روزنامه اعتماد

خط سبزی جنون به عالم زد
كيومرث پوراحمد
مسعود مهرابی در حیطه كار و دلمشغولیاش آدمی كلكسیونباز است. به همین دلیل هم هست كه ماهنامه فیلم جدا از اینكه نشریهای سینمایی است، هرشمارهاش یك مرجع قابل اعتمـاد هم هست. كتابهایی هم كه تا به حال از مهرابی منتشر شده (تاریخ سینمای ایران، فرهنگ فیلمهای كودكان و نوجوانان، كتاب شناسی سینمای ایران و...) هر یك مرجعی است كه دلباختگان سینما نمیتوانند آنها را در كتابخانه خود نداشته باشند. و آخرین كار مرجع مسعود مهرابی «صدسال اعلان و پوستر فیلم در ایران» كاری است كارستان كه فقط نوعی جنون میتواند سرچشمه گردآوری و به سامان رساندن كاری چنین سترگ باشد، آن هم در سرزمینی كه فراموشی تاریخی یك بیماری مزمن است، به درازای تاریخش و آرشیو و جمعآوری و حفاظت از میراث آبا و اجدادی به ویژه در زمینه فرهنگ و هنر و سینما، بیشتر به شوخی شبیه است. گرانقدرترین فیلمها و سریالهای ما الان كجاست؟ نگاتیو آنها در چه شرایطی نگهداری میشود؟ 10، 20، 30 یا 40 سال دیگر آیا رد پایی از این آثار در جایی باقی مانده است؟ چندی پیش «چریكه تارا»ی بهرام بیضایی را میدیدم. دو پرده اول فیلم تقریبا رنگ نداشت. پرده اول كه كاملا سیاه بود. از پرده سه و چهار به تدریج رنگ آمد.
و در این وانفسا مسعود مهرابی 34 سال به هر سوراخ و دخمهیی سرك میكشد، دوهزار و 600 اعلان و پوستر جمعآوری میكند تا در نهایت بیش از 600تای آن را در كتابش به ما عرضه كند. مهرابی در آخرین صفحه دیباچه كتابش نوشته است:
«یكی از روزهای پاییز سال 1358 با دكتر اكبر عالمی به قصد بازبینی فیلم كوتاهی كه از طرحهایم ساخته بود (مهرابی كاریكاتوریست و طراح چیرهدستی هم بود، اما سالهاست كه دست به قلم طراحی نبرده) به سالن نمایش استودیو پارس فیلم رفتیم. وسط سرسرای ساختمان، تلی از پوستر فیلمهای این امپراتوری سقوط كرده، آماده بردن و خمیر كردن بود. 30، 40 پوستری از آنجا نصیبم شد.» (پارسفیلم در اندازه سینمای ایران روزگاری به راستی یك امپراتوری بود.)
این تصویر مرا به یاد مردان پیر یا پیرنمای خنزر پنزری میاندازد كه همیشه گونی بر دوش لابهلای زبالههای شهر پی چیزی میگردند. پی نان خشك، یا نایلون و پلاستیك، یا بطری و شیشه و این كار را بابت نان شبشان میكنند. مسعود مهرابی هم 34 سال پی پوسترهای گمشده فیلمهای گمشده به هر جا سرك میكشد. این پوسترها از نان شب هم برایش واجبتر و باارزشتر است. این همان وجه جنونآمیز قضیه است؛ جنونی از جنس عشق، احساس مسوولیت و حفظ ارزشها. جنونی كه حاصلش عرضه كتابی به سینمادوستان است كه به همراه دیباچه دقیق و كاملش بخش مهمی از تاریخ سینمای ایران و مرجعی گرانقدر برای سینمادوستان و محققان است. و پرواضح است كه مهرابی این كار سترگ را یكتنه انجام داده است. كاری كه در كشورهای دیگر، دولت بودجه و دفتر و دستك و منبع و دستیار و چه و چه در اختیارت میگذارد. دمت گرم و سرت خوش باد مسعود مهرابی. همچنین ناشرت آقای محمودرضا بهمنپور كه قطعا آدم كمیابی است در این زمانه پیس!
... جنون مسعود مهرابی همانگونه است كه مبتلایانش از پیدایش انسان تاكنون جهان علم و فرهنگ و هنر را پربار كردهاند و این كره خاكی را درخور زیستن. در واژهنامه دهخدا جنون علاوه بر دیوانگی به معنای شكوفه آوردن گیاه و نیك بالیدن گیاه هم آمده است. این جنون فرخندهات باد مسعود جان و آرزو میكنم همیشه مبتلا بمانی!
پنج شنبه، 13 بهمن 1390 - شماره 2321