فهرست مطالب
فلاشبک: این تهرانیها و شهرستانیها/ غوره یا مویز؟/ چهارشنبهسوری و فمینیسم!/ دفاعیه/ رئالیسم جادویی مدیری/ هرکس فیلم خودش را میسازد
خشت و آینه: امید در نومیدی/ نیاز به فانتزی/ آینده؛ رو به آینه/ زنده باد امیرو!/ مصایب فرهنگی
رویدادها
فیلمهای تازه: گناه فرزند (ابوالقاسم طالبی)/ ایستگاه بهشت (نادر مقدس)/ ژانی گهل "درد ملت" (جمیل رستمی)/ دغدغه (اصغر فرزام)/ روایتهای ناتمام (پوریا آذربایجانی)/ همایش سینمای دیجیتال/ بازگشت آهنگساز (سوسن شاکرین)/ دومین جشنوارهی ملی فیلم دانشجویی/ مجید وارث و فیلمی دربارهی جام جهانی/ جشنوارهی میراث مشترک اقوام حاشیهی دریای خزر/ جشنوارهی فیلم «خاص»/ نکتهها/ گفتوگو با مهدی کریمی دربارهی سالهای بحرانی شرکت «وراهنر» به مناسبت نمایش «مربای شیرین»/ و...
ایستگاه خردا: خبرهای از مرضیه برومند/ پارسا پیروزفر/ قاسم جعفری/ ابوالفضل جلیلی/ لیلا حاتمی/ اسحاق خانزادی/ نیلوفر خوشخلق/ فرجالله سلحشور/ مهرداد فرید/ شبنم قلیخانی/ مهدی کرمپور/ داود میرباقری/ یکتا ناصر.
درگذشتگان: حسین کسبیان (1385-1312)/ جواد تقدسی (1384-1301)/ ایرج رستمی (1385-1316)/ داود اسکندری (1385-1331)
آغاز بازسازی سینما آزادی: پنج سالن، 1500 صندلی و پیوستهای دیگر
مهرجویی بازیگر درجه یک: دو شب سر صحنهی علی سنتوری
یاد و دیدار: خاطرات و یادبودهای سیزدهمین جشنوارهی مطبوعات در غرفهی ماهنامهی فیلم
اشاره به دور: 150 جایزهی بینالمللی در سال 1384/ سینمای ایران در کتابهای خارجی نمایشگاه کتاب/ کیارستمی و کوروساوا/ مخملبافها در مونیخ/ جایزهای برای قبادی/ هنر ارمنیان ایران در لندن/ فیلمهای ایرانی در جشنوارهها و مراکز فرهنگی جهان
در تلویزیون: چند خواهش در آستانهی برگزاری جام جهانی/ دربارهی برنامهی صندلی داغ/ یادداشتی دربارهی وضعیت ترجمه در تلویزیون
صدای آشنا : پایان خوش اعتصاب/ تازههای دوبله/ نقد دوبلهی جنگ دنیاها / کارنامهی سینمایی گویندگان (قسمت چهارم)
خشت خام: مایکل مور و فیلمهایش/ نگاه مستند کیشلوفسکی/ و...
سینمای جهان
نمای دور: صنعت سینما و فصل تابستان/ گپی با گاوین هود/ خبرهای کوتاه
نمای متوسط: سوءتفاهم بزرگ (آلبر دوپونتل)، عصر یخ: آب شدن یخها (کارلوس سلدنها)، اکیلا و مسابقهی هجی (داگ اتکینسن)، فضای بالای سر (اندرو فان ون هوتن)، محیط وحش (استیو «اسپاز» ویلیامز)، راهنمای خانهای در چمنزار (رابرت آلتمن)، بدل (فرانسیس وبر)
فیلمهای روز: مرد درون (اسپایک لی)، نوئل (چز پالمینتری)، از خط خارجشده (میکائل هافشتروم)
نمای درشت: شب به خیر، و موفق باشید (جرج کلونی)
صد قهرمان و بدمن تاریخ سینما: انستیتوی فیلم آمریکا انتخاب کرده است
نقد فیلم: چهار نقد بر آتشبس (تهمینه میلانی)/ باغهای کندلوس (ایرج کریمی)/ مربای شیرین (مرضیه برومند)/ نقد دو فیلم کوتاه/ گزارش اکران
جامپ کات: روایتهای متقاطع/ اخلاق اقتباس
مونولوگ: نامهای به تهمینه میلانی
نامهها: پاسخهای کوتاه/ فرهنگ کوچک بازیگران جهان
دو یادداشت: اصل و بدل، جعل و واقع، و سیستمهای شبیهسازی
سایهی خیال: برای قهرمانی دیر است: مطالبی دربارهی بوچ کسیدی و ساندنس کید (جرج روی هیل، 1969)/ حرفهای بازیگران، آهنگساز، فیلمنامهنویس و کارگردان/ و...
