگوید عشق را یا مال باید یا صبوری یا سفر. با بهرام رادان هیچ از این سه را نداشتهایم. نه سالها ارتباط دور و نزدیک داشتهایم و نه همسفر شدهایم. پس عشق و محبت و علاقهای هم بین ما شکل نبسته است. او را نمیشناسم. اما آنچه دربارهی او ــ جستهگریخته ــ از این و آن که با او کار کردهاند شنیدهام مثبت بوده است. بجز این، تنها ارتباط غیرمستقیم من با بهرام رادان چند مطلبی است که از او خواندهام. مضمونهایی که از قلم او جاری شده و نیز لحن بیان و نگاه و نگارش او نشانههایی از یک شخصیت روان و شفاف و استوار داشته است.
آخرین نوشتهی او که در شماره پیشین ماهنامه «فیلم» چاپ شد چنان مرا ذوقزده کرد که به اجباری دلپذیر، دست به قلم بردم تا از دغدغههای مشترکی که با بهرام رادان دارم بنویسم. قدیمها که میوهی فصل و سبزی فصل و غذای فصل بیمعنی نشده بود، که محصولات گلخانهای و هورمونی نبود، که تولید غذا اینجور انبوه نشده بود؛ قدیمها که «فست فود» و فریزر و سوپرمارکت نبود و چیدن یک سفرهی بهکمال صد برابر سختتر از امروز بود، پدران ما اعتقاد داشتند اگر…
دربارهی دوبلاژ هملت کنت برانا
ایرج کریمی: …دوبلهی تهامی، هملت کنت برانا را واقعاً نه فقط شنیدنی که دیدنی هم ساخته است. این دوبله نمایانگر چیزی فراتر از دانش رشکانگیز آقای تهامی، هم در زبان و ادبیات کلاسیک انگلیسی و فارسی و هم در زمینهی ادبیات و شعر نوی فارسی، است. همخوانی لبها و آواها در این دوبله چندان شگفتانگیز است که انگار بازیگران فیلم اصلاً فارسیزبان بودهاند. اینکه بیشتر فیلم در نماهای نزدیک میگذرد آدم را شگفتزدهتر میکند. اما چیزی که باز هم بر شگفتی تماشاگر میافزاید این واقعیت است که شاید با هر متن دیگری راه دستیابی به این گونه همخوانی هموارتر میبود، اما با یک متن کلاسیک و جاافتادهی شکسپیری که امانت محض شرط اول ترجمه است و هنگام دوبله باید به قالب دهانهای دیگری دربیاید که متناسب با بیان واژههای زبان دیگری باز و بسته شدهاند، آدم با خودش میگوید «حد همین است سخندانی و زیبایی را» و بر استاد دوبلاژ و یاران همراهش درود میفرستد.
احمد قدکچیان: شمایل نقش مکمل
علیرضا محمودی: شادروان احمد قدکچیان به عنوان یکی از حرفهایترین بازیگران سینمای عامهپسند ایران، نمونهای ممتاز برای توجه به مفهوم مخدوششدهی بازیگری است. او نیمقرن در بیش از صد فیلم به عنوان بازیگر نقشهای مکمل ظاهر شد. این رکورد کمنظیر نشان میدهد که وقتی دربارهی قدکچیان حرف میزنیم از یک حرفهای تمام عیار حرف میگوییم. او نمونهایترین بازیگر برای نقشهای مکمل بود و در این میان حتی برای یک بار در نقشهای دیگر ظاهر نشد. او همیشه در قالب معین و مشخص سینمای عامهپسند ایران برای نقشهای مکمل بازی کرد و هرگز نسبت به جایگاه خود در این وضعیت تغییری نداد. در حالی که دوران ما که پیشرفت در کمترین زمان ممکن با کمترین استعداد یک ایدهال محسوب میشود، قدکچیان با درک درست از خود و تواناییها و جایگاه حرفهایاش در مجموعهی بازیگران سینمای ایران در پنج دهه پای ثابت تولیدات سینمای ایران بود. این تداوم مثالزدنی و بیرقیب حاصل جمع چند خصلت بزرگ بود.
