مطالب این شماره
پروندهی یک موضوع
ژورنالیسم و سینما: بوی خوش کاغذ و مرکب
وسوسهی تدارک پروندهای با «عنوان «ژورنالیسم و سینما» به دهپانزده سال پیش برمیگردد. خب ما خودمان هم ژورنالیست هستیم و کارمان ژورنالیسم است؛ موضوعی که مورد توجه سینماگران بوده و چه موضوعی بهتر از این برای یک پرونده؟ شاید ده سال پیش بود که انستیتوی فیلم بریتانیا به مناسبت برنامهای برای نمایش فیلمهایی با همین موضوع، کتاب خیلی کوچکی هم دربارهی آنها منتشر کرد و برای شروع تدارک چنین پروندهای آن را به یکی از دوستان «خوشقول» سپردیم که نهتنها به عهدش وفا نکرد، بلکه کتاب را هم گم کرد. این پوشهی خالی توی کشو ماند و ماند تا پارسال که کتاب جشنوارهی لوکارنو درآمد و همکارمان خانم مشیری آن را برایمان از آنجا سوغات آورد. البته آورد که آن را تماشا کنیم، اما گفتیم کتاب را برای امر خیری پس نمیدهیم! امر خیر، تحقق همان دورخیز چند سال پیش است در قالب این پرونده. هرچند تعداد و کیفیت فیلمهایی ایرانی مرتبط با این موضوع چندان قابل توجه نیست، اما پرونده با مروری با فیلمهای ایرانی که به نحوی با ژورنالیسم ارتباط دارند شروع میشود؛ حاوی فهرستی از روزنامهنگارانی که سینماگر شدند یا برعکس. معدود مطالب ترجمه شده، از همان کتاب جشنوارهی لوکارنو انتخاب شده و علاوه بر دو مطلب کلی اریژینال، چند تکنگاری هم دربارهی چند فیلم خارجی و ایرانی داریم. در مورد فیلمهای ایرانی، اینها واقعاً مهمترین فیلمهای مربوط به موضوع هستند، اما در مورد فیلمهای خارجی، واقعاً به هیچ فهرستی که همهی سلیقهها را راضی کند، نمیشد رسید. فقط چند نمونه را انتخاب کردیم که مخلوطی از فیلمهای قدیمی و جدید است؛ فیلمهایی دیدهشده و در دسترس، که خوانندهی این پرونده، خاطرهای از آنها به یاد داشته باشد یا فیلمها در دسترس باشد. عنوان مطالب این پرونده از این قرار است:
شبح کژدم: دادوستد ژورنالیسم و سینما به روایت فیلمهای ایرانی
قهرمانان مذکر آمریکایی، پشت ماشین تحریر: دگرگونی فیلمهای ژورنالیستی از کمدی اسکروبال تا نوآر با بررسی نسخههای «صفحة اول» و «بوی خوش موفقیت»
ژورنالیسم شریک توهم و مالیخولیای سینما: یک نگاه شخصی به رابطهی ژورنالیسم و سینما
ژورنالیسمی که دوست دارم:
گفتوگوی گاوین اسمیت با مایکل مور
جستوجوی ابدی حقیقت: همشهری کین (ارسن ولز، ۱۹۴۱)
بهترین خبر خود زندگیست: تعطیلی رُمی (ویلیام وایلر، ۱۹۵۳)
این صدای ماشین تایپ است یا رگبار مسلسل؟: همه مردان رییسجمهور (آلن جی. پاکولا، 1976)
دوربینهای جنگ: کشتزارهای مرگ (رولاند جافی، 1984) و زیر آتش (راجر اسپاتیسوود، 1983)
تلخ، عین عسل: حدسهایی درباره تصویر ژورنالیسم در «زندگی شیرین» (فدریکو فلینی، 1960)
خودآگاهی یک ژورنالیست: افشاگر (مایکل مان، 1999)
منتقد خوب شدن، کلی گرفتاری دارد، کلی لذت: تقریباً مشهور (کامرون کرو، 2000)
دو دوران: ژورنالیسم تلویزیونی به روایت بهرام بیضایی: کلاغ (1356) و شاید وقتی دیگر (1367)
دریدا در دام اکبر مشتی: بیتا (هژیر داریوش، 1352)
نمایشی در سه پرده: کلوزآپ (عباس کیارستمی، 1368)
