کیومرث صابری فومنی، در گذشت و پر کشید و خندید و رفت.
او در کسوت «گلآقا»، روزگاری دست به قلم برد که خندیدن معنا نداشت. روزگاری که آدم رویش نمیشد ــ دلشنمیآمد ــ بخندد؛ در هنگامه جنگ و حمله ددمنشانه دشمن و بمب و موشک و مرگ و شهادت هممحلی و همشهری و هممیهن. «گلآقا» باقلم طنازش به یادمان آورد، در چنین هنگامههایی اتفاقا (اتفاقا؟) برای بالا بردن روحیه و استوارتر شدن، محتاج خنده و نشاط هستیم.
بین سالهای 1363 تا 1368 که صابری ستون «دو کلمه حرف حساب» را در صفحه ی سوم روزنامه اطلاعات علم کرده بود، بسیاری از مردم که نه در تلویزیون سرد و عبوس و نه در چند جریده روی دکههای فقیر مطبوعاتی، برنامه و مطلبی برای تخلیه روحی و روانیشان پیدا نمیکردند، دو دستی به این ستون چسبیده بودند ــ شاید با خودشان میگفتند از این «ستون» تا به آن «ستون» فرجیست. نکتهها و تکهها و متلکهای «شاغلام»، «مش رجب»، «غضنفر»، «ممصادق»، «کمینه» (عیال ممصادق) و خود جاننثار «گلآقا» نقل بسیاری از محافل و مجالس بود ــ از بالا تا پایین. در ماههایی از همین سالها بود که تیراژ روزنامه اطلاعات، فقط به خاطر حضور ستون «دو کلمه حرف حساب» بر رقیب دیرینهاش کیهان، پیشی میگرفت. تا مدتها، کسی نمیدانست شخص شخیص «گلآقا» کیست. ما مطبوعاتیها کنجکاوی بیشتری داشتیم. فلذا، میپرسیدیم او از کجا پیدایش شده؟ تا حالا کجا بوده؟ او کیست که در چنین احوالی یکتنه پرچم طنز را برافراشته و چنین نثر پخته و قلم محکم و مسلطی دارد؟ مدتها بعد کهاو را شناختیم، حدسمان درست از آب درآمد؛ او نویسنده و شاعری بود با سابقه و ریشه در مجله «توفیق».
از نیمه دوم سال 1369، کیومرث صابری صاحب دفتر و دستک جداگانه شد. او اول آبان این سال، با همکاری بازماندگان هفتهنامه ی «توفیق» و چندجوان تازهکار و خوشذوق (که بعدها برای خودشان مقامی شامخ یافتند ــ مثل ابراهیم نبوی) هفتهنامه «گلآقا» را منتشر کرد؛ که در زمانه خودشتحولی در مطبوعات محسوب میشد. «گلآقا» با استقبال وسیع روبهرو شد. تیراژش شماره به شماره افزایش یافت ــ گویا قریب 200 هزار نسخه ــ و در کنار مجلاتی چون «فیلم» ، «دانشمند» ، «دانستنیها» ، «صنعت حملونقل» ، «آدینه» و چند تای دیگر، از نظر اقتصادی رونقی به دکههای مطبوعاتی داد. تولد «گلآقا»، مصادف بود با شکلگیری جمع «کارگزاران سازندگی». از این منظر میشود پدیده ی «گلآقا» رابرآمده از شرایطی دانست که منجر به روی کار آمدن «کارگزاران سازندگی» شد. به نظرم، مضمون و محتوای «گلآقا» نشاندهنده محدوده ی تحمل و سقف انتقاد و طنز در دوره دولت کارگزاران سازندگیست. پس تعجببرانگیز نیست که با واگذاری دولت به «دوم خردادیها»، تیراژ «گلآقا» همرو به کاهش گذاشت. هرچند، جمع کارگزاران سازندگی و «گلآقا» (در حد و محدوده ی مطبوعاتیاش) در بر سر کار آوردن دولت بعدی نقش داشتند، اما بالطبع، در دولت جدید، نقش کمتری به آنها تعلق میگرفت.
از دوم خرداد به بعد، روزنامههای زیادی پا به عرصه گذاشتند و چنان دایره انتقاد و طنز مطبوعاتی را گسترش دادند که «گلآقا» توان همراهی باآنها را نداشت یا نمیخواست داشته باشد. اما نمیتوان نقش «گلآقا» را بعد از دوم خرداد کوچک شمرد. «گلآقا» در دامان خود، نسل تازهای ازطنزنویسان و کاریکاتوریستها را پرورش داد که بعدا ستونهای طنز و کاریکاتور در نشریههای دوم خردادی را علم کردند. از این منظر، میشود گفت «گلآقا» بعد از دوم خرداد، در کسوتی دیگر متکثر شد .البته، فارغ از چنین تحلیلهایی، کیومرث صابری فومنی، یکی از صاحبمنصبان تاریخادبیات طنز ما بود. اگر نگوییم «دخو» که او «شاغلام» نجیب روزگار ما بود. احمدرضا احمدی در کتابش با نام «حکایت آشنایی من با...» به زیبایی، «طنز» صابری را چنین توصیف کرده است: «هدف طنز صابری، حذف جهل، تحمل و تسکین و آفریدن مرهمی است که بیدار کند و بیدار میکند» و بیدار کرد.
بسیاری بعد از تعطیلی خودخواسته «گلآقا» و «خروج از مطبوعات»، از صابری خواستند که به راهش ادامه دهد (غیر از احمد پورنجاتی که در مقالهایمستدل و درخشان، مخالفت کرد). آنها که از او تداوم کارش را خواستند، حتما متوجه این شعر که دوازده سال بر تارک روی جلد «گلآقا» نقشبسته بود، نشدند:
یک زبان دارم دوتا دندان لق میزنم تا میتوانم حرف«حق»
او دیگر نمیتوانست. پس، با دلی شکسته و لبیخندان، پر کشید و رفت نزد حضرت«حق».
نام و یادش گرامی باد!