فیلمهای تکنفره: بیستوسومین جشنوارهی فیلم کوتاه تهران
امید بنکدار: امسال هم مثل هر سال نحوهی انتخاب و داوری فیلمها با انتقادهایی مواجه شد. امسال هم مثل هر سال در میان همهی این هیاهوها بزرگترین نکتهی جشنواره نادیده گرفته شد، یعنی حضور خیل عظیم فیلمسازان مستعد و جوانی که خیلیهایشان، دیر یا زود، از سد بلند سینمای حرفهای میگذرند و همچون سیلی پرخروش، با توانایی، دیدگاهها و ایدههای نو و جسارتشان بر بستر محافظهکارانهی سینمای ایران تأثیر میگذارند. جشنواره، گذشته از بخشهای جنبی و غیررقابتیاش، در دو بخش ملی و بینالمللی برگزار شد که بخش سینمای ملی شامل بخشهای مسابقهی نگاه ملی و مسابقهی سینمای جوان بود که هریک شامل بخشهای داستانی، مستند، انیمیشن و تجربی بودند. مسابقهی سینمای جوان به آثار فیلمسازان جوان، اعم از هنرجویان انجمن سینمای جوان، دانشجویان و فیلمسازانی که فیلم اول یا دومشان را ساخته بودند اختصاص داشت که این تفکیک معیارهای داوری را عادلانهتر میکرد…
رابرت آلتمن: یک زندگی پربار، و آثار سحرانگیز دههی
امیر قادری: رابرت آلتمن مرد و طبعاً «سایهی خیال» این شماره دربارهی استاد است. در ضمن این پرونده را درآوردم که تا حد ممکن، سر از یک راز درآورم. فیلمهای دههی 1970 رابرت آلتمن، از جمله مش، نشویل و مککیب و خانم میلر، و بهخصوص این دو فیلم اخیر، با هر فیلم دیگر تاریخ سینما فرق میکنند. یک جور حسوحال جادویی در آنها هست که از میانهی فیلم به بعد درگیرتان میکند. دارید فیلم را تماشا میکنید و بعد ناگهان متوجه میشوید که وارد حالوهوای دیگری شدهاید، و فیلم و فیلمساز در سطح فراتری از درک و توجه و جذبهی رایج نسبت به فیلمهای دیگر، درگیرتان کردهاند. آن بخشی از ذهنتان تحت تأثیر قرار میگیرد که تا پیش از این موقع تماشای یک فیلم انگار بیاستفاده گوشهای افتاده بوده. چنین تجربهای برای اولین بار اتفاق میافتد و حسابی رازآمیز به نظر میرسد. فیلمهای دههی 1970 آلتمن از این طریق به یک جور مصالح مدهوشکننده و نشئهآور شبیه میشوند که قبل از آنکه بخواهید سر از رازش درآورید، کارتان را میسازند. من قبلاً کارم ساخته شده. پس روی این پرونده کار کردم تا انتقامم را از آلتمن بگیرم. تا اگر شد، سر از راز لعنتی خودش و این دو سه فیلمش درآورم. این پرونده کموکاستیهایی هم دارد. شاید اگر دوست همراهی مثل بابک گرانفر (که چند بخش مهم از پروندهی پالین کیل برگردان خوب او بود و متأسفانه نامش از قلم افتاد) این بار هم با من بود، این اتفاق کمتر میافتاد. تدارک این مجموعه را پیش از مرگ آلتمن شروع کردم؛ و حالا ما ماندهایم و رازهایش. خودمان تنهایی باید از پساش برآییم.
جک پالانس: شاعر، نقاش، بوکسور و یک بدمن درجهی یک
بهروز دانشفر: یکی از بهترین بازیگران نقش ضدقهرمان و اشرار در دهههای 1950 و 60 بود که شاید بتوان آنتونی کویین و لی ماروین را در دوسه دههی نخست بازیگریشان با او قیاس کرد. با چهرهای خشن و زمخت و صدایی خشدار، از همان شروع کارش در سینما شناخته شد. نسلها او را با ایفای نقش جک ویلسن، ششلولبند مزدور با دستکشهای سیاهش و لبخند مزورانهای که چهرهی شریرش را میپوشاند، در شین (1953) وسترن کلاسیک جرج استیونز شناخت و نسل امروز او را برای نقشهای دوک و کرلی در شیادان شهر 1 و 2 میشناسد. در خانوادهای با رگ و ریشهی اوکراینی در پنسیلوانیا به دنیا آمد و ولودیمیر پالالونیوک نام گرفت. پدرش معدنچی زغالسنگ بود. خود او هم در جوانی پیش از آنکه به ورزش بوکس بپردازد در معدن کار کرد. از اواخر دههی 1930 با نام جک برازو، مشتزن حرفهای شد. در کارنامهاش در این حرفه، رکورد پانزده پیروزی متوالی دیده میشود که در دوازده مسابقه حریفانش را ناکاوت کرده بود، اما سرانجام در برابر جو باسکی که بعدها مدعی عنوان قهرمانی سنگینوزن شد، تن به شکست داد…
سینمای جهان: پرچمهای پدران ما
پرویز نوری: کلینت ایستوود در فیلم تازهاش به شکلی استعاری، تصویر مشهور پنج سرباز و یک ملوان آمریکایی که پرچم آمریکا را بر فراز سوریباچی ــ یکی از قلههای ایوو جیما ــ به اهتزاز درآوردند، به کار گرفته است؛ تصویری که ظاهراً نشانهای از پیروزی در جنگ با ژاپن است اما برای هر کس میتواند تعبیر متفاوتی داشته باشد. نحوهی قرار گرفتن مردان در آن تصویر ــ که همگی پشت به ما و خمیده با قدرت در حال فرو کردن پرچم در روی قلهاند ــ خود تمثیلی از مقاومت و استقامت آمریکاییها در دستیابی ملت خویش به پیروزی در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم است. این تصویر را جو رُزنتال ــ عکاس آسوشیتدپرس ــ در 23 فوریه 1945 گرفته است. در حدود پنج روز از جنگ سخت 36 روزه که آمریکاییها کوشیدند تا جزیرهی ژاپن را فتح کنند. تصویر «ایوو جیما» بهزودی وارد رگ و خون ملی شد و یکشبه از طریق روزنامهها و سایر رسانهها در قلب ملت جا گرفت.
البته واقعیت آن است که چهرهی هیچیک از مردان در تجسم چنین حسی از میهنپرستی دیده نمیشود. گویی آنان انسانهایی مستقلاند به این معنا که میتوانند هر کسی باشند؛ سربازهایی که به صورت مجسمههایی از تلاش برای پیروزی درآمدهاند اما این قهرمانان در فیلم ایستوود مبدل به وسیلهای برای تبلیغات و اجرای مقاصد مقامهای ارتش و سیاستمداران کشور شدهاند.