ژورنالیسم زرد سیاسی: پارتی (سامان مقدم، 1379)
ریشههای سینمای عامهپسند ایران:
زین شبهای تار مانده یادگار
فریدون جیرانی: فیلمفارسی صرفاً قصهی عشق پسر فقیر به دختر پولدار نیست، رقص و آواز و کافه نیست. گرچه میتواند همهی اینها باشد ولی تعریفش از دل قصه و رقص و آواز بیرون نمیآید. فیلمفارسی با ارجاع به دورهای خاص در گذشته تعریف نمیشود. گرچه ممکن است نقطهی آغازش تاریخ مشخصی در گذشته باشد. فیلمفارسی صرفاً محصول و زاییدهی اختناق و استبداد نیست، گرچه ممکن است اختناق و استبداد در تکوین و شکلگیری و تکاملش نقش مؤثری داشته باشد. فیلمفارسی در تعریف من، بازتاب علایق و سلایق فرهنگی و هنری تماشاگر عام یا به عبارتی مردم «عوام» جامعهی در حال گذار ایران است. این مردم عوام ممکن است در دورهای فقط منحصر به بیسوادها و کمسوادها شوند که اکثریت تماشاگران عام را تشکیل میدهند. ولی ممکن است در دورههای بعد کارمند باسواد، معلم، دکتر و مهندس را نیز در بر گیرد. بنابراین مردم عوام در این تعریف به آن دسته از مردم اطلاق میشود که…
ریشههای سینمای عامهپسند ایران: نمایش، خود زندگی نیست
بهزاد عشقی: سینمای موسوم به فیلمفارسی جزئی از خاطرات دوران نوجوانی و جوانی من است و همچنین بخشی از خاطرات جمعی مردمی که به تماشای این فیلمها میرفتند. استاد هوشنگ کاوسی نام این سینما را فیلمفارسی گذاشت و این نام در میان طیفی از نخبگان قبول عام یافت. از دید کاوسی این فیلمها هویت ایرانی نداشتند و فقط آدمهای باسمهای و مقواییشان به زبان فارسی تکلم میکردند. اما از منظر مردمی که این فیلمها را میپسندیدند، فیلمفارسی فیلم ایرانی بود، چون بازیگران ایرانی در این فیلمها بازی میکردند و در نقش آدمهای ایرانی ظاهر میشدند و رویدادها در شهرها و مکانهای ایران اتفاق میافتاد و موسیقی و رقص و آوازهای ایرانی نیز بخش جداییناپذیری از این فیلمها بودند. کاوسی و رهروانش بهحق میگفتند که آدمهای فیلمفارسی واقعی نیستند و داستانهایی که دستمایه قرار میگیرند با واقعیت زندگی همخوان نیست و پیامهایی که ابلاغ میشود جعلی و غیرواقعی است و شکل اجرا نیز واقعی نیست و فیالمثل هیچ انسانی نمیتواند در خیابان و با ارکستری نامرئی آواز بخواند و احساساتش را در همان لحظه به شعر درآورد. اما مردمی که فیلمفارسی را دوست داشتند بهتر از کاوسی و رهروانش میدانستند که این سینما واقعیت نیست و نمایش است و…
صنعتگر کارخانه رویا: رابرت وایز (2005-1914)
امید روحانی: چه بسیار کسان که سینمادوست نیستند، فرصتی برای رفتن به سینما ندارند یا انگیزهای برای دوست داشتنش، اما نام دوسه فیلم تاریخ سینما را میدانند و چهبسا که این دوسه فیلم را دیدهاند: بربادرفته، داستان وستساید و حتماً آوای موسیقی (اشکها و لبخندها). چه بسیار کسان که وقتی حسرت سینمایی ازدسترفته را میخورند، آوای موسیقی را دلیلی بر توجیه این حسرت میدانند، ترانههایش را میشناسند. چه بسیار کسان که با ملودرام انسانی و عاطفی و اندک سوزناک آن، چیزهایی آموختهاند و اشکی ریختهاند.