به دنبال نامهای آشنا، بدون کشف: گزارش بیستوچهارمین جشنوارهی ونکوور
داستان دو شهر: گزارش پنجاهوچهارمین جشنوارهی مانهایم/ هایدلبرگ
بیست سال پیش در همین ماه: مروری بر شمارهی 37 ماهنامهی فیلم (خرداد 1365)
همکاران این شماره: محمد اطبایی، امیر پوریا، هما توسلی، ابوالحسن تهامی، نیما حسنینسب، علیرضا خاکسار، سعید خاموش، مهرزاد دانش، کیکاوس زیاری، روبرت صافاریان، احمد طالبینژاد، شادی طلوعی، شاپور عظیمی، امیر قادری، وحید قادری، لیلا قاسمی، کاوه کاویان، پیروز کلانتری، محمدسعید محصصی، مهدی مصطفوی، منوچهر نجفپور، امید نجوان، یاشار نورایی، پرویز نوری.
روی جلد: بهرام رادان در علی سنتوری ساختهی داریوش مهرجویی
عکس از محمدرضا شریفینیا
گوشه هایی از این شماره
سایهی خیال: بوچ کسیدی و ساندنس کید
امیر قادری: عمر بخش «سایهی خیال» به چهارده سال رسید. از آن روز خیالمان راحت شد که قرار است چیزهایی هم دربارهی تاریخ سینما بخوانیم که عاشقش بودیم. حمیدرضا صدر که مسئول این بخش بود باعث شد کلی خاطره نه از تاریخ سینما که حتی از خود این بخش داشته باشیم. مثلاً آن گفتوگوی جان وین با سؤال و جوابهای حیرتانگیزش یا مطلب خود صدر دربارهی جیمز استوارت و… از این شماره ظاهراً این کار من است. صدر، صحبت خستگی و سنوسال را پیش میکشد، اما حتی اگر حوصلهی گردآوری و نوشتن و ترجمهی همهی مطالب یک پرونده را نداشته باشد، باز هم در بارهی فیلمها و فیلمسازانی که دوست دارد خواهد نوشت. فعلاً بنا را گذاشتهام بر هر «سایهی خیال»، یک فیلم. امیدوارم در این بخش پروندهی فیلمها و فیلمسازهایی را بخوانید که چیز زیادی دربارهشان نمیشود پیدا کرد. گاهی هم شاید واقعاً فیلمهای مشهور و تاریخسازی باشند. بوچ کسیدی و ساندنس کید که در ایران با نام مردان حادثهجو نمایش داده شده، یکی از این فیلمهاست…
پل نیومن: یک روز استیو مککویین به من زنگ زد و گفت که وقتش را دارم یک روز بروم خانهاش؟ چون سرما خورده بود [و لابد نمیتوانست خانهاش را ترک کند]. بهش گفتم حتماً. گفت یک فیلمنامه هست که باید حتما با هم بخوانیمش. این همان فیلمنامهی بوچ کسیدی و ساندنس کید بود. به مککویین گفتم خندهدار است، چون من این فیلمنامه را دیدهام، حتی رویش کار هم کردهام. فیلمنامه را از او گرفتم و بردم خانه و خواندم. معرکه بود. به مککویین زنگ زدم و گفتم چهقدر برایش میخواهند؟ گفت 350 هزار دلار. گفتم خب، دویست هزار تا تو بگذار، دویست هزار تا هم من میدهم، همین عصری میخریمش…
رابرت ردفورد: سال 1967 بود که فیلمنامهاش را در اختیارم گذاشتند؛ از طریق یک آژانس که کسی در آن به فکرش رسیده بود من برای این نقش مناسبم. به نظرم یک محصول بازاری آمد، اما همان اول بهصراحت گفتند با آنکه برای چنین نقشی مناسب به نظر میرسم، ایفای آن لقمهی گندهتر از دهانم است، چون برای بازی در دو نقش اصلی فیلم دنبال دو تا ستاره میگشتند. اما شنیدم که خیلیها از من در این قضیه حمایت کردهاند. خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. کمپانی مرا نمیخواست؛ پل [نیومن] و استیو مککویین را در نظر داشتند. خلاصه به خاطر جذابیت ماجرا و از بخت خوش من، پل و مخصوصاً جرج روی هیل، من را برای این نقش مناسب میدانستند. جرج بلند شد و گفت به هر حال فیلم را من میسازم و انتخاب من ردفورد است. آنها به جرج فشار میآوردند که بازیگرهای دیگری را امتحان کند، ولی بالاخره گزینههایشان تمام شد…
نمای درشت: شب به خیر و موفق باشید(جرج کلونی)
امیر پوریا: واقعیت این است که شیوهی نمایش فیلم شب به خیر و موفق باشید در اکران زودهنگام و زودگذرش در تهران، باعث جذب نشدن مردم اهل فیلم دیدن و حتی منتقدان سینمایی شد. همه با حجم انبوه دیالوگهای فیلم، پس زدند و ترجیح دادند به عنوان فیلمی که سیاهوسفید بودن و سیاسی بودن و پنج جایزهی جشنوارهی ونیز و شش نامزدی اسکار و سه نامزدی گلدن گلاب، آن را «مهم» جلوه میدهد، مقداری احترام برایش قائل شوند ولی از تماشایش دست بکشند. سرعت و میزان دیالوگها و اصطلاحات تخصصی ژورنالیستی و سیاسی آن به حدی بود که با وجود فونت درشت زیرنویس فارسی نسخهی سینما فرهنگ، بیننده دهها بار از زیرنویس عقب میماند؛ چه رسد به دیویدی و زیرنویس انگلیسیاش. تردیدی نیست که فیلم فقط با دوبلهای دقیق و با انتخاب صدایی نافذ و مؤثر برای ادوارد مورو که اجرای برنامه اش مهمترین دیالوگهای اثر است، میتوانست داستانش را به تماشاگر ایرانی انتقال دهد. بجز این، حذف کامل مجموعهی تصویرهای دو لوکیشن مهم فیلم، در همین کم آوردن و بریدن تماشاگر اکران عمومی خیلی تأثیر داشته. از تمام بخشهایی که زن خوانندهی جاز را در استودیوی ضبط ترانههای CBS نشان میدهد و دو سکانس مهم در خانهی جو و شرلی که دزدکی ازدواج کرده اند، هیچ چیز در اکران باقی نمانده و سوای اهمیت ساختاری، تنوع صوتی و بصری را به حداقل رسانده. در حالی که حتی با سختگیرانه ترین معیارهای پوششی و اخلاقی، دست کم سه چهارم این بخشها قابل نمایش بود و دلیل حذفشان چیزی جز وسواس بیش از حد نیست؛ وسواسی که ای کاش صرف اصلاح غلطهای املایی و یکدست کردن زیرنویسهای فارسی فیلم میشد…
در آستانهی برگزاری جام جهانی
سعید قطبیزاده: چهار سال پیش در چنین روزهایی آمادهی جام جهانی کره و ژاپن بودیم. عملکرد گروه ورزش تلویزیون در آن سال، آنقدر خوب بود که انتظار هیچ اتفاق بدی را نداشتیم؛ لیگ ایتالیا و آلمان پخش منظمی داشت و گزارشگرانی مثل عادل فردوسیپور و مزدک میرزایی خیالمان را راحت کرده بودند. در پخش زندهی مسابقهها، شیوهی حذف صحنههایی که غیرقابل پخش است، جوری بود که توی ذوق نمیزد. مثلاً در صحنهی گل تیم A به تیم B، به جای پخش خوشحالی تماشاگران، تصویر چهرهی شادمان و سرحال مربی تیم B را نشان نمیدادند. دیدار افتتاحیهی جام جهانی میان فرانسه و سنگال، دقیقاً مطابق پیشبینیهایمان بود اما مشکل از بازیهای دور دوم شروع شد، آن هم مهمترین دیدار میان انگلیس و آرژانتین. بدون هیچ دلیل روشنی…
جامپکات: اخلاق اقتباس
هوشنگ گلمکانی: کافه ستاره از جمله فیلمهایی بود در جشنوارهی اخیر فجر مورد توجه قرار گرفت و نشان داد که سامان مقدم، فیلمبهفیلم آزمودهتر و پختهتر شده و میتواند یکی از فیلمسازان موفق بدنهی سینمای ایران باشد. اما نکتهای که در این فیلم جلب نظر میکرد و آزاردهنده مینمود، برداشت مستقیم داستان و قالب ساختاریاش از فیلم مکزیکی کوچهی آرزوها ساختهی خورخه فونْس در سال 1995 است که در برخی کشورها با نام کوچهی میداک (Midaq Alley) نمایش داده شده. البته در عنوانبندی کافه ستاره نوشته شده که فیلمنامهی این فیلم بر اساس کتاب کوچهی مدق اثر نجیب محفوظ نویسندهی مشهور مصری نوشته شده؛ یعنی همان کتابی که فیلمنامهی کوچهی میداک هم بر اساس آن نوشته شده است. اما این کتاب آن گونه که در عنوانبندی ادعا شده، مبنای فیلمنامهی کافه ستاره نیست. الگوی قالب و…