حدود یک ماه از مرگ رابرت وایز، کارگردان داستان وستساید و آوای موسیقی میگذرد، و این فرصتیست تا نگاهی به کارنامهی این «حرفهای» سینما بیندازیم و اتفاقاً به نقاط قوت کارنامهی فیلمسازی او نگاهی کنیم که به گمان من و خیلیهای دیگر، این دو فیلم تنها نقاط قوت کارنامهی هنری او نیست و فرصتیست تا نیمنگاهی هم به صنعتگری بیندازیم که بر جهان سرگرمیسازی و فن و فنسالاری هنری تسلط تام داشت…
یک حرفهای تمامعیار کهنهکار: زندگی و کارنامهی وایز
شکلی از زنده ماندن: گفتوگو با رابرت وایز
شور، شکیبایی، پشتکار: حرفهای وایز دربارهی سینما و خودش
تصویر ایران (1287 تا 1319) در فیلمهای مستند:
نظمبخشی به خاطرهی بصری از تاریخ ایران
محمد تهامینژاد: تاریخ معاصر ایران را میتوان به صورتی بصری گرد آورد. ما در مرحلهای هستیم که امکان فراهمآوری و ارائهی نماها و صحنههایی از تاریخ معاصر جهان را نیز بالقوه داریم. بسیاری از مواد خام بصری در ایران وجود دارد که حاویِ تصویر انسان ایرانی و محیط زیست اوست و جدا از کاربردهای انسانشناسی تصویری، میتوانند مورد استناد تاریخنگاران باشند. ثبت عینیِ لحظههایی از زندگی، یکی از کارکردهای مهم فیلمهای خبری و گزارشی است که در این سطح، کمتر نوشتهای قادر به مقابله با آن بوده است. به عبارت دیگر تاریخ را نه در کلیت رخدادها و سپردن لحظههای حسی به ذهنیت نویسنده و مخاطب بلکه بهعینه میتوان، مشاهده کرد و البته تفسیرهای متنوع بر آن نگاشت و گفت. اما پیش از آن، نظمبخشی به این خاطرهی بصری که در بخش عمدهی فیلمهای مورد مطالعه، بدون صدا و در بیشتر موارد بدون تحلیل دادههای تاریخی هستند اولویت دارد. نظمبخشی، در این نوشته به معنای دستیابی به جایگاه تاریخی یا شناسنامهای با ارجاع به منابع دیگر است. به عبارت دیگر در این نوشته جدا از آن که به منابع دست اولِ بسیاری از مواد خام بصری رجوع شده، گاهی هم هر متن با ارجاع به متنهای دیگر، شناخته شده است. در ماههای گذشته، از گنجینهی فیلمخانهی ملی ایران، اسنادی بصریِ سه دوره تاریخیِ1300 تا 1333 شمسی به نمایش عموم گذارده شد که برخی از آنها، از مدتها پیش زیر عنوان «فیلمهای خردمند» نگهداری میشدند. به دلیل همین نامگذاری، منشأ آنها ناشناخته مانده بود. در مرداد 1383 در کف یک جعبهی فیلم، ورقهای چاپی و دارای امضا یافت شد که آرم شرکت دیوید پاراداین فیلمز را داشت و آشکار میساخت که رایت فیلمها توسط آرشیو فیلم ایران و زیر عنوان «آرشیو پهلوی» از شرکت مذکور خریده شده است…
آیا بازیگر باید هر کاری را در زندگی تجربه کند؟:
همهی ما، هر روز، همه چیز را تجربه میکنیم
رضا کیانیان: معتقدم ما همهی حالتها، همهی فراز و نشیبها و همه چیز را در زندگیمان تجربه کردهایم، اما به شکلهای دیگر ولی باطنی همگون. حتی معتقدم هر روز داریم همه چیز را تجربه میکنیم؛ به شرطی که ببینیم و بفهمیم. همهی اینها در ناخودآگاه ما بایگانی شده. ذهن ما بهموقع آنها را طبقهبندی و آرشیو کرده است. فقط باید به عنوان بازیگر، ذهنمان را پرورش دهیم تا دیدن، طبقهبندی کردن و آرشیو کردن را حرفهایتر انجام دهد و یاد بگیرد چهگونه سر بزنگاه به آرشیو مراجعه کند و پروندهی مورد نظر را بیرون بکشد. چهگونه به بایگانی ناخودآگاهمان دسترسی مستقیم داشته باشد و …