مونولوگ: با تهمینه میلانی به مناسبت نمایش «آتشبس»
احمد طالبینژاد: خانم میلانی خسته نباشید. بیش از دو دهه از حضور مستمر و پرشور شما در عرصهی سینمای ایران میگذرد. این همه تلاش، جنبوجوش همراه با خروش و اعتراض، ماشاالله دارد. اخیراً هم گفتهاید که «آتشبس» در کار نیست و همچنان به مبارزهی جانانهی خود با فرهنگ مردسالارانه ادامه خواهید داد. خب اینها به قول معروف جای تقدیر و تشکر دارد، بهویژه آنکه در این راه پرمخافت به جای ابزارهای سیاسی یا نوشتاری، از مدیوم سینما استفاده میکنید اما لحن و کلامتان تفاوت چندانی با روشهای دیگر ندارد. به تقریب هر فیلمتان بیانیهی تندوتیزی است علیه آنچه گفته شد. یعنی دفاع از حقوق زنان و گاهی هم البته بچهها، به خاطر ظلم مضاعفی که از سوی مردان خشن و ناآگاه به آنها اعمال یا تحمیل میشود. من فکر میکنم نهادها و سازمانهای دفاع از حقوق زنان یا برابری زنان با مردان که تعدادشان هم در جهان امروز به مدد حضور خانمهایی همچون شما کم نیست باید جایزهی ویژهای به شما تقدیم کنند…
نقد فیلم: آتشبس
نیما حسنینسب: دو فیلم چهارشنبهسوری و آتشبس بلافاصله و پشت سر هم به نمایش عمومی درآمدند. هر دو به قصد تأثیرگذاری اجتماعی به سراغ موضوع رفتهاند و انتخاب زوجی از طبقهی متوسط هم در هر دو فیلم کاملاً آگاهانه و هدفدار است. اولی فیلمی است بهشدت تلخ و جدی با پایانی رها در تلخی و سیاهی جاری در تکتک لحظههایش؛ دومی کمدی سرزنده و مفرحی است با یک پایانبندی شوخ و بامزه و متناسب با لحن شاد و شنگول ابتدای فیلم. قصد مقایسهای در کار نیست، اما هر دو فیلم بیرون از سالنهای نمایشدهنده ادامه پیدا میکنند: اولی با تخم شک و تردید عمیقی که به جان بینندگانش میاندازد و دومی با حس رضایت دلچسبی از نوعی سادهاندیشی در مورد احتمال حل و فصل بحرانهای بهشدت پیچیده و دشوار زندگی. در کمال تأسف عمر تأثیر این یکی در خوشبینانهترین شرایط تا موقع رسیدن به خانه کفاف میدهد (اگر دعوایی در طول مسیر، حباب این توهم را نترکانده باشد)...
درگذشتگان:
حسین کسبیان (1385-1312): بسیاری از تماشاگران فیلمهای ایرانی، حسین کسبیان را در فیلم شازده احتجاب (بهمن فرمانآرا، 1353) به یاد میآورند. او در این فیلم نقش اول نداشت، اما بیگمان یکی از بهترین نقشهای زندگی هنریاش را در همین فیلم بازی کرد. 32 سال پس از بازی در این فیلم، کسبیان در یک روز بهاری (چهاردهم اردیبهشت) درگذشت. حسین کسبیان در سال 1312 در تهران متولد شد و بعدها به دلیل علاقهای که به بازیگری داشت وارد هنرستان هنرپیشگی شد و در سال 1333 (به روایتی 1335) از این هنرستان فارغالتحصیل شد. مدتی در تئاتر آناهیتا کار کرد و…
جواد تقدسی (1384-1301): جواد تقدسی اولین فیلم سینماییاش مشهدی عباد (صمد صباحی) را در سال 1332 بازی کرد که جزو فیلمهای پرفروش سینمای ایران در آن سالها بود. پنجاه سال بعد او نقش بسیار کوتاهی را در فیلم کمدی بلهبرون (داود موثقی) بازی کرد که از فیلمهای پرفروش سال 1383 بود. البته کسانی که تقدسی جوان را در فیلمهای کمدی دههی 1330 به یاد میآورند احتمالاً اگر بلهبرون را دیده باشند نتوانستهاند تشخیص بدهند پیرمردی که در نمایی کوتاه در نقش مدیرکل ظاهر میشود همان تقدسی فیلمهای مادموازل خاله، شاباجی خانم و یا دوقلوها است. تقدسی در 22 اسفند 84 در 84 سالگی به دلیل سکتهی قلبی درگذشت. او از مدتها قبل به بیماری آلزایمر و دیابت نیز مبتلا شده و…