موسیقی فیلم؛
ریشهها، ویژگیها و دگرگونیها: صیقل دادن طلا
آنچه پیش رو دارید، بخش دوم کتابی خواندنی و آموزنده است با عنوان موسیقی فیلم نوشته پل تانکس، که قرار است متن کامل آن را فصل به فصل، در همین بخش عرضه کنیم. کتابیست موجز که با زبانی ساده نوشته شده و در روالی تاریخی، به آهنگسازان بزرگ سینما، تحولاتی که در زمینهی موسیقی فیلم رخ داده، و انواع مختلف آن میپردازد. این کتاب در میان مجموعه کتابهای سینمایی آموزشی که ناشرش(Pocket Essentials) به طور ماهانه منتشر میکند، قرار دارد و نویسنده آن هم که عضو «آکادمی آهنگسازان و ترانهسرایان» بریتانیاست، آثار بسیاری در زمینه موسیقی فیلم نگاشته است.
مباحث تئوریک: پستمدرنیسم و سینما: گام آغازین در ردیابی نشانههای پستمدرنیستی در فیلمها
جمال حاجآقامحمد: در بخشی از شعر یک ترانه در فیلم بدو لولا بدو (تام تیکوِر، 1998) به عنوان یکی از شاخصترین فیلمهای پستمدرن، میشنویم که: «به شانس اعتقاد ندارم. به قول اعتقاد ندارم. به سکوت اعتقاد ندارم. به هراس اعتقاد ندارم. به ترس اعتقاد ندارم. به واقعیت اعتقاد ندارم. به تاریخ اعتقاد ندارم. به تخیل اعتقاد دارم...» این بیاعتقادی عمیق شنونده را متحیر میکند که سرچشمه آن چیست؟ پستمدرنیسم سخنی از جنس زمانه است. سینمای پستمدرن که در پی ظهور و گسترش آن در دهه 1960 بهتدریج قوام گرفت، در اواخر قرن بیستم و اینک…
نگاهی به خاستگاه اسکار و سیر آن از آغاز تا امروز: پدیدهای به نام ترس از فیلم
جان اتکینسن، ترجمهی شهزاد رحمتی: بگذارید به شیوهی فارست گامپ برگردیم به حولوحوش زمانی که دهه 1960 تبدیل به دهه 70 میشد. احتمالاً حسابرسان آکادمی یعنی Price Waterhouse (تشکیلات بینالمللی ناظر بر امور مربوط به سرمایه و سرمایهگذاری و بازارهای سرمایه، PriceWaterhouse Cooper کنونی) به روال معمول اینگونه نهادها، تجدید ساختاری را از سر گذراندند. احتمالاً تصمیم گرفتند دو نفر را به طور تماموقت در بخش گزارشهای آکادمی علوم و هنرهای سینمایی بگمارند. بگذارید آن دو را باب و مارْو بنامیم. آنها آدمهای خوبی هستند که برای کاوشی تمامعیار در اوضاع و احوال دهه 60 کمی دیر به دنیا آمدهاند. در 1967 یکراست وارد برنامهی آموزشی Price Waterhouse شدند، ولی بههیچ وجه خودشان را آدمهای اداری به حساب نمیآوردند…
گزارش جشنوارهها
پشیمان از ملاقات آقای وندرس: پنجاهوهشتمین جشنواره لوکارنو (سوییس، 12 تا 22 مرداد)
میدان جنگ شیر و خرس: گزارش شصتودومین جشنواره ونیز (نهم تا نوزدهم شهریور، ایتالیا)
به امیدی خدا، بیبینیم چیطور میشِد!: گزارش بیستمین جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان (اصفهان، 12 تا 18 مهر 84)
...و مطالب خواندنی دیگر